نوشته اصلی توسط
رها10
سلام، من 18 سالمه
4 سال پیش با یه پسری آشنا شدم، اون رابطه کاملا جنبه ی سرگرمی داشت و از روی کنجکاوی دوست شدیم، ولی بعد از یه سال عاشق هم شدیم و میخوایم ازدواج کنیم
اون پسر خیلی خوبیه، تو این 4 سال هیچی ازش ندیدم، ولی یه ماهه تو خودشه، بهم قول داده بود تا تولدم هیکلش اونجوری که دوست دارم بشه، ولی به خاطر کارش نتونست!و احساس میکنم به خاطر این موضوع احساس شکست کرد! ولی من اصلا به روش نیاوردم که هیکلش اونجوری نشد! وقتی دیدم تو خودشه سعی کردم پیشش باشم و بهش ابراز محبت کنم ولی بدتر شد! انگار باید تنهاش میذاشتم!ولی نداشتم!برعکس! بیشتر باهاش حرف میزدم!و هی به روش میاوردم که ناراحته و تو خودشه و...
آخر یه روز دیوونه شد! گفت دیگه حسی بهت ندارم!دس از سرم بردار!!
در حالی که شب قبلش میگفت دوست دارم و...
منم گفتم باشه،من گدای محبتت نیستم،برو...
ولی تا اینا رو گفتم ازین رو به اون رو شد!گفت بهم یه قولی میدی؟گفتم چی؟گفت بیا یه مدت از هم دور باشیم،بهم فرصت بده،بذار یکم دوریتو احساس کنم شاید دوباره همون آدم شدم..مدتش هم خودت بگو،یه روز،یه هفته،یه ماه...منم گفتم یه ماه!
بعد ازم خواهش کرد تو این یه ماه به هیچی فک نکنم،درسم رو بخونم ونگران نباشم،گفت دوسم داره،برام دعا میکنه،و ازم خواست براش دعا کنم.ولی من خیلی آشفتم،دو ماه دیگه کنکور دارم، خیلی بهش احتیاج دارم
استدلال من از همه ی این اتفاقا اینه:
دوست پسرم به خاطر شرایط کاری سختش و دوتا قول که بهم داده بود و نتونست عملیشون کنه خیلی ناراحت بود و رفت تو غار خودش!
چون نیاز به تنهایی داشت، ولی من متوجه این نیازش نشدم وهی تحت فشار گذاشتمش باهام صحبت کنه و بگه چی شده
چند بار بهم گفت که نگران نباشم و به حال خودش بذارمش، گفت خیلی عادی و مثل همیشه باشم، ولی نتونستم!و اون برای این که منو از خودش دور کنه و بتونه تنها باشه گفت حسی بهم نداره،و با این دور بودنه یه ماهه همه چی درست میشه
لطفا کمکم کنید،استدلالم درسته؟ اگه نیست کجاش اشتباست و من باید چکار کنم؟
ممنون.