نمایش نتایج: از 1 به 5 از 5

موضوع: خاطره ی بد

1128
  1. بالا | پست 1

    عنوان کاربر
    کاربر انجمن
    تاریخ عضویت
    Jul 2014
    شماره عضویت
    4976
    نوشته ها
    17
    تشکـر
    13
    تشکر شده 4 بار در 4 پست
    میزان امتیاز
    0

    خاطره ی بد

    سلام .
    من یه دختر 21 ساله از یه خانواده تقریبا سنتی هستم، سنتی که میگم منظورم خانواده ایه که حرف مردا توش اولویت داره و خانوما تحت هر شرایطی صبر پیشه میکنن. پدر من هم یکی ازون مرد هاست.
    از روزی که چشم باز کردم با دعوا و درگیری پدر و مادرم روبرو شدم. هیچ خاطره خوبی از بچگیم با پدرم نداره، همیشه تو خونه ما یه بت بود که جرات نداشتیم جوابشو بدیم و فکر میکرد که همیشه باید هرچی که اون میگه اجرا بشه.
    خلاصه سرتونو درد نیارم، تصویر دعواها و کتک کاری های بابام هنوز هر روز جلوی چشمم رژه میره ، من که دقیق یادم نیست ولی مامانم میگه هر ماه حداقل یه هفته دعوا داشتیم بعدشم باید التماسش میکردیم که تموم کنه، اونم اگه کوتاه میومد.
    حالا ما بزرگ شدیم ، پدرم پیر شده و الان که دیگه توانایی نداره از ترس تنها موندن شروع کرده به محبت کردن و من اصلا نمیتونم گذشته رو فراموش کنم.هر وقت مامانم میگه چرا اینجور برخورد میکنی، ناخوداگاه یاد گذشته تلخم میفتم.
    از کودکی تا الان که دیگه تقریبا تموم شده دعواها، هنوزم وقتی صدای دعوا میشنوم یا حتی حس میکنم بابام صداشو بلند کرده، سریع تپش قلب میگیرم و فشارم میفته و.... . تازه بابام خیلی جالبه که میگه چرا اینجوری میشی؟! انگار یادش نیست من تو چه جهنمی بودم.
    خلاصه همه زندگی ن یا به دعوا گذشه یا استرس اینکه نکنه دعوا بشه.
    چکارکنم که بتونم اروم بشم؟ بخدا دوست ندارم بابام از دستم ناراحت بشه، ولی انگار یک بهم میگه مگه اون مراعات شما رو میکنه؟
    چکار کنم؟ کمکم کنیید

  2. بالا | پست 2

    عنوان کاربر
    کاربر انجمن
    تاریخ عضویت
    Mar 2015
    شماره عضویت
    13215
    نوشته ها
    461
    تشکـر
    370
    تشکر شده 500 بار در 226 پست
    میزان امتیاز
    10

    پاسخ : خاطره ی بد

    سلام..
    اگرخاطرات گذشته رباخودتون یدک بشیدآیندتون م بانارضایتی رقم خاهدخورد..اولی ومهمرین قدم برای آرامتون بخشش هست
    پدرتون حالاتغییرکرده پس شماهم تغییرکنیدوسعی کنیدحالاباهم روبط خوبی داشته باشید
    باخدارازونیازکنیدووقتتون روباورزش وتفریحات موردعلاقتون پرکنیدتاروحیتون برای بخشش وآرامش بالابره
    موفق باشید
    امضای ایشان
    هرروزخوشبخترین انسان روی زمین ازخواب برمیخیزم

  3. کاربران زیر از ziziorton بابت این پست مفید تشکر کرده اند


  4. بالا | پست 3

    عنوان کاربر
    کاربر انجمن
    تاریخ عضویت
    Apr 2015
    شماره عضویت
    14910
    نوشته ها
    64
    تشکـر
    30
    تشکر شده 103 بار در 44 پست
    میزان امتیاز
    10

    پاسخ : خاطره ی بد

    .....................
    ویرایش توسط *نیلوفری* : 04-20-2015 در ساعت 01:41 PM

  5. 3 کاربران زیر از *نیلوفری* بابت این پست مفید تشکر کرده اند


  6. بالا | پست 4

    عنوان کاربر
    کاربر ویژه
    تاریخ عضویت
    May 2014
    شماره عضویت
    3710
    نوشته ها
    9,699
    تشکـر
    4,204
    تشکر شده 10,202 بار در 5,111 پست
    میزان امتیاز
    21

    پاسخ : خاطره ی بد

    نقل قول نوشته اصلی توسط sadaf7 نمایش پست ها
    سلام .
    من یه دختر 21 ساله از یه خانواده تقریبا سنتی هستم، سنتی که میگم منظورم خانواده ایه که حرف مردا توش اولویت داره و خانوما تحت هر شرایطی صبر پیشه میکنن. پدر من هم یکی ازون مرد هاست.از روزی که چشم باز کردم با دعوا و درگیری پدر و مادرم روبرو شدم. هیچ خاطره خوبی از بچگیم با پدرم نداره، همیشه تو خونه ما یه بت بود که جرات نداشتیم جوابشو بدیم و فکر میکرد که همیشه باید هرچی که اون میگه اجرا بشه.خلاصه سرتونو درد نیارم، تصویر دعواها و کتک کاری های بابام هنوز هر روز جلوی چشمم رژه میره ، من که دقیق یادم نیست ولی مامانم میگه هر ماه حداقل یه هفته دعوا داشتیم بعدشم باید التماسش میکردیم که تموم کنه، اونم اگه کوتاه میومد.
    حالا ما بزرگ شدیم ، پدرم پیر شده و الان که دیگه توانایی نداره از ترس تنها موندن شروع کرده به محبت کردن و من اصلا نمیتونم گذشته رو فراموش کنم.هر وقت مامانم میگه چرا اینجور برخورد میکنی، ناخوداگاه یاد گذشته تلخم میفتم.از کودکی تا الان که دیگه تقریبا تموم شده دعواها، هنوزم وقتی صدای دعوا میشنوم یا حتی حس میکنم بابام صداشو بلند کرده، سریع تپش قلب میگیرم و فشارم میفته و.... . تازه بابام خیلی جالبه که میگه چرا اینجوری میشی؟! انگار یادش نیست من تو چه جهنمی بودم.خلاصه همه زندگی ن یا به دعوا گذشه یا استرس اینکه نکنه دعوا بشه.
    چکارکنم که بتونم اروم بشم؟ بخدا دوست ندارم بابام از دستم ناراحت بشه، ولی انگار یک بهم میگه مگه اون مراعات شما رو میکنه؟چکار کنم؟ کمکم کنیید
    خواهشا" یک نگاه به رفتار مردسالاری در گذشته بندازید

    در گذشته خیلی از مردان خانواده چنین رفتاری رو داشتن و در واقع میراث دار رفتار پدرانشون بودن ...

    پس ناخودآگاه چنین رفتاری رو از خودش بروز میداده ... و در واقع اونو مصداق مردانگی میدونسته

    هر چی هم که شما در این مورد صحبت کنید پدرتون بوده و باید بهش احترام بذارید چون شمارو به این مرحله رسونده

    مادر شما که باید بیشتر در این مورد واکنش نشون بده اینکارو انجام نمیده پس بهتره شما از مادرتون برای اینکار جلو نزنید
    امضای ایشان

    خـــــدانـگهــــــدار


  7. 4 کاربران زیر از farokh بابت این پست مفید تشکر کرده اند


  8. بالا | پست 5

    عنوان کاربر
    کاربر انجمن
    تاریخ عضویت
    Jul 2014
    شماره عضویت
    4976
    نوشته ها
    17
    تشکـر
    13
    تشکر شده 4 بار در 4 پست
    میزان امتیاز
    0

    پاسخ : خاطره ی بد

    دارم تمام تلاشمو میکنم، برام دعا کنید. مرسی از راهنماییاتون

اطلاعات موضوع

کاربرانی که در حال مشاهده این موضوع هستند

در حال حاضر 1 کاربر در حال مشاهده این موضوع است. (0 کاربران و 1 مهمان ها)

لیست کاربران دعوت شده به این موضوع

کلمات کلیدی این موضوع

© تمامی حقوق برای مشاورکو محفوظ بوده و هرگونه کپی برداري از محتوای انجمن پيگرد قانونی دارد