سلام به همه . من یه خواهر 21 ساله دارم که سه سال پیش از روی لجبازی با دوست پسرش که واقعا دوستش داشت با یکی از خواستگاراش ازدواج کرد. البته ما نمی دونستیم که به خاطر لجبازی داره ازدواج می کنه. کلا آدم تو داریه و از بچگی یه سری لجبازی های خاص خودش رو داشت . حالا از اون موقع تا الان دو بار تصمیم به جدایی گرفته یکبار پارسال بود که به خاطر یه ملاقات تصادفی دوست پسرش تصمیم به جدایی گرفت ولی بعد از دو هفته قهر و .... به خاطر کنار کشیدن دوست پسرش برگشت سر زندگیش. از پارسال تا الان خیلی از این شاخه به اون شاخه پریده کلا شخصیتش همین جوریه همه چی براش موقتیه هم روابطش با بقیه هم خوشی های زندگیش. بعد از اون با یکی از دوستای دختر هم دانشگاهی اش خیلی صمیمی شد به حدی که روابط عاطفی قوی پیدا کردن ( البته از قبل از اون هم باهاش دوست بود ولی بعضی موقع ها قهر بودن بعضی موقع ها آشتی ) طوری که اون دختره با شوهرش مشکل پیدا کرد و الان یه ماهی که جدا شده . بعد از یه چند وقتی که دوباره با اون دختره قهر بودن داره رفت و آمد می کنه و حالا دوباره می گه من زندگی خوبی ندارم کاش جدا بشم . می گه زندگی من تهش بن بسته چه با شوهرم بمونم چه ازش جدا شم ولی خیلی دارم عذاب می کشم همش دارم تظاهر به دوست داشتن شوهرم می کنم اصلا دوستش ندارم . هفته پیش با شوهرش دعواشون می شه انقدر حرص خورده بود رگ دستش ترکیده بود و تمام آرنجش کبود و بنفش شده. مامانم اینا وقتی دستش رو دیدند خیلی داغون شدن اصلا نمی دونیم باید باهاش چی کار کنیم خیلی بی قراره و دمدمی و خیلی کارای دیگران روش تاثیر می ذاره خیلی خیلی حساسه و زود از همه چی ناامید می شه و هر دفعه به یکی پناه می بره . ما واقعا نمی دونیم چی کار کنیم که اوضاعش خوب بشه میترسیم جدا شه بعد پشیمون بشه آخه می ترسیم تحت تاثیر جدایی دوستش این تصمیم رو گرفته باشه . چند روز پیش بردمش پیش مشاور روانپزشک . شماها هم راهنماییمون کنین بخدا درمونده شدیم