نمایش نتایج: از 1 به 7 از 7

موضوع: شوهر پرخاشگر

1214
  1. بالا | پست 1

    عنوان کاربر
    کاربر انجمن
    تاریخ عضویت
    Oct 2013
    شماره عضویت
    367
    نوشته ها
    24
    تشکـر
    3
    تشکر شده 31 بار در 15 پست
    میزان امتیاز
    0

    شوهر پرخاشگر

    سلام من خانومی 24 ساله هستم 2 سال با شوهرم دوست بودیم 1 سال عقد و الان 1 ماه و نیم هست که در خونه خودمون زندگی میکنیم. ما خیلی همو دوست داریم و با مخالفتها و مشکلات زیادی بهم رسیدیم. قبلا شوهرم خیلی صبور بود و گاهی خودم از تند برخورد کردن خودم حتی خجالت میکشیدم. دوران عقد خانوادش اصلا از جهت مالی حمایتمون نکردن و شوهرم با اینکه آرزو داشت با پس اندازاش خیلی کارای دیگه بکنه باعث شذد همشو خرج ازدواجمون کنه و حتی قسطاشو هم داریم میدیم.خیلی عصبی شده سر هر موضوعی دعوا راه میندازه و دست بزن داره با اینکه انقدر دوسم داره اما عصبی میشه بعد چند دقیقه پشیمون میشه نمیدونم چیکار کنم دیگه من گاهی جلوش وایمیستم نمیزارم بهم بی احترامی کنه گاهی هم سکوت میکنمو میرم تو اتاق و گریه میکنم بعدش دوباره میاد میگه تو گریه نکن بازم دعوا راه می اندازه. یه مشکلیم که دراه خودشو از همه بالاتر میدونه مخصوصا به باجناقش خیلی حساسه اگه بگم اونا چی خریدنو ووو که کلی بهش برمیخوره.
    یه مشکله دیگه هم دارم که این موضوع تمام زندگیمو در کنار همه اینها جهنم کرده قبل دوستی با همسرم یه دوستی مسخره از رو بچگی و کاملا ابلهانه با یه آقایی داشتم که روز اول دوستیم با همسرم که ازم پرسید بهش گفتم و ایشون هم اون آقارو میشناسه از اون زمان تا حالا ما هر دعوایی که بکنیم پای اون ماجرا رو میکشه وسط فکر میکنه این یک خیانت در حقش بوده در حالیکه من از زمان دوستی تا همیشه به شوهرم کاملا وفادار بودمو عاشقشم. وقتی عصبی میشه همه چی رو باهم قاطی میکنه وقتی آرومه میفهمه اشتباه میکنه میکنه اما دست از رو این قضیه برنمیداره. بخاطر همین من همیشه استرس دارم تو زندگیم نکنه یه وقت تو خیابون ببینیمشو .... حتی وقتی گوشیم زنگ میخوره با هزار ترس میرم سراغ گوشیم با اینکه خبری نیست و مزاحمی ندارم اما کاری کرده با حرفاش اعتماد به نفسمو از دست دادمو واقعا ترس همه زندگیمو گرفته نمیدونم دیگه باید چیکار کنم... ممنون میشم راهنماییم کنید ببخشید که طولانی شد.
    من 24 ساله و شوهرم 26 ساله ایشون ترم آخر لیسانسشوه و شغلشونم مرتبط با تحصیل در شرکته و من لیسانس دارم و کاری ندارم فعلا میخوام برای ارشد بخونم.
    ویرایش توسط راحیل : 11-11-2013 در ساعت 03:20 PM

  2. 2 کاربران زیر از راحیل بابت این پست مفید تشکر کرده اند


  3. بالا | پست 2

    عنوان کاربر
    کاربر انجمن
    تاریخ عضویت
    Oct 2013
    شماره عضویت
    367
    نوشته ها
    24
    تشکـر
    3
    تشکر شده 31 بار در 15 پست
    میزان امتیاز
    0

    پاسخ : زندگی مشترک ما

    لطفا جواب منو هم بدید.

  4. کاربران زیر از راحیل بابت این پست مفید تشکر کرده اند


  5. بالا | پست 3

    عنوان کاربر
    کاربر انجمن
    تاریخ عضویت
    Oct 2013
    شماره عضویت
    367
    نوشته ها
    24
    تشکـر
    3
    تشکر شده 31 بار در 15 پست
    میزان امتیاز
    0

    پاسخ : زندگی مشترک ما

    چرا جواب منو نمیدید؟؟؟؟خواهش میکنم جواب من رو هم بدید.

  6. 2 کاربران زیر از راحیل بابت این پست مفید تشکر کرده اند


  7. بالا | پست 4

    عنوان کاربر
    کاربر انجمن
    تاریخ عضویت
    Jun 2013
    شماره عضویت
    11
    نوشته ها
    322
    تشکـر
    635
    تشکر شده 212 بار در 142 پست
    میزان امتیاز
    11

    پاسخ : زندگی مشترک ما

    نقل قول نوشته اصلی توسط راحیل نمایش پست ها
    سلام من خانومی 24 ساله هستم 2 سال با شوهرم دوست بودیم 1 سال عقد و الان 1 ماه و نیم هست که در خونه خودمون زندگی میکنیم. ما خیلی همو دوست داریم و با مخالفتها و مشکلات زیادی بهم رسیدیم. قبلا شوهرم خیلی صبور بود و گاهی خودم از تند برخورد کردن خودم حتی خجالت میکشیدم. دوران عقد خانوادش اصلا از جهت مالی حمایتمون نکردن و شوهرم با اینکه آرزو داشت با پس اندازاش خیلی کارای دیگه بکنه باعث شذد همشو خرج ازدواجمون کنه و حتی قسطاشو هم داریم میدیم.خیلی عصبی شده سر هر موضوعی دعوا راه میندازه و دست بزن داره با اینکه انقدر دوسم داره اما عصبی میشه بعد چند دقیقه پشیمون میشه نمیدونم چیکار کنم دیگه من گاهی جلوش وایمیستم نمیزارم بهم بی احترامی کنه گاهی هم سکوت میکنمو میرم تو اتاق و گریه میکنم بعدش دوباره میاد میگه تو گریه نکن بازم دعوا راه می اندازه. یه مشکلیم که دراه خودشو از همه بالاتر میدونه مخصوصا به باجناقش خیلی حساسه اگه بگم اونا چی خریدنو ووو که کلی بهش برمیخوره.
    یه مشکله دیگه هم دارم که این موضوع تمام زندگیمو در کنار همه اینها جهنم کرده قبل دوستی با همسرم یه دوستی مسخره از رو بچگی و کاملا ابلهانه با یه آقایی داشتم که روز اول دوستیم با همسرم که ازم پرسید بهش گفتم و ایشون هم اون آقارو میشناسه از اون زمان تا حالا ما هر دعوایی که بکنیم پای اون ماجرا رو میکشه وسط فکر میکنه این یک خیانت در حقش بوده در حالیکه من از زمان دوستی تا همیشه به شوهرم کاملا وفادار بودمو عاشقشم. وقتی عصبی میشه همه چی رو باهم قاطی میکنه وقتی آرومه میفهمه اشتباه میکنه میکنه اما دست از رو این قضیه برنمیداره. بخاطر همین من همیشه استرس دارم تو زندگیم نکنه یه وقت تو خیابون ببینیمشو .... حتی وقتی گوشیم زنگ میخوره با هزار ترس میرم سراغ گوشیم با اینکه خبری نیست و مزاحمی ندارم اما کاری کرده با حرفاش اعتماد به نفسمو از دست دادمو واقعا ترس همه زندگیمو گرفته نمیدونم دیگه باید چیکار کنم... ممنون میشم راهنماییم کنید ببخشید که طولانی شد.
    من 24 ساله و شوهرم 26 ساله ایشون ترم آخر لیسانسشوه و شغلشونم مرتبط با تحصیل در شرکته و من لیسانس دارم و کاری ندارم فعلا میخوام برای ارشد بخونم.

    سلام
    به مشاور خوش آمدید
    ببینید دوست عزیز ، زندگی همیشه بر وفق مراد نیست بلکه پستی و بلندی داره و هنر زوجین اینه که توی این فراز و نشیبها در کنار هم باشن و دست در دست هم بدهند تا بتونن با صبر و حوصله سختیها رو پشت سر بزارن تا به آرامش برسن
    همونطور که توی صحبتهاتون اشاره کردین، گفتین که
    قبلا شوهرم خیلی صبور بود و گاهی خودم از تند برخورد کردن خودم حتی خجالت میکشیدم
    بالاخره باید در نظر داشته باشید که اوایل ایشون هوای شما رو داشتن و دل به دلتون میدادن ، پس حالا شما اینکار رو بکنید و بدونید که علت این بدخلقی ها میتونه فشار مسائل مالی به ایشون باشه، چرا که اکثر مردها زمانی که دستشون خالی میشه و از نظر اقتصادی در مضیقه قرار میگیرند صبر و تحملشان کم میشود و با کوچکترین مسئله ای عصبانیت از خودشون بروز میدن، بنابراین سعی کنید که شرایط آرامش ایشون رو فراهم کنید و بیشتر از قبل بهشون محبت کنید و هواشو داشته باشید که الان همسرتون به شما نیاز داره

    و اما در رابطه با مطلبی که گفتین
    خودشو از همه بالاتر میدونه مخصوصا به باجناقش خیلی حساسه اگه بگم اونا چی خریدنو ووو که کلی بهش برمیخوره.
    لازم به یادآوریه که همونطور که بیشتر خانمها نسبت به جاریشون حساس هستن و بقول معروف چشم دیدنشو ندارن، از آنطرف هم بسیاری از آقایون همین حس رو نسبت به باجناقشون دارن که بعضی ها این مسئله رو بروز نمیدن و برخی دیگر بالعکس
    پس می بینید که این مسئله طبیعی به نظر میرسه و دلیلی بر بالاتر دونستن حودشون از دیگران نیست

    درباره رابطه ای هم که قبل از ارتباط با شوهرتون با اون آقا داشتین و صادقانه با شوهرتون در میان گذاشتید باید بگم که اولا که شما صادقانه همه چیز رو به همسرتون گفتین و بدونید که همین مسئله باعث میشه که خیلی از اتهامات و موارد نامربوط از شما دور بشه ، و نکته ی بعدی اینکه از قدیم هم گفتن که آنرا که حساب پاک است ، از محاسبه چه باک است... پس لزومی نداره که همش به این فکر کنید که اگه باز هم بطور اتفاقی با اون آقا روبرو بشین یا اینکه بترسید از مسائل دیگه ای در ارتباط با این موضوع، چونکه شما با روراست بودن با شوهرتون ، خودتون و دوست داشتنتون رو ثابت کردین و دیگه نباید نگران چیزی باشید و فکرتون رو درگیر این مسائل بکنید و همین مسئله هم بهتون فشار بیاره و هم باعث بشه که از همسرتون غافل بشید

    بنابراین پیشنهادم برای برطرف شدن تمامی این مشکلاتتون ، تجدید صمیمیت بینتون و محبت و اظهار علاقه به هر نحوی است، پس برای ابراز علاقه تون از هیچ چیزی دریغ نکنید و به هر بهانه ای این موضوع رو به همسرتون یادآور بشید . بقول شاعر "از محبت خارها گل میشود"

    پس نزارید مسائل حاشیه ای و جزئی ذهنتون رو درگیر کنه و لحظه های زندگی کردن و در کنار هم بودن رو از شما بگیره ، چرا که وصلتتون و به هم رسیدنتون به راحتی نبوده و با مخالفتها و سختیهایی همراه بوده ، پس قدرشو بدونید (لحظه ها را میگذراندیم تا به خوشبختی برسیم، غافل از اینکه خوشبختی همان لحظه هایی بود که میگذراندیم)

  8. 3 کاربران زیر از Ravanshenas بابت این پست مفید تشکر کرده اند


  9. بالا | پست 5

    عنوان کاربر
    کاربر انجمن
    تاریخ عضویت
    Oct 2013
    شماره عضویت
    367
    نوشته ها
    24
    تشکـر
    3
    تشکر شده 31 بار در 15 پست
    میزان امتیاز
    0

    پاسخ : زندگی مشترک ما

    ممنونم واقعا از صحبتهای دلگرم کنندتون خیلی آروم شدم ...من همه سعی امو میکنم اگه مشکلی داشتم بازم ازتون راهنمایی میگیرم .ممنونم.

  10. 3 کاربران زیر از راحیل بابت این پست مفید تشکر کرده اند


  11. بالا | پست 6

    عنوان کاربر
    کاربر انجمن
    تاریخ عضویت
    Oct 2013
    شماره عضویت
    367
    نوشته ها
    24
    تشکـر
    3
    تشکر شده 31 بار در 15 پست
    میزان امتیاز
    0

    پاسخ : زندگی مشترک ما

    سلام..
    امروز یه اتفاقی افتاد که میخوام نظرتونو بدونم...
    امروزمنتظر تاکسی بودم اما نمیومد...خواستم سوار پراید شخصی که پیر مرد هم بود بشم که مسیرش جور نبود با من یهو یکم اونورتر یه آقای 50 ساله ایی داد زد که سوار شو دیگه ...هر ماشی شخصی ایی رو سوار نشو اینکه پیرمرد بود چرا سوار نشدی؟؟؟؟ منم داد زدم گفتم به شما ربطی نداره...
    بعد هم سوار یه ماشین شدمو رفتم..
    بعد که اومدم خونه اینو واسه همسرم گفتم...اون شروع کرد ب حرف زدن ...همیشه اولین فکری که میکنه بدترین فکر راجع به دیگرانه بدبینی...فحش داد مرده رو غلط کرده بریم خونشو نشونم بده اون منظورش این بوده که تو از اون دخترایی هستی که هرکی بیاد سوار میشی. اصلا تو چی پوشیده بودی که اون این فکرو کرده؟؟؟؟...هی بهش میگم اون میخواست مثلا راه و چاهو نشونم بده اما داد زد منم سرش داد زدم....من هاج و واج مونده بودم من کشش ندادم جبهه نگرفتم و سعی کردم یکم ازش فاصله بگیرم اما دلم خیلی شکست جوری حرف میزنه که انگار بهم شک داره اما من همیشه جوری بودم که اون میپسنده ...نمیدونم واقعا چرا بی اعتماده این در پی اون ماجرایی هست که براتون تعریف کردم...حالا شما چه ایده ایی برای یه همچین رفتاری دارید چرا و دلیل این برخوردش چی بود؟ من در همچین مواردی چظور رفتار کنم که درگیری و جنگ اعصاب نباشه ...چون میدونم اگه جلوش وایسمو بگم چرا بدبینی بدترش میکنه....باتوجه به اینکه هدف من از تعریف کردن این موضوع براش فقط و فقط تعریف کارایی که در روزمره انجام دادم بود هدف دیگه ایی نداشتم اما باعث میشه هیچی بهش نگم..اما من همیشه صادق بودم و هیچی رو پنهون نکردم این که اصلا یه موضوع مسخره بود...

  12. 2 کاربران زیر از راحیل بابت این پست مفید تشکر کرده اند


  13. بالا | پست 7

    عنوان کاربر
    کاربر انجمن
    تاریخ عضویت
    Jun 2013
    شماره عضویت
    11
    نوشته ها
    322
    تشکـر
    635
    تشکر شده 212 بار در 142 پست
    میزان امتیاز
    11

    پاسخ : زندگی مشترک ما

    نقل قول نوشته اصلی توسط راحیل نمایش پست ها
    سلام..
    امروز یه اتفاقی افتاد که میخوام نظرتونو بدونم...
    امروزمنتظر تاکسی بودم اما نمیومد...خواستم سوار پراید شخصی که پیر مرد هم بود بشم که مسیرش جور نبود با من یهو یکم اونورتر یه آقای 50 ساله ایی داد زد که سوار شو دیگه ...هر ماشی شخصی ایی رو سوار نشو اینکه پیرمرد بود چرا سوار نشدی؟؟؟؟ منم داد زدم گفتم به شما ربطی نداره...
    بعد هم سوار یه ماشین شدمو رفتم..
    بعد که اومدم خونه اینو واسه همسرم گفتم...اون شروع کرد ب حرف زدن ...همیشه اولین فکری که میکنه بدترین فکر راجع به دیگرانه بدبینی...فحش داد مرده رو غلط کرده بریم خونشو نشونم بده اون منظورش این بوده که تو از اون دخترایی هستی که هرکی بیاد سوار میشی. اصلا تو چی پوشیده بودی که اون این فکرو کرده؟؟؟؟...هی بهش میگم اون میخواست مثلا راه و چاهو نشونم بده اما داد زد منم سرش داد زدم....من هاج و واج مونده بودم من کشش ندادم جبهه نگرفتم و سعی کردم یکم ازش فاصله بگیرم اما دلم خیلی شکست جوری حرف میزنه که انگار بهم شک داره اما من همیشه جوری بودم که اون میپسنده ...نمیدونم واقعا چرا بی اعتماده این در پی اون ماجرایی هست که براتون تعریف کردم...حالا شما چه ایده ایی برای یه همچین رفتاری دارید چرا و دلیل این برخوردش چی بود؟ من در همچین مواردی چظور رفتار کنم که درگیری و جنگ اعصاب نباشه ...چون میدونم اگه جلوش وایسمو بگم چرا بدبینی بدترش میکنه....باتوجه به اینکه هدف من از تعریف کردن این موضوع براش فقط و فقط تعریف کارایی که در روزمره انجام دادم بود هدف دیگه ایی نداشتم اما باعث میشه هیچی بهش نگم..اما من همیشه صادق بودم و هیچی رو پنهون نکردم این که اصلا یه موضوع مسخره بود...
    هدف خداوند از خلقت انسان ها در دو قالب كاملاً متفاوت زن و مرد، به دلیل مكمل بودن آنها در كنار هم بوده است. یعنی زن و مرد با همه تفاوتهایشان وقتی در كنار هم قرار می گیرند كمبودهای یكدیگر را جبران كرده و در كنار هم كامل می شوند و تنها در این حالت افراد به سمت حل درست و منطقی مسائل و مشكلاتشان پیش رفته و به موفقیت و سعادت در زندگی زناشویی دست می یابند.
    يكي از تفاوتهاي زنان و مردان در نحوه تفکر انتزاعی آنهاست. این نوع تفکر بدین معناست که قادر باشید معنای صحیح را از یک موقعیت استنتاج کنید. این تفکر یک پیشرفت و گسترش همیشگی دارد. خانم ها در تفکر انتزاعی جزیی گرا هستند و آقایان کلی گرا. به همین خاطر حرف زدن با خانم ها كمي مشکل تر است و رابطه و مباحثه با ایشان سخت تر به نظر مي رسد. یک خانم تا مباحثه را به مجادله نکشاند، از پا نمی نشیند؛ ولی آقایان در مباحثه و مجادله به سرعت موضوع را ختم می کنند. گاهی وقت ها مشکلات خانواده ها بر سر همین ادراک کلی و جزئی است. خانم ها وقایع را با جزئیات کامل و به صورت نمایشی تعریف می کنند ، ولی آقایان کلیات را مطرح می نمایند.
    علاوه بر اینها
    باید بگم که اکثر زنان و مردانی که در حال تجربه زندگی مشترک هستند، نسبت به همسر خود حساسیتهای ویژه ای دارند. برای مثال آنها بهترینهای دنیا را برای همسرشان میخواهند، دوست دارند ساعات طولانی در کنار هم باشند، صحبتهای خصوصی را با هم در میان بگذارند و عمیق ترین و خالص ترین عواطف را نثار هم کنند و صد البته تمایل دارند که در این روابط تنها خودشان دو نفر سهیم باشند و نفر سومی وجود نداشته باشد. این مساله کاملاً طبیعی است و در اصطلاح نوعی حساسیت زناشویی قلمداد می شود که بطور قطع باعث حفظ هر چه بیشتر ارتباطات مثبت زن و شوهر می گردد چرا که باعث می شود هر یک از طرفین، احساس کند که برای همسرش قابل اهمیت و ارزش است و نقش اول را در زندگی او ایفا می کند. اما گاهی اوقات این حساسیت زناشویی بیش از حد شدید و حتی غیرمنطقی و مخرب به نظر می رسد و در اینجاست که دیگر نمی توان اصطلاح «حساسیت زناشویی» را نام برد چرا که رابطه زن و مرد وارد ابعاد بیمار گونه گشته است و یکی از طرفین قصد دارد همسرش را منحصر به خود کرده و حتی حقوق طبیعی او را نایده می گیرد.

    در اینجا اصطلاحی که متخصصان و روان شناسان برای این مشکل عنوان می کنند «حسادت جنسی» است. البته در ابتدای امر شاید به نظر شما برسد که این رفتارهای خشک و غیرمنطقی همان سوءظن (پارانوید) است؛ اما باید عنوان کنیم که سوءظن، مشکلی است که فرد در ارتباط با همگان دارد و فرد مبتلا به آن ممکن است نسبت به تمام کسانی که با او در ارتباط هستند دچار این بدبینی گردد. اما «حسادت جنسی» مشکلی است که تنها در قبال همسر ظاهر شده و باعث می شود فرد مبتلا، شریک زندگی اش را به خاطر این مشکل بسیار تحت فشار و سختی قرار دهد. اگر کمی توجه کنید خواهید فهمید که حسادت جنسی تداعی کننده مفهوم شکاک بودن در زندگی زناشویی است که در گذشته و در فرهنگ عامیانه مردم از این اصطلاح استفاده می شد اما اصطلاح"حسادت جنسی" کلمه ای است که در متون روانشناسی به کار می رود و جایگزین اصطلاح "شکاک بودن" شده است ولی در اصل تداعی کننده همان معناست.

    باوجود تمامی این توضیحات باید بگم که خداروشکر شوهر شما هیچ یک از این مشکلات رو نداره و عکس العمل ایشون بسیار طبیعی بوده و صرفا یک حساسیت زناشویی محسوب میشه ، که این نیز ناشی از علاقه ی بسیار به همسر میباشد


اطلاعات موضوع

کاربرانی که در حال مشاهده این موضوع هستند

در حال حاضر 1 کاربر در حال مشاهده این موضوع است. (0 کاربران و 1 مهمان ها)

لیست کاربران دعوت شده به این موضوع

کلمات کلیدی این موضوع

© تمامی حقوق برای مشاورکو محفوظ بوده و هرگونه کپی برداري از محتوای انجمن پيگرد قانونی دارد