نمایش نتایج: از 1 به 4 از 4

موضوع: احساس تنهایی

1373
  1. بالا | پست 1

    عنوان کاربر
    کاربر انجمن
    تاریخ عضویت
    Apr 2015
    شماره عضویت
    15440
    نوشته ها
    2
    تشکـر
    0
    تشکر شده 0 بار در 0 پست
    میزان امتیاز
    0

    Unhappy احساس تنهایی

    با سلام، تو رو خدا کمکم کنید،صنم هستم 30 ساله،پدر و مادرم بعد از 15 سال اختلاف از هم جدا شدن،با مادرم زندگی میکنم و دو خواهر،برادر ندارم،از یه طرف با خانواده مشکل دارم از یه طرف هم تقریبا 9 ماهی میشه درگیر یه رابطه ی عاطفی شدید هستم،اول از مشکلی که با خانواده م دارم میگم،اونا بیشترین توقع رو توی همه ی امور از من دارن،البته ناگفته نمونه که من دختر بزرگ خانواده هستم،بارها پیش اومده که دو خواهرم ( یکی 26 ساله وخواهر کوچیکم 20 ساله) بیکار تو خونه بودن اما مادرم از من توقع داره،من به صورت نیمه وقت هم شاغلم،بارها شده از خستگی نای ت************ خوردن نداشتم اعتراض هم که میکنم همه یک جا بهم حمله میکنن که چرا اعتراض داری،تو روابط عاطفیم هم با یه مرد متاهل آشنا شدم که متاسفانه آدم مذهبی و بد دلیه،باید از ریز و درشت کارهام اطلاع داشته باشه،خدا نکن کاری بکنم که در جریانش نباشه بابد ساعتها یا روزها بهش توضیح بدم که آخرش هم قانع نمیشه و دلیلشم اینه که من در گذشته از نظر اون آدم بی حجاب و بی پروایی بودم، باور کنید خسته شدم از یه طرف خانواده م منو درک نمیکنن و مجبورم برای نیاز عاطفیم دست به دامن یکی دیگه بشم از یه طرفم فردی که برای از بین بردن نیاز عاطفیم بهش پناه بردم آزارم میده حتی گاهی ازش خواستم جدا شیم ولی نمیذاره حرف که میزنم میگه میخوای بری سراغ کارهای سابقت،توی یک سال اخیر سه بار خودکشی کردم که یا به خاطر خانواده م بوده یا به خاطر این علاقه ی کذایی،دیگه امیدی برای زندگی ندارم.

  2. بالا | پست 2

    عنوان کاربر
    کاربر انجمن
    تاریخ عضویت
    Mar 2015
    شماره عضویت
    13337
    نوشته ها
    470
    تشکـر
    1,752
    تشکر شده 1,447 بار در 412 پست
    میزان امتیاز
    10

    پاسخ : هزار و یک مشکل.....

    نقل قول نوشته اصلی توسط sanam63 نمایش پست ها
    با سلام، تو رو خدا کمکم کنید،صنم هستم 30 ساله،پدر و مادرم بعد از 15 سال اختلاف از هم جدا شدن،با مادرم زندگی میکنم و دو خواهر،برادر ندارم،از یه طرف با خانواده مشکل دارم از یه طرف هم تقریبا 9 ماهی میشه درگیر یه رابطه ی عاطفی شدید هستم،اول از مشکلی که با خانواده م دارم میگم،اونا بیشترین توقع رو توی همه ی امور از من دارن،البته ناگفته نمونه که من دختر بزرگ خانواده هستم،بارها پیش اومده که دو خواهرم ( یکی 26 ساله وخواهر کوچیکم 20 ساله) بیکار تو خونه بودن اما مادرم از من توقع داره،من به صورت نیمه وقت هم شاغلم،بارها شده از خستگی نای تکان خوردن نداشتم اعتراض هم که میکنم همه یک جا بهم حمله میکنن که چرا اعتراض داری،تو روابط عاطفیم هم با یه مرد متاهل آشنا شدم که متاسفانه آدم مذهبی و بد دلیه،باید از ریز و درشت کارهام اطلاع داشته باشه،خدا نکن کاری بکنم که در جریانش نباشه بابد ساعتها یا روزها بهش توضیح بدم که آخرش هم قانع نمیشه و دلیلشم اینه که من در گذشته از نظر اون آدم بی حجاب و بی پروایی بودم، باور کنید خسته شدم از یه طرف خانواده م منو درک نمیکنن و مجبورم برای نیاز عاطفیم دست به دامن یکی دیگه بشم از یه طرفم فردی که برای از بین بردن نیاز عاطفیم بهش پناه بردم آزارم میده حتی گاهی ازش خواستم جدا شیم ولی نمیذاره حرف که میزنم میگه میخوای بری سراغ کارهای سابقت،توی یک سال اخیر سه بار خودکشی کردم که یا به خاطر خانواده م بوده یا به خاطر این علاقه ی کذایی،دیگه امیدی برای زندگی ندارم.
    سلام
    خوش اومدی
    متوجهم چی میگی... احساس بی کسی می کنی... حس می کنم که یه جورایی تشنه تایید، تقدیر و دیده شدنی، اینکه یکی دوست داشته باشه.
    ولی خواهر من این راهش نیست که ما از دیگران انتظار داشته باشیم که حالمون رو خوب کنن! باید بدونیم که خودمون مسئول خوشبختی و بدبختی خودمون هستیم.
    همه تو خونوادشون مشکلاتی دارن، اصلاً زندگی بدون مشکل نمیشه اما اینکه بخوایم از مشکلات فرار کنیم و یا وارد روابط یا شرایط جدید بشیم، دردی دوا نمیشه. برای تغییر باید از خودت شروع کنی. باید با خودت یه جور صداقت رک داشته باشی و قبول کنی که رابطه با یه مرد متاهل دارای اخلاق تند نه تنها وضعت رو بهتر نمی کنه بلکه فقط از چاله به چاه افتادنه.
    برای خودت ارزش قایل شو. تا خودت برای خودت ارزشی قائل نشی دیگران بهت احترام نمیذارند. به فکر افزایش مهارت های شخصی و اجتماعیت باش، شرکت درسمینار و خوندن کتاب های خوب روانشناسی می تونه خیلی کمکت کنه.
    تو هیچی کمتر از دبی فورد یا اپرا وینفری نداری. گذشته جفتشون سیاه تر از اون چیزی بوده که فکرش روبکنی. پیشنهاد می کنم از اینترنت زندگی نامه هاشون رو بخونی.
    در ضمت احساس می کنم که کمی هم دچار زود رنجی هستی، حتما به تاپیک زیر سر بزن:
    [replacer_a]
    امضای ایشان


  3. 4 کاربران زیر از e.v بابت این پست مفید تشکر کرده اند


  4. بالا | پست 3

    عنوان کاربر
    کاربر ویژه
    تاریخ عضویت
    May 2014
    شماره عضویت
    3710
    نوشته ها
    9,699
    تشکـر
    4,204
    تشکر شده 10,202 بار در 5,111 پست
    میزان امتیاز
    21

    پاسخ : احساس تنهایی

    نقل قول نوشته اصلی توسط sanam63 نمایش پست ها
    با سلام، تو رو خدا کمکم کنید،صنم هستم 30 ساله،پدر و مادرم بعد از 15 سال اختلاف از هم جدا شدن،با مادرم زندگی میکنم و دو خواهر،برادر ندارم،از یه طرف با خانواده مشکل دارم از یه طرف هم تقریبا 9 ماهی میشه درگیر یه رابطه ی عاطفی شدید هستم،اول از مشکلی که با خانواده م دارم میگم،اونا بیشترین توقع رو توی همه ی امور از من دارن،البته ناگفته نمونه که من دختر بزرگ خانواده هستم،بارها پیش اومده که دو خواهرم ( یکی 26 ساله وخواهر کوچیکم 20 ساله) بیکار تو خونه بودن اما مادرم از من توقع داره،من به صورت نیمه وقت هم شاغلم،بارها شده از خستگی نای ت************ خوردن نداشتم اعتراض هم که میکنم همه یک جا بهم حمله میکنن که چرا اعتراض داری،تو روابط عاطفیم هم با یه مرد متاهل آشنا شدم که متاسفانه آدم مذهبی و بد دلیه،باید از ریز و درشت کارهام اطلاع داشته باشه،خدا نکن کاری بکنم که در جریانش نباشه بابد ساعتها یا روزها بهش توضیح بدم که آخرش هم قانع نمیشه و دلیلشم اینه که من در گذشته از نظر اون آدم بی حجاب و بی پروایی بودم، باور کنید خسته شدم از یه طرف خانواده م منو درک نمیکنن و مجبورم برای نیاز عاطفیم دست به دامن یکی دیگه بشم از یه طرفم فردی که برای از بین بردن نیاز عاطفیم بهش پناه بردم آزارم میده حتی گاهی ازش خواستم جدا شیم ولی نمیذاره حرف که میزنم میگه میخوای بری سراغ کارهای سابقت،توی یک سال اخیر سه بار خودکشی کردم که یا به خاطر خانواده م بوده یا به خاطر این علاقه ی کذایی،دیگه امیدی برای زندگی ندارم.

    همونطور که دوستمون هم گفتن این مشکلات در بیشتر خانواده ها وجود داره

    خصوصا" فرزند بزرگتر که خانواده ازش انتظار همراهی در بیشتر امور رو دارن

    بهتره خودت رو در این مورد زیاد ناراحت نکنی

    موضوع بسیار مهمی که شما درگیرش هستید و از مورد اول حادتر هست همین رابطه عاطفی بی سرانجامه

    رابطه با فردی بددل که در واقع خودتون رو از چاله ای به چاه انداختید ... پس خواهشا" اگر این راه رو انتخاب کردید نباید گله و شکایتی داشته باشید

    اینو بدونید که کسی به بال پرواز و آرامشش وزنه های بددلی و تردید وصل نمیکنه ...

    پس بهتره خودتون رو گول نزنید و اینقدر داد بی کسی و مشکلات سر ندید چون خودتون عامل اصلی این مشکلات و ناارامی در زندگیتون هستید
    امضای ایشان

    خـــــدانـگهــــــدار


  5. بالا | پست 4

    عنوان کاربر
    کاربر انجمن
    تاریخ عضویت
    Apr 2015
    شماره عضویت
    14413
    نوشته ها
    6
    تشکـر
    1
    تشکر شده 6 بار در 3 پست
    میزان امتیاز
    0

    پاسخ : احساس تنهایی

    سلام دوست عزیز یه کم عاقلانه فکر کن با مرد متاهل چرا ؟بزرگترین اشتباهت دوستی با مرد متاهل هرچه زودتر کاتش کن تا بیشتر اذیت نشی .بعدش هم چه جوری اطمینان کردی بهش چون داره خیانت میکنه به زنش این وسط تو رو هم داره بازی میده فردا به تو هم رحم نمیکنه میره سراغ کس دیگه پس واقعا به خودت احترام بذار تا دیگران بهت احترام بذارن این کارت آخر عاقبت خوشی نداره خانم عزیز جز بی آبرویی

  6. کاربران زیر از taranom baran بابت این پست مفید تشکر کرده اند


اطلاعات موضوع

کاربرانی که در حال مشاهده این موضوع هستند

در حال حاضر 1 کاربر در حال مشاهده این موضوع است. (0 کاربران و 1 مهمان ها)

موضوعات مشابه

  1. 25 نکته طلایی برای رسیدن به وزن رویایی
    توسط mahsa42 در انجمن نکات تغذیه ای
    پاسخ: 4
    آخرين نوشته: 03-27-2015, 10:26 AM

لیست کاربران دعوت شده به این موضوع

کلمات کلیدی این موضوع

© تمامی حقوق برای مشاورکو محفوظ بوده و هرگونه کپی برداري از محتوای انجمن پيگرد قانونی دارد