نوشته اصلی توسط
asalban00
من الان چند ماه میشه که مادرمو که 7 سال با سرطان مبارزه میکرد رو از دست دادم و تو مدت این چند سال حس خیلی بدی به زندگی داشتم ولی هیچوقت به این اندازه دچار یاس و نا امیدی نبودم تا جایی که حتی نمیخوام صبح از جام بلند شم و انگیزه ای برای ادامه زندگی ندارم بدتر از همه اینه که همش لحظات تکان دهنده کما و icu یادم میاد که مربوط به دو هفته قبل از این موضوع بود و یا یاد رفتارهای بدی که گهگاه به خاطر ناراحتی انجام میدادم میفتم و این داره منو واقعا آزار میده که حتی دریغ از یاداوری یک چیز مثبت بدتر از همه اینا اینه که ایمانم به خدا هم از بین رفته و هر روز از شدت عصبانیت با خودم و یا در حضوردیگران کفر میگم که لحظه ای بعد پشیمان میشم ولی شدت ناراحتیم انقدر زیاده که تا نگم سبک نمیشم انگار از خودم خیلی متنفر میشم بعد از گفتن این حرفا که گاهی اطرافیان نزدیکمم میرنجونه اصلا خودمو نمیشناسم نمیدونم چیکار باید بکنم