نوشته اصلی توسط
هوای ابری
با سلام و خسته نباشید
من یه دختر 25 26 ساله هستم تا 2 3 ماه دیگه دفاع میکنم و ارشدمو میگیرم...مجردم و بیکار... فرزند وسط خونواده هستم و بچه های بزرگتر از من ازدواج کردن... یه پدر و مادر دارم که با وجود اینکه خیلی دوسشون دارم خیلی ادمای مذهبی هستن و وجه خیلی خوبی تو جامعه و فامیل دارن اما تمام عمرم بهم سرکوفت دادن... سرکوچکترین چیزها... من الان شرایط بدی ندارم همه تلاشمو میکنم منتها همیشه بی وقفه پیشرفت میکردم اما به خاطر سیستم پیام نور دو سالی ارشدم طولانی تر شد که کلی سرکوفت شنیدم که بازم از خیلیا جلوترم... البته بگم خداییش تقریبا تو هیچ زمینه ای منو تشویق نکردن و اصولن نیمه خالی لیوانو میبینن... والدینم براشون حرف بقیه و فامیل و اطرافیان خیلی مهمه... خیلی دوس دارن من ازدواج کنم خودمم دوس دارم ولی هر کسی یه معیارایی داره نمیشه به هر چیزی که مطلوبش نیست راضی بشه... کلن فحاشی تو خونه ما زیاد بوده من اهل فحش دادن نیستم ولی بحث زیاد میکنم شدیدن اذیت میشم وقتی بهم فحش میدن.... وقتی تو جمع فامیل هستیم طوری رفتار میشه که انگار همه چی گل و بلبل اما تو خونه همه چیز برعکس.... یه موسسه عضو هستم هفتگی میرم تو جلسات خیلی خوب میتونم بحث کنم و رابطم با بقیه خیلی خوبه کلن ادم سازگاری هستم و هر اخلاقی را باهاش کنار میام... ولی تو خونه نمیدونم چی کار کنم هر چی بزرگتر شدم سرکوفتا سنگین تر شدن... نمیدونم چی کار کنم واقعن... خیلی اعصابم بهم ریختس... حس میکنم هم از لحاظ روحی هم جسمی افت کردم و خیلی خستم... دیگه درست تمرکز ندارم همش فکرم پرش داره و نمیتونم درست تصمیم بگیرم... هم میخوام احترامشونو نگه دارم هم اینکه واقعن بعضی حرفا سنگینن برام و عذاب میکشم... شبا به سختی میخوابم و بیشتر وقتم تو اتاقم هستم ... خودشون خیلی راحت از کنار فحاشی کردن رد میشن اما اگه بحث بشه ازم کینه میگیرن به دل... خستم واقعن... اگه کسی بتونه راه حلی درست بده ممنون میشم