نمایش نتایج: از 1 به 4 از 4

موضوع: مادر شوهر متظاهر

2919
  1. بالا | پست 1

    عنوان کاربر
    کاربر انجمن
    تاریخ عضویت
    May 2015
    شماره عضویت
    15906
    نوشته ها
    4
    تشکـر
    0
    تشکر شده 4 بار در 1 پست
    میزان امتیاز
    0

    مادر شوهر متظاهر

    سلام
    من و شوهرم دخترخاله و پسرخاله هستیم،الان هم تقریبا 2 سالی میشه که ازدواج کردیم.مادرشوهر من یه دیدگاهی که داره اینه که زن از فامیل که بگیری میشه نون خشکم جلوش بزاری ولی از غریبه نه!!!خلاصش کنم تصورش از من این بود که میامو میشم کارکن خونش و دختراش.من 2 تا خواهرشوهر دارم یکیشون 1 سال ازدواج کرده یکی دیگشونم که بچه آخرم هست 17 سالشه.و یک برادرشوهر که فرزند ارشد خانوادس و همزمان با ما ازدواج کرد با دوست خواهرش.مادر شوهر من همه چیزو برا دختراش میخواد،برادرشوهرمم و زنشم که به کل سرشون تو کار خودشونو لذت و تفریح خودشونه،با وجودیکه ما دوتا عروس و مادر شوهر تو یک ساختمونیم اما اون به کل ریلکس و راحته چون غریبس اما من از قبل از ازدواج باید همه سختی ها رو تحمل میکردم.شوهر من بسیار دیندارو احترام گذار به خانوادشه،برعکس داداشش.تا مامانش میگه آخ زندگیشو براش تعطیل میکنه،خاله منم از این روحیه اون خیلی سوءاستفاده میکنه،اوایل مدام غیرمستقیم شوهرمو پر میکرد تا از طریق اون به خواسته هاش برسه.بماند که وقتی شوهرم خونه نبود به بهانه حرف زدن با من میومد خونمو هر چی میتونست بارم میکرد:بی صفت،بیحیا،پست،...و پشت سر تهمت میزد و مظلوم نمایی میکرد که من بودم که حرف ناسزا زدم.شوهرش و شوهرمم با وجودیکه میدونستن اون تو عصبانیتاش همه چی میگه اما هیچوقت زیرپاشو خالی نمیکردن و تا میتونستن با بهانه تراشی کاراشو توجیه میکردن.این ماجرا بارها تکرار شد و همیشه شوهرم بخاطر همون قضیه خدا و مادرو...جدی با مادرش برخورد نمیکرد.تنها راهکارش فقط چند روز کم محلی به مادرش بود.تو این مدت نامزدی و بعد ازدواج نمیدونید چقدر سعی کردم خودمو از توقعات مادر شوهرم دور نگه دارم.آخه من برخلاف شوهرم جسارتم خیلی بیشتره،تا اونجایی که شده و شوهرمو تونستم با خودم همرا کنم تونستم خودمو حق و حقوق خودمو تو خانوادش بهشون ثابت کنم.شوهر من تو خانوادش وضع مالی ضعیف تری داره.باورتون نمیشه اگر بگم چندسال رو با 1 کاپشن کهنه ی داغون اونم تو دوران نامزدیش سپری کرد و مادر و پدرش 1 کاپشن براش نخریدن،چرا؟!چون شوهرم همیشه با فروتنیش میگفت لازم ندارم اونا هم میگفتن لازم نداره دیگه!!!در حالیکه همه میدونن چقدر از خود گذشتس.الانم توی همه ی مشکلات همه اول سراغ اون میان اما پای شادی و خرج کردن که میرسه اسمی از اون نیست.خودشم همیشه میگه من از کسی طلب ندارم.حتی با وجودیکه خانواده شوهرخواهرش همه جوره پشتیبان خواهرشو شوهرشن همه ی فکر و ذکرش اینه که دلم برا خواهرم میسوزه در حالیکه من و خودش حتی امکانات حداقلی اونا رو هم نداریم.خواهر شوهر کوچکم نباید دست به سیاه و سفید بزنه تا میگه آخ خاله من زمین و زمانو یکی میکنه که بهش توجه کنید!!حتی همیشه غیرمستقیم از منو شوهرم میخواد که به دختراش برسیم.مثلا:آناهیتا خیلی به کوروش وابستس<اگه اون نباشه دنیاش تیره میشه!!!با امثال این حرفا و اینکه صبح تا شب جلوی شوهرم از پادرد و گردن درد و افسردگی میناله و شوهر منم همه ی فکر و ذکرش میشه اونا.در حالیکه 3 تا منبع درآمدی دارن اما شوهر منو همیشه تو این خیال نگه داشتن که دارن بهش خیلی لطف میکنن.الان من این وسط احساس افسردگی شدید دارم<موقع ناهار که میشه هرازگاهی باید زنگ بزنه به خواهرش که آناهیتا جون قربونت برم ناهار چی دوست داری داداشی؟مامان فدات بشم پات درد میکنه؟نرو خودم هستم.باورتون نمیشه خودش زانو درد گرفته تو جوونی از منم همیشه انتظار داره مثل بقیه بی تفاوت نباشم و تا میتونم به اطرافیانش توجه کنم.مدام میگه اونا انجام نمیدن به ما چه،خدا نباید از ما ناراحت بشه<حرف پدر و مادرش براش حجته.من حتی مراسم عروسیمو به دلخواه اونا گرفتم که الان شده عقده برام.تنها کسی که تو خانوادشون ماه عسل نرفتن منو شوهرم بودیم حتی نکردن کمکمون کنن تا بتونیم این مسافرتو بریم.گاهی با خودم گریه میکنم که این چجور خوب بودنیه که من هیچ چیز زندگیمو مال خودم نمیدونم.اونقدر مهربونه و اونقدر مادرشوهرم روش تسلط داره که انگار من خانم این زندگی نیستم.نمیدونم چکار کنم.ببخشید که اینقدر طولانی شد

  2. 4 کاربران زیر از hana... بابت این پست مفید تشکر کرده اند


  3. بالا | پست 2

    عنوان کاربر
    کاربر محروم
    تاریخ عضویت
    Mar 2015
    شماره عضویت
    13463
    نوشته ها
    651
    تشکـر
    204
    تشکر شده 881 بار در 415 پست
    میزان امتیاز
    0

    پاسخ : مادر شوهر متظاهر

    درود درک میکنم عزیز سخته حقارت ویختی وسواستفاده کردن منتهی همسرتون خودتون هم گفتیدید متدین وقانع وحق فرزندی وخوب ادا میکنه .
    فامیلم هستین واین میتونه نوعی انتقام ویا رسم جهالت باشه که درمادر شوهرتون شکل گرفته گرنه خواهر زادشین باید روچشماتون میذاشتتون .
    سعی کنید زیاد درگیر نشید چون لج باعث میشه بیشتر افکارتون اسیب ببینه بهترین گزینه استقلال در زندگیه اگرم اجبارد درکنار هم زندگی کردن باشه باید شوهرتون روقانع کنید از حقوقتون دفاع یا جوری نممادر رواگاه کنند اگر بگم ب مادرتون بگید میشه دخالت شخص ثالث وممکنه ازواننجایی خواهرند
    بیشتر خراب بشه باید خودت زرنگ باشی و رگ خواب خالتو بدست بیاری یا همینجور عین اون یکی عروس ریلکس و بی تفاوت باشی وزندگیتون روبکنید وبا یک مشاور حضوری هم وقت بگذارید تا بهتر مشاوره بگیرید وروحیتونروبدست بیارید وزندگیتون روحفظ وکنار بیان باهم

  4. 2 کاربران زیر از Dr . Security بابت این پست مفید تشکر کرده اند


  5. بالا | پست 3

    عنوان کاربر
    کاربر محروم
    تاریخ عضویت
    Jan 2015
    شماره عضویت
    11159
    نوشته ها
    2,325
    تشکـر
    4,306
    تشکر شده 2,986 بار در 1,492 پست
    میزان امتیاز
    0

    پاسخ : مادر شوهر متظاهر

    سلام
    شما از اول با برنامه شوهرتون واسه زندگی پیش رفتین یه جورایی تو خواسته ها و اولویتای اون خودتونو حل کردین کاری که خیلی از زنای ایران میکنند به خاطر همین الان ناراضی هستین چون با منطق یه نفر دیگه زندگی کردین نه با با منطق خودتون....
    الانم 2 تاراه دارین یکی اینکه باز به همین وضع ادامه بدین و کنار شوهرتون سعی کنید همونطوری که اون بی چشمداشت به خونوادش خدمت میکنه و دوستشون داره شمام همینکارو بکنید
    راه دوم اینه که ازین به بعد نشون بدین که یه ادم مستقل واسه خودتون هستین با عقاید و سلیقه ها و خواسته های خودش
    باید به شوهرتون بفهمونید که ازدواج کرده و یه ادم دیگه تو زندگیشه که وظیفه داره اندازه خونوادش ازش حمایت کنه و دوستش داشته باشه
    شوهرتون باید بدونه دیگه تنها نیست و رفتارش نسبت به قبل باید با خونوادش فرق داشته باشه چون شرایطشم دیگه با قبل متفاوته....
    اگه محکوم شدین به خودخواهی یا بی احساسی ناراحت نشین چون هرادمی گاهی حق داره یکم خودخواه باشه اما مظلوم بودن و کینه تو دل ریختن اصلا اینده خوبی نداره

  6. کاربران زیر از ملکه شیشه ای بابت این پست مفید تشکر کرده اند


  7. بالا | پست 4

    عنوان کاربر
    کاربر انجمن
    تاریخ عضویت
    May 2015
    شماره عضویت
    15906
    نوشته ها
    4
    تشکـر
    0
    تشکر شده 4 بار در 1 پست
    میزان امتیاز
    0

    پاسخ : مادر شوهر متظاهر

    اتفاقا من هیچوقت کوتاه نیومدم و همیشه حرفمو زدم اما مشکل اینه که خاله من همیشه خودشو فردی نشون داده که خانواده از کاراش تو زندگی نفع دیدن یعنی زن عاقلی در مدیریت خانوادش بوده.حالا من اصلا نمیدونم چطور باید تو زندگی خودم اقتدار داشته باشم که شوهرم منو زنی ببینه که نظراتش به نفع خانوادس.این اقتدار غیرمستقیم رو میخوام داشته باشم که ندارم.شاید از این طریق بتونم خودمو اثبات کنم تا دیگه مادرشو تو مرکز توجه قرار نده.و یه مسئله ی مهم دیگه اینکه نمیدونم باید با چه روشی این مه توجهشو از روی خواهرش برداره.باورتون نمیشه ناز کشیدناش از خواهرش باعث شده به یه دختر 17 ساله حسادت کنم.خیلی بهش توجه داره مادرشم همینو میخواد.

اطلاعات موضوع

کاربرانی که در حال مشاهده این موضوع هستند

در حال حاضر 1 کاربر در حال مشاهده این موضوع است. (0 کاربران و 1 مهمان ها)

لیست کاربران دعوت شده به این موضوع

کلمات کلیدی این موضوع

© تمامی حقوق برای مشاورکو محفوظ بوده و هرگونه کپی برداري از محتوای انجمن پيگرد قانونی دارد