سلام ببخشید من 7 ساله ازدواج کردم از روز اول باهاشون مشکل داشتم به خاطر دخالتها و رک بودنشون همیشه در مقابل هر رفتارشون سکوت کردم اما دیگه خسته شدم حتی در خصوصی ترین مسائل من و همسرم به اسم دلسوزی دخالت میکنن واقعا به کمک احتیاج دارم
سلام ببخشید من 7 ساله ازدواج کردم از روز اول باهاشون مشکل داشتم به خاطر دخالتها و رک بودنشون همیشه در مقابل هر رفتارشون سکوت کردم اما دیگه خسته شدم حتی در خصوصی ترین مسائل من و همسرم به اسم دلسوزی دخالت میکنن واقعا به کمک احتیاج دارم
درود به مشاور خوش اومدید؟ سن وسال؟ واکنش رفتاری همسرتون دراین مورد چیه؟ دلیل سکوت شما درچی بوده؟ وتحمل 7ساله اتون؟
مستقل زندگی میکنید؟ بیتشر موضوع رو باز کنید درخدمتتونم جهت مشاوره دوستان هم میان نظر میدن
توجه داشته باشید :
متاسفانه خانواده های ما دو کلمه ی دخالت و حمایت را با هم اشتباه می گیرند و به بهانه ی حمایت از فرزندانشان، در زندگی آنها دخالت می کنند.
واژه ی زیبای حمایت که همه ی فرزندان تا آخر عمر به آن احتیاج دارند، در صورت در خواست کمک و راهنمایی فرزندان از والدین به کار می رود ، اما اگر والدین بدون خواست و رضایت فرزندان، بخواهند که حرف خودشان را به کرسی بنشانند، در اینجا کارشناسان کلمه ی دخالت را به کار می برند.
واقعیت این است که در عمل نمی توان همیشه میزان دخالت ها را به صفر نزدیک کرد. چرا که بخشی از ماجرا به ویژگی های شخصیتی والدین باز می گردد، که البته همسران توانایی تغییر دادن آن ها را ندارند. شما که نمی توانید مادر همسر خود را که 50 ، 60 سال با این روش زندگی کرده، هر چند غلط از نظر شما، تغییر دهید، اما این به معنای آن نیست که در مقابل دخالت ها باید سوخت و ساخت. بلکه می توانید با کسب مهارت و راهکارهایی عوارض این دخالت ها را به ویژه در روابط همسران کم کنید.
1-با دید مثبت به موضوعات بنگرید و خودتان را جای آنها بگذارید: در همه ی موضوعات زندگی می توان جور دیگر دید،مادر همسر شما که می گوید " اینقدر پولتان را خرج نکنید، چرا هر هفته به رستوران می روید؟" چرا بدترین برداشت را می کنید؟ چرا می گویید او نمی خواهد که من با همسرم شاد باشم، راحت باشم؟
چشمانتان را بشویید، او دلش به حال فرزندش و شما می سوزد که این جمله را می گوید، دوست دارد که شما پولتان را پس انداز کنید، خانه بخرید و ... اگر شما خود را جای او بگذارید، آیا دوست ندارید که فرزندتان پیشرفت کند، پس انداز کند، خانه بخرد و ...
گاهی اوقات دخالت اطرافیان باعث می شود روابط همسران تحت تأثیر قرار بگیرد و دعوا و کشمکش ایجاد شود. این موقعیت به ویژه زمانی ایجاد می شود که همسران همدیگر را مسئول دخالت های خانواده ها تلقی می کنند و در نتیجه هر دلخوری و ناراحتی ای که از خانواده ی همسر خود پیدا می کنند از چشم او می بینند و واکنش نشان می دهند
2- بعضی وقت ها چشم ها را ببندید، چیزی هم نشنوید: شاید این راه چندان جوان پسندانه نباشد، اصلاً اگر به بعضی از جوانان بگویید بهتر است برخی چیزها را بشنوید، اما به روی خودتان نیاورید به آنان بر می خورد که یعنی من ادا در بیاورم که ناشنوا هستم و چیزی نمی شنوم! یا مگر من نابینا هستم؟ به تصور این افراد هر چه به اصطلاح تیزتر باشند و مچ اطرافیان را بهتر بگیرند، نشان دهنده ی زرنگی آنان است، اما اگر همین افراد کمی با خود روراست باشند، می بینند این به اصطلاح تیز و زرنگ بودن چه دردسرهایی که تا به حال برای شان نداشته است. البته قرار نیست به صورت افراطی و همیشه از این روش استفاده کنیم. بلکه استفاده ی مناسب و گاهگاهی از این روش می تواند هم به آرامش ما کمک کند و هم باعث شود احترام مان حفظ شود.
3- بگو چشم و کار خودت را بکن: گاهی اوقات اطرافیان صحبت خود را به صورتی مطرح می کنند که امکان نادیده گرفتن آن به هیچ صورتی وجود ندارد، از طرفی آنان اصرار دارند حرف شان عملی شود، در این شرایط ، می توان حرف خانواده ها را در جلو آنان عملی کرد، اما بعداً مطابق نظر خود عمل کنیم. شاید بگویید این کار چندان مودبانه نیست و اصلاً این کار به نوعی نفاق است. اما توجه داشته باشید شما بین بد و بدتر دارید دست به انتخاب می زنید، می توانید حرف والدین خود یا همسرتان را عملی نکنید و تنش و دلخوری ایجاد کنید یا می توانید به صورت آزمایشی نظر آنان را اجرا کنید تا در صورتی که نپسندید، بعداً نظر خود را اعمال کنید.
4- همسرتان را مسئول رفتار اقوامش ندانید: گاهی اوقات دخالت اطرافیان باعث می شود روابط همسران تحت تأثیر قرار بگیرد و دعوا و کشمکش ایجاد شود. این موقعیت به ویژه زمانی ایجاد می شود که همسران همدیگر را مسئول دخالت های خانواده ها تلقی می کنند و در نتیجه هر دلخوری و ناراحتی ای که از خانواده ی همسر خود پیدا می کنند از چشم او می بینند و واکنش نشان می دهند.
اما این اشتباه چرا پیش می آید؟ بسیاری از همسران این موضوع را شنیده اند که در زمان دخالت خانواده های هر کدام از طرفین، همان فرد باید با خانواده اش صحبت کند. به عنوان مثال اگر خانواده ی عروس دخالت نابه جا می کنند، عروس مسئول صحبت با آنان است. اما گاهی این مسئولیت باعث برداشتی نادرست می شود، به این معنا که افراد تصور می کنند اگر همسرشان مسئول صحبت با خانواده اش باشد، پس مسئول صحبت های آنان نیز هست!
برای جلوگیری از ایجاد عوارض بیشتر در روابط شما و همسرتان سعی کنید، رفتار خانواده اش را به پای او ننویسید
1) در مورد اختلافاتتان با خانوادههایتان صحبت نكنید: اولین و مهمترین مسالهای که باید بدانید این است که معمولانباید مسایل و اختلافهای خود را بدون اطلاع همسرتان با خانوادههای خود در میان بگذارید چون بعد از مدتی شما با همسرتان آشتی میکنید اما خانوادهها همچنان تصور میکنند زندگی شما پر از بدبختی و مشکلات است و سعی می کنند هر طور شده مانع از این ازدواج شوند یا در بهترین حالت از شما به عنوان عروس یا داماد تازه واردشان کینه به دل می گیرند. آنها وقتی که فکر میکنند زندگی شما با مشکل روبرو است، براساس اطلاعات ناقصی که دارند، شروع به دادن راهکارها و راهحلهای اشتباه میکنند. مساله دیگر این است كه وقتی والدین از روابط شخصی شما باخبر میشوند، ناخودآگاه رفتارشان با همسرتان تغییر میکند و حتی زمانی که شما با او آشتی كردهاید، این تغییر رفتار ادامه دارد. 2) هرگز وفاداری خود را بین خانواده و همسرتان تقسیم نکنید: از همین ابتدای زندگی تمرین کنید که بعد از ازدواج شخص مقابلتان مهمترین فرد در زندگیتان است و باید رضایت او را به دست بیاورید تا زندگی آرام و با تفاهمی داشته باشید. البته این به معنی شکستن دل پدر و مادرتان نیست باید طوری که خانواده تان نرنجند، محدوده روابطتان را با آنها تنظیم کنید. 3) موضع واقعی تان را مشخص کنید: باور غلطی وجود دارد که بر اساس آن پدر و مادرها فکر میکنند اگر فرزندشان همسر خوبی باشد، فرزند خوبی برایشان نیست. برعکس، زوجها هم به غلط تصور میکنند که اگر همسرشان فرزند خوبی برای والدین است، پس همسر خوبی برای آنها نخواهد بود. برقرارکردن تعادل در چنین شرایطی خیلی سخت است. اگر بتوانیم به همسر و پدر و مادرمان بقبولانیم كه هریک جایگاه خاص خودشان را دارند، یک نوع هنرمندی است. یکی از مهمترین عوامل اختلاف همسران این است که فرد ابتدا تصمیمها را به صورت فردی یا با مشورت خانواده پدری یا دوستانش میگیرد و خرین کسی که از این تصمیم باخبر میشود، همسر اوست. این پدیده باعث میشود که همسر فرد احساس کند جایگاه واقعی در زندگی همسرش ندارد، این احساس در درازمدت منجر به سست شدن روابط عاطفی میشود 4) مرزهای خانواده را پررنگ کنید: قبل از ازدواج، بدون کوچکترین رودربایستی و تعارفی، با همسر خود در مورد الگوی رابطه با خانوادههای طرفین از نظر میزان و نحوه رفتوآمد، نحوه ارتباط اقتصادی، برنامه زمانبندی ارتباطها و... مذاکره کنید. زن و شوهر باید درباره میزان کمکهای احتمالی مالی به خانواده پدریشان به همدیگر اطلاع بدهند و در مورد آن با هم مذاکره کنند. در بسیاری از موارد زن یا مرد از الگوی رفتوآمد یا الگوی مالی همسرش ناراضی است و وقتی آن را با همسرش در میان میگذارد، با واکنش تند و غیرمنطقی او مواجه میشود و پس از آن ترجیح میدهد سکوت کند و خشمش را در درون خود نگه دارد. هیچ خشمی برای به هم ریختن عاطفهها در خانوادهها به اندازه این خشمهای فروخورده قدرتمند نیست. یکی از مهمترین علل رابطههای خارج زناشویی که رفتهرفته در جامعه ایران در حال تبدیل به معضلی چشمگیر میشود، همین خشمهای سرکوب شده است.
زن و مرد باید درباره هر مشکل و تصمیم مهمی قبل از اینکه آن را با دیگران در میان بگذارند، با همسرشان مشورت کنند. باید دانست كه تا چه اندازه به مشاوره افراد دیگری غیر از همسر نیاز است و با چه کسانی میتوان مشورت كرد و چه نوع صحبتهایی را میتوان با آنها در میان گذاشت؟ یکی از مهمترین عوامل اختلاف همسران این است که فرد ابتدا تصمیمها را به صورت فردی یا با مشورت خانواده پدری یا دوستانش میگیرد و آخرین کسی که از این تصمیم باخبر میشود، همسر اوست. این پدیده باعث میشود که همسر فرد احساس کند جایگاه واقعی در زندگی همسرش ندارد، این احساس در درازمدت منجر به سست شدن روابط عاطفی میشود. 5) دایره دخالت ها را تنگ تر کنید: دخالت با دلسوزی و مشورت فرق دارد. کسی که در زندگی شما دخالت می کند، کفایت شما را نادیده گرفته و سعی دارد در هر مورد ریز و درشتی نظر خود را اعمال کند و اگر جز به نظر او رفتار کنید، شما را سرزنش خواهد کرد. اگر كسی درباره مسایل شما اظهارنظر و دخالتی كرد، از محبت و توجه او با احترام زیاد تشکر کنید اما در نهایت بگویید که تصمیم نهایی را با مشورت همسرتان خواهید گرفت.
من 30 سالمه و همسرم دو سال از من بزرگتره
اوایل در مورد رفتارها و دخالتهاشون سکوت میکردم چون میخواستم احترامشونو نگه دارم دلم میخواست زندگی مشترک آرامی داشته باشم و روابطم با خانواده همسرم خوب باشه اما کم کم اختلافات و مشکلاتم زیاد شد تا اینکه همسرم شروع کرد به حمایت از من و تلاش کرد در مقابل دخالت خانوادش استقلال زندگیشو بدست بگیره بعد هم به خاطر حمایتهای همسرم سکوت کردم اما خانوادش مخصوصا در نبودش هنوز به رفتارا و دخالتاشون ادامه میدن و به هر طریقی آرامشمو بهم میزنن مدتیه تصمیم گرفتیم بچه دار بشیم اما من مداد استرس دارم نمیخوام بچه ام مثل خودم عصبی باشه میخوام زندگی آرومی داشته باشم در مورد تربیت بچه هم خیلی باهاشون اختلاف نظر دارم و دخالتاشون خیلی زیاده نمیدونم چی کار کنم
مشکلاتم خیلی زیاده اما هیچ وقت با خانواده خودم در میان نمیذارم که رابطه ها تیره و تار نشه خیلی چیزا رو هم به همسرم نمیگم که ناراحت نشه خوب هر چی باشه خانوادشن دارم خفه میشم من تو یه خانواده متشنج بزرگ شدم پدر و مادر 14 سال پیش جداشدن بعد از اون هم سختی کشیدم چون باید با خواهرام کار میکردیم و زندگی خودمونو اداره میکردیم چون پدرم بعد طلاق تا الان هیچ جور حمایتمون نکرد وقتی با خانواده شوهرم آشنا شدیم رفتار آرام و متینی داشتن و فوق العاده با شخصیت اما بعد از عقد متوجه شدم که خیلی بددهن هستن خواهر شوهرام خیلی اذیتم کردن بی احترامی و توهین زیادی ازشون دیدم حتی از یکیشون کتک هم خوردم پدرشوهرم خیلی دخالت میکنه تو هر کاری اذیتمون میکنن مدام تو نا آرومی و جنگ و جدل هستن مادرشوهرم مدام میگه من بهترینم و دخالت نمیکنم اما غیر مستقیم همیشه با متلک و داستان تعریف کردن همه حرفاشو میزنه و دخالتاشو میکنه خیلی ناراحتم خسته شدم دلم آرامش میخواد از وقتی ازدواج کردم عصبی تر شدم
خانواده شوهر همش مسخره ام میکنن.چون شوهرم سر دستشون،تا اعتراض میکنم میگه تو بی جنبه ای همش حرف بد به خودمو خانوادم میدن.ارتباطم رو باخانوادم قطع کردن اونا از بعد عروسیم گفتن که یا هر کاری که ما گفتیم میکنی یا میری خونه بابات،تا یه چیزی بر خلاف میلشون پیش میاد بچم رو میگیرن و بیرونم میکنن میگن برو خونه بابات؟شوهرمم باهاشون همکاری میکنیاحمق ساده لوح فکر میکنه خیلی زرنگ و باهوشه.اینقدر خنگه که نمیگه این مشکل خانوادم بازن منه چه ربطی به زندگی من و بچم داره.تازه من رو هم خانواده شوهرم انتخاب کردن.غرور برام نمونده له شدم دیگه نمیتونم تحمل کنم ولی بدون بچم هم نمیتونم زندگی کنم وگرنه تا حالا از هم جدا شدا بودیم من خودم زیر دست زن بابا بزرگ شدم نمیخواهم بچمم دچار همچین سر نوشت شومی بشه ای خدا یکی به من بگه چکار کنم.قسم خوردم اگه یه روز بچم رو ازم بگیرن که از پس گرفتنش ناامید شدم در خونه مادر شوهرم خودم رو میکشم .میکشم که تا آخر عمر یادشون نره.کمکم کنید هیچ فکری به ذهنم نمیرسه
کل در آمد همسرم هم زیر دست اوناست.با در آمد ما خونه ساختن و با منت به خودمون خرجی میدن
اگه بچه نداری و شوهرت هم طرف اوناست و نمیخواهد بفهمه دورش چه خبره فوری طلاق بگیر مثل من هم به این موضوع فکرنکن که بعد بهت بگن این بچه طلاق بود،
در حال حاضر 1 کاربر در حال مشاهده این موضوع است. (0 کاربران و 1 مهمان ها)