نمایش نتایج: از 1 به 3 از 3

موضوع: ترس از ازدواج

1142
  1. بالا | پست 1

    عنوان کاربر
    کاربر انجمن
    تاریخ عضویت
    May 2015
    شماره عضویت
    16172
    نوشته ها
    2
    تشکـر
    0
    تشکر شده 0 بار در 0 پست
    میزان امتیاز
    0

    Lightbulb ترس از ازدواج

    من به تازگی با اقایی صیغه شده ام ..من قبلا تجربه دوبار نامزدی داشتم که به دلایل خیانت و شکاک و بدبین بودن انها جدا شدم.. نامزد من هم یک بار ازدواج ناموفق داشته اند... که مدت 5 سال به طول انجامید..ترسی که دارم این است که ایا نامزدم سلامت روانی دارد یا خیر به من گفت به دلیل بدحجابی همسرش و اینکه رفیق باز بود هرهفته خانه پدرش میماند و تا دو روز بعد برمیگشت و میگفت هروفت میامدم خانه درخانه نبود هیچ اهمیتی به من نمیداد حتی گاهی اوقات تا ساعت 11 12 شب بیرون بود ماشین زیر پایش بود و به گردش وتفریح میرفت حتی بچه هم داشتند امابا وجود بچه جدا شدند چند سال بعد به هم رجوع کردند امایکسال بعد جدا شدند.. این اقایی که بامن نامزد شده است پسرعموی زن برادرم هست گرچه زیاد با زن داداشم رفت و امدنداشته اند اما فامیل هستند برادرم خیلی تحقیق کرد و او را تایید کرد... ترسم به این خاطر است که ایشان قبل مراسم صیغه با خواهرش دعوایش شد بخاطر مسایلی و من گفتم اشتیی کن گفت نه گفت مراقب خواهرم و زن برادرم باش گفتم چرا؟همه از زن برادرت تعریف میکنند گفت خیلی زرنگه خودشو خوب نشون میده روز نامزدی میتونی حسادت رو از چشمهاش بخونی ... من ترسیدم گفتم مبادا بدبین باشد.. هنگام خواستگاری من به نامزدم پیشنهاد مشاور دادم که استقبال کرد حتی روز نامزدی گفت میخوای بریم مشاور خیلیی هم تایید کرد در حالی که من دیگر حرفی از مشاور نزدم ... بعد نامزدی گفت من مشاور نمیام .. اما به هر طرفندی بردمش انجا مشا.ور گفت که من بدبین شده ام و ممکن است افسر دگی داشته باشم...نامزدم ادم اجتماعی و پرحرفی است برخلافمن... مشاور کفت من مشکلی نمیبینم میتوانید ازدواج کنید...بعد ان ما به ازمایش رفتیم انجا من واکسن زدم چون فشارم افتادباید چیزی میخور دم زنگ زدم به نامزدم جواب نداد در کلاس بود م زنگ زد و گفتم که نمیتوانم حرف بزنم اس داد گفتم فشارم افتاده باید چیزی بخورم برایم چیزی خرید و داد به مسیول انجا که گرفتم و خوردم دوباره اس دادکه گرفتی گفتم بله مرسی چند بار اس داد من جواب دادم فقط جواب اخرین اس که گفت کلاس تموم شد بیرونی رو جواب ندادم امدم بیرون گفت چرا جواب ندادی نگرن شدم گفتم که بهت گفتم نمیتونم جواب بدم باز هم قانع نشد... من شک کردم ک مبادا شکاک باشد.. ختی یک روز رفتیم بیرون در ماشین من عقب نشستم چون دو خانوم پشت بودند و ایشان جلئو همانجا هی اس میداد.. من کلاقه شدم.... در ضمنن به نظرم عصبی و زودرنج است و حساس و باید حرف حرف خودش باشذ

  2. بالا | پست 2

    عنوان کاربر
    کاربر ویژه
    تاریخ عضویت
    May 2014
    شماره عضویت
    3710
    نوشته ها
    9,699
    تشکـر
    4,204
    تشکر شده 10,202 بار در 5,111 پست
    میزان امتیاز
    21

    پاسخ : ترس از ازدواج

    نقل قول نوشته اصلی توسط miss* نمایش پست ها
    من به تازگی با اقایی صیغه شده ام ..من قبلا تجربه دوبار نامزدی داشتم که به دلایل خیانت و شکاک و بدبین بودن انها جدا شدم.. نامزد من هم یک بار ازدواج ناموفق داشته اند... که مدت 5 سال به طول انجامید..ترسی که دارم این است که ایا نامزدم سلامت روانی دارد یا خیر به من گفت به دلیل بدحجابی همسرش و اینکه رفیق باز بود هرهفته خانه پدرش میماند و تا دو روز بعد برمیگشت و میگفت هروفت میامدم خانه درخانه نبود هیچ اهمیتی به من نمیداد حتی گاهی اوقات تا ساعت 11 12 شب بیرون بود ماشین زیر پایش بود و به گردش وتفریح میرفت حتی بچه هم داشتند امابا وجود بچه جدا شدند چند سال بعد به هم رجوع کردند امایکسال بعد جدا شدند.. این اقایی که بامن نامزد شده است پسرعموی زن برادرم هست گرچه زیاد با زن داداشم رفت و امدنداشته اند اما فامیل هستند برادرم خیلی تحقیق کرد و او را تایید کرد... ترسم به این خاطر است که ایشان قبل مراسم صیغه با خواهرش دعوایش شد بخاطر مسایلی و من گفتم اشتیی کن گفت نه گفت مراقب خواهرم و زن برادرم باش گفتم چرا؟همه از زن برادرت تعریف میکنند گفت خیلی زرنگه خودشو خوب نشون میده روز نامزدی میتونی حسادت رو از چشمهاش بخونی ... من ترسیدم گفتم مبادا بدبین باشد.. هنگام خواستگاری من به نامزدم پیشنهاد مشاور دادم که استقبال کرد حتی روز نامزدی گفت میخوای بریم مشاور خیلیی هم تایید کرد در حالی که من دیگر حرفی از مشاور نزدم ... بعد نامزدی گفت من مشاور نمیام .. اما به هر طرفندی بردمش انجا مشا.ور گفت که من بدبین شده ام و ممکن است افسر دگی داشته باشم...نامزدم ادم اجتماعی و پرحرفی است برخلافمن... مشاور کفت من مشکلی نمیبینم میتوانید ازدواج کنید...بعد ان ما به ازمایش رفتیم انجا من واکسن زدم چون فشارم افتادباید چیزی میخور دم زنگ زدم به نامزدم جواب نداد در کلاس بود م زنگ زد و گفتم که نمیتوانم حرف بزنم اس داد گفتم فشارم افتاده باید چیزی بخورم برایم چیزی خرید و داد به مسیول انجا که گرفتم و خوردم دوباره اس دادکه گرفتی گفتم بله مرسی چند بار اس داد من جواب دادم فقط جواب اخرین اس که گفت کلاس تموم شد بیرونی رو جواب ندادم امدم بیرون گفت چرا جواب ندادی نگرن شدم گفتم که بهت گفتم نمیتونم جواب بدم باز هم قانع نشد... من شک کردم ک مبادا شکاک باشد.. ختی یک روز رفتیم بیرون در ماشین من عقب نشستم چون دو خانوم پشت بودند و ایشان جلئو همانجا هی اس میداد.. من کلاقه شدم.... در ضمنن به نظرم عصبی و زودرنج است و حساس و باید حرف حرف خودش باشذ
    راستش دوست عزیز اونقدر ک هشما نسبت به این موضوع حساسیت نشون دادید ،

    و نگرانی ایجاد کردید ، همسرتون اینکارارو نکرده

    درسته شما در زندگی گذشته شکست خوردید ولی قرار نیست همه رو با این دید نگاه کنید

    بهتره همونطور که مشاور کفته اول روی از بین بردن حساسیت های خودتون کار کنید

    چون رفتارهای ایشون اگر به جا باشه کاملا" طبیعیه
    امضای ایشان

    خـــــدانـگهــــــدار


  3. بالا | پست 3

    عنوان کاربر
    کاربر انجمن
    تاریخ عضویت
    May 2015
    شماره عضویت
    16172
    نوشته ها
    2
    تشکـر
    0
    تشکر شده 0 بار در 0 پست
    میزان امتیاز
    0

    پاسخ : ترس از ازدواج

    ممنونم از شما ... من نگرانیم فقط اینه که بعد از عقد رفتارشون عوض نشه میترسم که نکنه الان خودشونو نگه داشتن و تظاهر میکنن اما بعد از عقد دیگه اینجوری نباشه...

اطلاعات موضوع

کاربرانی که در حال مشاهده این موضوع هستند

در حال حاضر 1 کاربر در حال مشاهده این موضوع است. (0 کاربران و 1 مهمان ها)

لیست کاربران دعوت شده به این موضوع

کلمات کلیدی این موضوع

© تمامی حقوق برای مشاورکو محفوظ بوده و هرگونه کپی برداري از محتوای انجمن پيگرد قانونی دارد