نمایش نتایج: از 1 به 2 از 2

موضوع: خسته شدن از زندگی

971
  1. بالا | پست 1

    عنوان کاربر
    کاربر انجمن
    تاریخ عضویت
    May 2015
    شماره عضویت
    16405
    نوشته ها
    1
    تشکـر
    0
    تشکر شده 1 بار در 1 پست
    میزان امتیاز
    0

    Unhappy خسته شدن از زندگی

    سلاممن پسر بیست و دو ساله هستم نمی تونم با کسی ارتباط بگیرم. همیشه. به این دلیل بسیار ناراحت بودم مشکل اساسی که فک می کنم دارم پدر و برادرم هستنپدرم آدمی بسیار از خود راضی و بد اخلاقه که فکر می کنه حرف حرف خودشهموقعی که من و برادرم بچه بودیم. پدرم، مادرم رو میزدو من طرف مادرم رو میگرفتماز همون موقع ها پدرم و برادرم بر علیه من شدن تا اینکه به سن بلوغ رسیدم و بسیار. ، بسیار بیشتر منو اذیت کردنسه چهار ساله راه آسودگی از این عذاب رو در سخن نگفتن با این دو یافتممن از بچگی پسر بچه بسیار مهربون و بی زبون بودم و نمی تونستم خوب ارتباط بگیرم و از حقم دفاع کنم. چون همیشه در ترس بزرگ شده بودم عده ای هم از رفتار های تابلو من به ضعف من پی میبردن و بیشتر اذیتم می کردنسال ها از اون زمونا میگذره و من با اینکه به دانشگاه راه پیدا کردم باز هم از رفتار دیگران نسبت به خودم ناراحتمخیلی دوس دارم منم براشون مهم باشممن هیچ وقت شادی واقعی رو تجربه نکردمنمی تونم از ته دل بخندمنمی تونم با اطرافیان رابطه بگیرم دشمنانم زیاد و دوستانم کمن قیافه و درسمم بدک نیست برای همین مردم فک می کنن من مغرور و بدماما نمی دونن که نمی تونم با کسی دوست بشمچی میشد منم خوشبختی رو حس می کردم؟نمی تونم درد دلم رو به مادرم بگم چون در درجه اول ناراحت میشهو در درجه دوم خیال می کنه من باید کینه رو دور بیندازماما نمی دونه که اثر رفتار پدرم که مدعیه کارش درسته. در لحظه لحظه زندگی من نفوذ کرده و من اصلا خوشبخت نیستمچند بار به مادرم گفتم. اما اونم زود از حرفام خسته میشهیه همدردی سطحی باهام میکنه و ازم گله داره که چرا از پدرم کینه دارماز اون مرد لعنتی باور کنید. هر بار میبینمش. ضربان قلبم شروع به زدن می کنهاگر هم سر صحبتش بشینی ادعا داره زدنش از رو استاندارد الهیهمن اصلا خوب حرف نمیزنم. احتمالا شما هم خسته شدید

  2. کاربران زیر از hadi72 بابت این پست مفید تشکر کرده اند


  3. بالا | پست 2

    عنوان کاربر
    کاربر ویژه
    تاریخ عضویت
    Sep 2014
    شماره عضویت
    6459
    نوشته ها
    1,228
    تشکـر
    5,007
    تشکر شده 3,611 بار در 1,092 پست
    میزان امتیاز
    12

    پاسخ : خسته شدن از زندگی

    نقل قول نوشته اصلی توسط hadi72 نمایش پست ها
    سلاممن پسر بیست و دو ساله هستم نمی تونم با کسی ارتباط بگیرم. همیشه. به این دلیل بسیار ناراحت بودم مشکل اساسی که فک می کنم دارم پدر و برادرم هستنپدرم آدمی بسیار از خود راضی و بد اخلاقه که فکر می کنه حرف حرف خودشهموقعی که من و برادرم بچه بودیم. پدرم، مادرم رو میزدو من طرف مادرم رو میگرفتماز همون موقع ها پدرم و برادرم بر علیه من شدن تا اینکه به سن بلوغ رسیدم و بسیار. ، بسیار بیشتر منو اذیت کردنسه چهار ساله راه آسودگی از این عذاب رو در سخن نگفتن با این دو یافتممن از بچگی پسر بچه بسیار مهربون و بی زبون بودم و نمی تونستم خوب ارتباط بگیرم و از حقم دفاع کنم. چون همیشه در ترس بزرگ شده بودم عده ای هم از رفتار های تابلو من به ضعف من پی میبردن و بیشتر اذیتم می کردنسال ها از اون زمونا میگذره و من با اینکه به دانشگاه راه پیدا کردم باز هم از رفتار دیگران نسبت به خودم ناراحتمخیلی دوس دارم منم براشون مهم باشممن هیچ وقت شادی واقعی رو تجربه نکردمنمی تونم از ته دل بخندمنمی تونم با اطرافیان رابطه بگیرم دشمنانم زیاد و دوستانم کمن قیافه و درسمم بدک نیست برای همین مردم فک می کنن من مغرور و بدماما نمی دونن که نمی تونم با کسی دوست بشمچی میشد منم خوشبختی رو حس می کردم؟نمی تونم درد دلم رو به مادرم بگم چون در درجه اول ناراحت میشهو در درجه دوم خیال می کنه من باید کینه رو دور بیندازماما نمی دونه که اثر رفتار پدرم که مدعیه کارش درسته. در لحظه لحظه زندگی من نفوذ کرده و من اصلا خوشبخت نیستمچند بار به مادرم گفتم. اما اونم زود از حرفام خسته میشهیه همدردی سطحی باهام میکنه و ازم گله داره که چرا از پدرم کینه دارماز اون مرد لعنتی باور کنید. هر بار میبینمش. ضربان قلبم شروع به زدن می کنهاگر هم سر صحبتش بشینی ادعا داره زدنش از رو استاندارد الهیهمن اصلا خوب حرف نمیزنم. احتمالا شما هم خسته شدید
    سلام آقا هادی، به انجمن خوش اومدی
    ببین دوست من، درسته که محیطی که در اون پرورش پیدا میکنیم، رفتار اطرافیان و مخصوصا پدر و مادر در شکل گیری شخصیت انسان خیلییی میتونه موثر باشه،
    اما مهم اینه که درنهایت هرکدوم از ما این قدرت رو داریم که روند زندگیمون را تغییر بدیم و آینده رو اونجور که میخوایم بسازیم
    و برای تغییر به نظر من اولین و مهم ترین قدم اینه که گذشته را هرچی که بوده بپذیریم و سعی کنیم ازش عبور کنیم،
    چون اگه در یک نقطه زندگی بمونی و درجا بزنی هیچ وقت نمیتونی آینده تو بسازی
    قدم دوم خودشناسیه، یعنی پیدا کردن نقاط مثبت و نقاط منفی، نقاط مثبت را تقویت و نقاط منفی را اصلاح کن،

    مثلا الان شما میدونی در ارتباط برقرار کردن با بقیه و صحبت کردن ضعف داری، خب این مشکلیه که برای خیلییی از افراد وجود داره... ئ مثل هر مشکل دیگه ای راه حل خودشو داره
    برقراری ارتباط موثر یک مهارت کاملا اکتسابیه و با تمرین کردن "روش های ارتباط متقابل موثر" و مشاوره میتونی اونو بهبود بدی و تقویت کنی،
    فقط کافیه خودت را باور داشته باشی و برای تغییر دست بکار بشی

    باتوجه به توضیحاتی که دادین نکته مهمی که درمورد شما به نظرم میرسه اینه:
    اگه میخوای محبوبیت بیشتری داشته باشی اول از همه باید دید منفی که نسبت به خودت داری را تغییر بدی
    چون تا وقتی که شما خودت را قلبا دوست نداشته باشی ، متقابلا دیگران هم احساس خوبی بهت پیدا نمیکنن
    و برای اینکه ار با هم بودن لذت ببری ... باید یاد بگیری مثبت باشی و این انرژی مثبت را به بقیه هم هدیه بدی
    لازم نیست حتما آدم زبون خیلی چرب و نرمی داشته باشه تا دوستای زیادی داشته باشه و محبوب بشه،
    همین محبت بدون چشم داشت و نگرش مثبت معجزه میکنه،

    چند تا نکته مهم دیگه که برای برقراری ارتباط مناسب میتونه کمک کننده باشه:
    1.همیشه برا کمک کردن به بقیه داوطلب بشید
    2.سعی کنید نقاط مثبت هرکس را ببینید و بهش گوشزد کنید
    3.شنونده خوبی یاشید، ارتباط چشمی مناسب برقرار کنیند و لبخند بزنید، این سه مورد در طرف مقابل اعتماد ایجاد میکنه
    4.در هر شرایطی احترام متقابل را حفظ کنید
    امضای ایشان



  4. کاربران زیر از naghme بابت این پست مفید تشکر کرده اند


اطلاعات موضوع

کاربرانی که در حال مشاهده این موضوع هستند

در حال حاضر 1 کاربر در حال مشاهده این موضوع است. (0 کاربران و 1 مهمان ها)

لیست کاربران دعوت شده به این موضوع

کلمات کلیدی این موضوع

© تمامی حقوق برای مشاورکو محفوظ بوده و هرگونه کپی برداري از محتوای انجمن پيگرد قانونی دارد