صفحه 1 از 2 12
نمایش نتایج: از 1 به 50 از 67

موضوع: میخواهم برگردم به زندگیم

8004
  1. بالا | پست 1

    عنوان کاربر
    کاربر انجمن
    تاریخ عضویت
    May 2015
    شماره عضویت
    16436
    نوشته ها
    102
    تشکـر
    3
    تشکر شده 44 بار در 31 پست
    میزان امتیاز
    9

    میخواهم برگردم به زندگیم

    سلام خانمی هستم 28 ساله. 4 ساله که ازدواج کردم و 1 دختر 1.5 ساله دارم و همسرم هم 31 سال دارد. ما از روزی که ازدواج کردیم در طبقه بالای منزل همسرم زندگی کردیم. ما همیشه سر پول و بیکاری و مادیات با همسرم دعوا داشتیم. اوایل خانواده ها دخالت نکردند ولی کم کم خانواده ها هم وارد دعوا هامون شدند که مقصر هم خودمان بودیم. من همیشه گزارش کامل هر روزمون رو به مامانم میدادم و اونم به مامانش. خلاصه طی چند دعوای آخر خانواده ها هم اومدن وسط. تا این دعوای آخر که عمه های منم منزل ما بودند و خانوادم که دعوامون به کتک کاری رسید خانواده ها درگیر شدند و من هم فحش های بدی به پدر شوهرم دادم چون همیشه تو زندگیمون دخالت میکرد.خلاصه هر 2 طرف فحش و فحش کاری و بزن بزن کردیم.خانواده من که دیگه اصلا نمیخوان همسرمو ببینند و مطمئنم خانواده اون هم دیگه منو نمیخوان. من الان 2 ماهه که اومدم خونه بابام. بعد 20 روز قهر همسرم اس ام اس داد که بیا بریم خونه اجاره کنیم و بریم از اینجا. منم رفتم سر قرار با همسرم و من گفتم که باید خونه بخرید(پدر شوهرم از لحاظ مالی وضعش بد نیست.) خلاصه اینطور که فهمیدم اونا نمیخوان خونه بخرن و میخوان همون طبقه بالا رو بدن رهن به قیمت 80 میلیون و 40 بدن واسه ما جایی رو رهن کنن و بقیشم پدرشوهرم خودش میخواد میگه لازم داره. منم به همسرم گفتم که اصلا مستاجری نمیرم. خلاصه چند وقت دنبال خونه واسه خرید گشتیم قیمت ها بالاست ما که خودمون 1 قرون نداریم پدرشوهرم هم پول نقد نداره و زمین داره. هرجا رفتیم و به املاک ها گفتیم واحدی دارید برای معاوضه با زمین همه گفتن نه. همسرم هم میگه اگه واحدی پیدا بشه بالاخره یه جوری راضیشون میکنم که یه تیکه زمین بدن برای معاوضه. خلاصه هر جارو گشتیم تیرمون به سنگ خورد. الان نمیدونم چیکار کنم 2 ماهه آواره ام همسرم هم همینطور. دخترم هم که دیگه حسابی عصبی شده از بس اینجا مادر و پدر و خواهرهام همش بهش میگن اینکارو نکن، دست نزن به چیزی. منم دیگه تحمل اینجا و غر های مادرمو ندارم. از یه طرف هم همه فامیل های من و همسرم هم فهمیدن و همه منتظرن ببینن چی میشه آخرش، من پیروز میشم، اونا خونه میخرن یا نه؟ خلاصه منم دیگه تحمل دوری همسرمو ندارم میخوام باهاش زندگی کنم میخوام دیگه اشتباهات گذشته رو تکرار نکنم.ولی چیکار کنم . میدونم اگه برم مستاجری بدبخت تر میشم. از یه طرف هم خونمو دوست دارم همون مدلی ساختن که خودم میخواستم. دوست ندارم اون خونه رو از دست بدم. از یه طرف هم زندگی کردن تو اون خونه به خاطر دخالت هاشون واقعا سخته . از این به بعد هم که بچم بزرگتر بشه میدونم تو اون خونه مشکلات بیشتری خواهم داشت. از یه طرف هم که دیگه همه احترام ها از بین رفت و اونا هم دیگه مثل گذشته منو نمیخوان. الان هم واقعا مستاصلیم.هم من و هم همسرم. نمیدونیم چیکار کنیم. شما راهنماییمون کنید. این دوری ها هم باعث شده که کم کم داریم از هم سرد میشیم. ولی من همسرمو دوست دارم و نمیخوام از دستش بدم. البته به تازگی چند وقته که همسرم هم میره یه شرکت سر کار. الان آواره ایم و خونه نداریم چیکار کنیم؟

  2. بالا | پست 2

    عنوان کاربر
    تیم مشاوره
    تاریخ عضویت
    Aug 2014
    شماره عضویت
    5400
    نوشته ها
    698
    تشکـر
    99
    تشکر شده 657 بار در 378 پست
    میزان امتیاز
    10

    پاسخ : میخواهم برگردم به زندگیم

    نقل قول نوشته اصلی توسط Asal ziba نمایش پست ها
    سلام خانمی هستم 28 ساله. 4 ساله که ازدواج کردم و 1 دختر 1.5 ساله دارم و همسرم هم 31 سال دارد. ما از روزی که ازدواج کردیم در طبقه بالای منزل همسرم زندگی کردیم. ما همیشه سر پول و بیکاری و مادیات با همسرم دعوا داشتیم. اوایل خانواده ها دخالت نکردند ولی کم کم خانواده ها هم وارد دعوا هامون شدند که مقصر هم خودمان بودیم. من همیشه گزارش کامل هر روزمون رو به مامانم میدادم و اونم به مامانش. خلاصه طی چند دعوای آخر خانواده ها هم اومدن وسط. تا این دعوای آخر که عمه های منم منزل ما بودند و خانوادم که دعوامون به کتک کاری رسید خانواده ها درگیر شدند و من هم فحش های بدی به پدر شوهرم دادم چون همیشه تو زندگیمون دخالت میکرد.خلاصه هر 2 طرف فحش و فحش کاری و بزن بزن کردیم.خانواده من که دیگه اصلا نمیخوان همسرمو ببینند و مطمئنم خانواده اون هم دیگه منو نمیخوان. من الان 2 ماهه که اومدم خونه بابام. بعد 20 روز قهر همسرم اس ام اس داد که بیا بریم خونه اجاره کنیم و بریم از اینجا. منم رفتم سر قرار با همسرم و من گفتم که باید خونه بخرید(پدر شوهرم از لحاظ مالی وضعش بد نیست.) خلاصه اینطور که فهمیدم اونا نمیخوان خونه بخرن و میخوان همون طبقه بالا رو بدن رهن به قیمت 80 میلیون و 40 بدن واسه ما جایی رو رهن کنن و بقیشم پدرشوهرم خودش میخواد میگه لازم داره. منم به همسرم گفتم که اصلا مستاجری نمیرم. خلاصه چند وقت دنبال خونه واسه خرید گشتیم قیمت ها بالاست ما که خودمون 1 قرون نداریم پدرشوهرم هم پول نقد نداره و زمین داره. هرجا رفتیم و به املاک ها گفتیم واحدی دارید برای معاوضه با زمین همه گفتن نه. همسرم هم میگه اگه واحدی پیدا بشه بالاخره یه جوری راضیشون میکنم که یه تیکه زمین بدن برای معاوضه. خلاصه هر جارو گشتیم تیرمون به سنگ خورد. الان نمیدونم چیکار کنم 2 ماهه آواره ام همسرم هم همینطور. دخترم هم که دیگه حسابی عصبی شده از بس اینجا مادر و پدر و خواهرهام همش بهش میگن اینکارو نکن، دست نزن به چیزی. منم دیگه تحمل اینجا و غر های مادرمو ندارم. از یه طرف هم همه فامیل های من و همسرم هم فهمیدن و همه منتظرن ببینن چی میشه آخرش، من پیروز میشم، اونا خونه میخرن یا نه؟ خلاصه منم دیگه تحمل دوری همسرمو ندارم میخوام باهاش زندگی کنم میخوام دیگه اشتباهات گذشته رو تکرار نکنم.ولی چیکار کنم . میدونم اگه برم مستاجری بدبخت تر میشم. از یه طرف هم خونمو دوست دارم همون مدلی ساختن که خودم میخواستم. دوست ندارم اون خونه رو از دست بدم. از یه طرف هم زندگی کردن تو اون خونه به خاطر دخالت هاشون واقعا سخته . از این به بعد هم که بچم بزرگتر بشه میدونم تو اون خونه مشکلات بیشتری خواهم داشت. از یه طرف هم که دیگه همه احترام ها از بین رفت و اونا هم دیگه مثل گذشته منو نمیخوان. الان هم واقعا مستاصلیم.هم من و هم همسرم. نمیدونیم چیکار کنیم. شما راهنماییمون کنید. این دوری ها هم باعث شده که کم کم داریم از هم سرد میشیم. ولی من همسرمو دوست دارم و نمیخوام از دستش بدم. البته به تازگی چند وقته که همسرم هم میره یه شرکت سر کار. الان آواره ایم و خونه نداریم چیکار کنیم؟
    باید بدونید وقتی دعواهای خودتون رو به خانواده انتقال میدید یک اثر بد و ماندگار رو برای خودتون به وجود میارید

    چون شما بعد از دعوای با شوهر اشتی میکنید ولی خانواده از این آشتی خبر نداره و ذهنیت بدش رو در مورد همسر شما حفظ خواهد کرد

    شرایط امروز شما بد هست از این نظر که خانواده ها دچار کدورت و تنش شدن ...

    به هر حال شما و همسرتون باید تمام جوانب رو در نظر بگیرید در رهن خونه و یا برگشت به خونه اول ...

    هر کدام معایب و مزایایی داره که باید خودتون بررسیش کنید ... و اینکه امروز بخوایت بی قراری کنید و حرف از سردی و دوری بزنید واقعا" جای این حرفها نیست

    چون شما اول باید موقعیت خودتون رو مشخص کنید ... بعد در این مورد نگران باشید ... پس باید صبور باشید تا مشکلات رو بتونید حل کنید

    چون اگر صبوری کرده بودید این تنش و ناراحتی به وجود نیومده بود ...

  3. کاربران زیر از Bita moein بابت این پست مفید تشکر کرده اند


  4. بالا | پست 3

    عنوان کاربر
    کاربر انجمن
    تاریخ عضویت
    Apr 2015
    شماره عضویت
    15307
    نوشته ها
    249
    تشکـر
    1,185
    تشکر شده 204 بار در 134 پست
    میزان امتیاز
    9

    پاسخ : میخواهم برگردم به زندگیم

    سلام
    بنظر ميرسه شما درک درستي از ازدواج نداريد!!!فک ميکنيد مسابقه ست ک تهش شما بايد پيروز شيد!!!؟؟؟اينکه پدر شوهرتون پولداره ب خودش ربط داره نه ب شما و همسرتون.درست نيست ب مال پدر شوهر چشم بدوزيد.اصولا مرد موفق کسيه ک خودش خرجشو دراره و از همه نظر مستقل باشه.شما هم خدا رو ميخوايد هم خرما.
    رفتارتون رو تغيير بديد.اول خودتون بعد توقع از ديگران!!!

  5. کاربران زیر از atoosa66 بابت این پست مفید تشکر کرده اند


  6. بالا | پست 4

    عنوان کاربر
    کاربر فعال
    تاریخ عضویت
    Dec 2014
    شماره عضویت
    9968
    نوشته ها
    5,264
    تشکـر
    6,024
    تشکر شده 6,187 بار در 2,950 پست
    میزان امتیاز
    17

    پاسخ : میخواهم برگردم به زندگیم

    سلام
    فک کنم شما ی عذرخواهی بزرگ به خانواده شوهرت بدهکارید بخاطره رفتارخودتون و خانواده تان
    این شما بودین ک اونا را به دخالت تو زندگیتون دعوت کردین
    خانواده همسرتان باشما زیادی مهربون هستن و زیادی به شما رسیدگی میکنن ک توقعتان اینقد زیاد شده
    من اگه جای پدرشوهرتون بودم حتی ی قرون هم نمیدادم
    کمی خودت راجای اونا بزار و ببین باهمچین عروسی چجوری رفتار میکردی
    کاری نکن ک آه پدرومادرش دامنت رابگیره
    هرچه زودتر ازشون عذرخواهی کن و مطمین باش دیگه خانواده شوهرت هم نمیخوان پیششون زندگی کنی سریعتراقدام به خرید خونه براتون میکنن

  7. 2 کاربران زیر از fateme.68 بابت این پست مفید تشکر کرده اند


  8. بالا | پست 5

    عنوان کاربر
    کاربر انجمن
    تاریخ عضویت
    May 2015
    شماره عضویت
    16436
    نوشته ها
    102
    تشکـر
    3
    تشکر شده 44 بار در 31 پست
    میزان امتیاز
    9

    پاسخ : میخواهم برگردم به زندگیم

    سلام. خانواده همسرم توی زندگی من هم خوب بودن و خوبی کردن و هم بدی. پدرشوهرم همیشه دلش خواسته دخالت کنه تو زندگیمون. من با همسرم وقتی تو خونم دعوام میشد پدر شوهرم تلفنو برمیداشت زنگ میزد به عموم و فامیلام و پدرم و ... که من چند بار که این کارو کرد چیزی نگفتم و این دفعه آخری که عموم بهم زنگ زد و گفت پدرشوهرت اینطوری میگه با این حالی که ما اصلا دعوا نداشتین و فقط شب قبلش من خانواده شوهر خواهرمو پاگشا کرده بودم و خانواده حودم بودن و خانواده همسرم. و پدرشوهرم هم که پیش مهمونام کمی حرفای چرت زدو آبرومونو برد مثلا هی میگفت پول قبض گاز اینارو من دادم دیروز و ... منم ناراحت شدم ولی باز به همسرم چیزی نگفتمو نشنیده گرفتم . از یه طرف هم پدرشوهرم گه شب قبل همه چیزو تو خونه من خوب دید پیش خودش گفت که اینا چطور واسه طایفه زنش دارن واسه فامیلای من ندارن که تلفنو برمیداره باز از من بد میگه به عموم. که عموم هم به من زنگ میزنه که ببینه جریان چیه. منم دیگه قاتی کردم و با همسرم دعوا کردمو بعدش دیکه خانواده منو کشوند همسرم اونجا با عمه هامو و دیگه دعوا بین 2 تا خانواده و ما شد و... حالا شما میگی با این تفاسیر من برم ازشون عذرخواهی کنم. مادر شوهرم هم که همیشه پشت صحنه کارگردانی میکنه و همسرمو و پدرشو میفرسته جلو. با اینجور آدما ساختن سخته شما جای من بودی میفهمیدی

  9. بالا | پست 6

    عنوان کاربر
    کاربر فعال
    تاریخ عضویت
    Dec 2014
    شماره عضویت
    9968
    نوشته ها
    5,264
    تشکـر
    6,024
    تشکر شده 6,187 بار در 2,950 پست
    میزان امتیاز
    17

    پاسخ : میخواهم برگردم به زندگیم

    سلام مجدد
    اشتباه شما از همون اول این بود ک تو خونه پدرشوهرت زندگی کردی باید ازهمون اول باخوبی و خوشی جدازندگی میکردی وقتی پدرشوهرشما کل خرج زندگیتون را داره میده چطور انتظار داری دخالت نکنه ، پولش خوبه اما خودش بد
    حالا ک داشتی خونه اونا زندگی میکردی باید چشم و گوش بسته باشی واسه رفتارهاشون چون ی چیز عادی هست
    بازم میگم باید عذرخواهی کنید چون خیلی به گردنتون حق داره اگه گله ای هم داری باید گله از شوهرت داشته باشی ک روپای خودش نمیتونه وایسته و تشکیل زندگی داده
    ازشون عذرخواهی کن و ی خونه اجاره کن و جدازندگی کن و از شوهرت بخواه ک دیگه باید رو پای خودش وایسته و هردعوا و اختلافی شد دیگه هیچکدوم ازطرفین نباید باخبر بشن .دعواهاو حرفهای زن و شوهراصرار زندگیشون هست و نباید هیچکس خبردار بشه ودرآخر احترامت را به عنوان ی عروس همیشه بزارو اگه کنایه ای زندن خودت رابه نشنیدن بزن
    خوشبخت بشی ان شاالله

  10. کاربران زیر از fateme.68 بابت این پست مفید تشکر کرده اند


  11. بالا | پست 7

    عنوان کاربر
    کاربر انجمن
    تاریخ عضویت
    May 2015
    شماره عضویت
    16436
    نوشته ها
    102
    تشکـر
    3
    تشکر شده 44 بار در 31 پست
    میزان امتیاز
    9

    پاسخ : میخواهم برگردم به زندگیم

    من الان مشکلم اینه که نمیدونم با همسرم باید کجا زندگی کنم؟ خرید خونه که اینطور که معلومه امکانپذیر نیست. رهن هم که پدر شوهرم میگه 40 بیشتر نمیده که با جهیزیه ای که من دارم تو خونه 40 تومانی اصلا اثاث ها جا نمیشن که هیچ از یه طرف هم میدونم اگه برم مستاجری بدبخت تر میشم چون شوهر با عرضه ای ندارم که بتونه رو پای خودش وایسه و چون یکی یدونه بوده حسابی لوس و بچه ننه بار اومده. برگشت به اون خونه هم که دیگه امکانپذیر نیست با این اوضاع پیش اومده. و برگشت به اونچا یعنی تسلیم من در مقابل همه برنامه هایی که اونا تو زندگی من در میارن و یعنی قبول اینکه حق با شماست و میتونید هر کاری میخواید با من و زندگیم بکنید.

  12. بالا | پست 8

    عنوان کاربر
    کاربر انجمن
    تاریخ عضویت
    May 2015
    شماره عضویت
    16436
    نوشته ها
    102
    تشکـر
    3
    تشکر شده 44 بار در 31 پست
    میزان امتیاز
    9

    پاسخ : میخواهم برگردم به زندگیم

    نمیدونم چیکار کنم تورو خدا یه راه کار درست و راهنمایی درست بهم بکنید. شما اگه جای من بودید چیکار میکردید. واقعا خودتونو یه لحظه بزارید جای من

  13. بالا | پست 9

    عنوان کاربر
    کاربر فعال
    تاریخ عضویت
    Dec 2014
    شماره عضویت
    9968
    نوشته ها
    5,264
    تشکـر
    6,024
    تشکر شده 6,187 بار در 2,950 پست
    میزان امتیاز
    17

    پاسخ : میخواهم برگردم به زندگیم

    شوهرت را تشویق به کارکن و خودت هم اگه میتونی جایی مشغول شو ک کمک خرج بشی
    والا همین 40میلیون هم کمک بزرگی هست ک دارن میکنن ی بسم الله بگو و شروع کن
    اکثرااول زندگی مستاجرن پس سخت نگیر درست میشه

  14. بالا | پست 10

    عنوان کاربر
    کاربر انجمن
    تاریخ عضویت
    May 2015
    شماره عضویت
    16436
    نوشته ها
    102
    تشکـر
    3
    تشکر شده 44 بار در 31 پست
    میزان امتیاز
    9

    پاسخ : میخواهم برگردم به زندگیم

    شوهرم تازه 1 ماهه که تو یه شرکت مشغول شده و فکر کنم که ماهی 1 تومان میخواد بگیره. منم که اصلا نمیزاره برم سر کار حتی تو بانک برام کار جور شد نذاشت برم یعنی از اول شرط کرده بود که نباید برم سرکار منم قبول کردم. تو منطقه ما خونه های 40 تومانی زیاد خوب نیستن. من راضی ام که همون طبقه بالا رو که داده بودن به مترو بدن 80 رهن و یه جا همونطوری رهن کنن ولی پدرشوهرم اینکارو نمیکنه یعنی همسرم میگه که لج کرده. راستش منم از مستاجری و خونه به دوشی با اون همه اثاث و یه بچه کوچیک میترسم. تا به حال حتی 1 روز هم مستاجری زندگی نکردم

  15. بالا | پست 11

    عنوان کاربر
    کاربر انجمن
    تاریخ عضویت
    May 2015
    شماره عضویت
    16436
    نوشته ها
    102
    تشکـر
    3
    تشکر شده 44 بار در 31 پست
    میزان امتیاز
    9

    پاسخ : میخواهم برگردم به زندگیم

    پدر شوهرم کل خرج مارو نمیداد همسرم تا به الان با مسافر کشی کم و بیش خرجمونو در آورده و خانوتده همسرم هم فقط اون خونه رو داده بودن و چون میدونستن که همسرم کار و بار درست و حسابی نداره از ما پول فیش ها رو هم نمیگرفتن. همین. بعدشم گناه من چیه که پسرشون بی عرضه است. خوب خودشون این پسرو اینطوری بزرگ کردن باید تاوان اینجوری بزرگ کردن بچشونم بدن. اینا وقتی اومدن خواستگاری من به دروغ گفتن که داریم براش گلخانه راه می اندازیم. پول ریختیم خدمتشو بخریم و براش آپارتمان میخریم. ولی همین که ماعقد کردیم هیچ کدومو که انجام ندادن هیچ. تازه یادشون افتاده بود برای خودشون خونه نو بسازن که این خونه رو ساختن و خودشون نشستن طبقه پایین و بالا رو هم دادن به پسرشون. منم بعد 1.5 سال عقد دیگه چاره ای نداشتم و رفتم توی اون خونه

  16. بالا | پست 12

    عنوان کاربر
    کاربر انجمن
    تاریخ عضویت
    May 2015
    شماره عضویت
    16436
    نوشته ها
    102
    تشکـر
    3
    تشکر شده 44 بار در 31 پست
    میزان امتیاز
    9

    پاسخ : میخواهم برگردم به زندگیم

    به نظرتون برم مستاجری؟

  17. بالا | پست 13

    عنوان کاربر
    کاربر انجمن
    تاریخ عضویت
    May 2015
    شماره عضویت
    16436
    نوشته ها
    102
    تشکـر
    3
    تشکر شده 44 بار در 31 پست
    میزان امتیاز
    9

    پاسخ : میخواهم برگردم به زندگیم

    یا همینجوری بمونم خونه بابام تا چند ماه تا شاید اونا دلشون واسه پسرشون بسوزه و برن براش خونه بخرن. به نظرتون اینکارو کنم و این دوری چند ماه طول بکشه همسرمو از دست نمیدم؟

  18. بالا | پست 14

    عنوان کاربر
    کاربر انجمن
    تاریخ عضویت
    May 2015
    شماره عضویت
    16100
    نوشته ها
    57
    تشکـر
    51
    تشکر شده 100 بار در 43 پست
    میزان امتیاز
    9

    پاسخ : میخواهم برگردم به زندگیم

    خیالتون رو راحت کنم:
    شما نمیخواهید برگردید به زندگیتان.
    .
    میگید میخوام برگردم به زندگیم، اما در کنارش میگین:
    "منم رفتم سر قرار با همسرم و من گفتم که باید خونه بخرید(پدر شوهرم از لحاظ مالی وضعش بد نیست.)"
    مگه میخواید برگردید سر زندگی پدر شوهرتون؟ این سطح انتظارات و مطالبات از خانواده شوهر رو از کجا آوردید؟

    میگید: "خوب خودشون این پسرو اینطوری بزرگ کردن باید تاوان اینجوری بزرگ کردن بچشونم بدن."
    میدونستید توی تقریبا همه جای دنیا خانواده ها فقط تا 18 سالگی در قبال بچه ها مسئولیت دارند؟ یعنی بعدش لطف بسیار بزرگیه که اجازه بدن بچشون (خصوصا پسرها) در کنارشون زندگی کنه...

    میگید: "تو منطقه ما خونه های 40 تومانی زیاد خوب نیستن. من راضی ام که همون طبقه بالا رو که داده بودن به مترو بدن 80 رهن و یه جا همونطوری رهن کنن ولی پدرشوهرم اینکارو نمیکنه یعنی همسرم میگه که لج کرده. راستش منم از مستاجری و خونه به دوشی با اون همه اثاث و یه بچه کوچیک میترسم. تا به حال حتی 1 روز هم مستاجری زندگی نکردم"
    .
    به نظرم بالا بودن سطح توقعات شما از خانواده همسرتون تقصیر شما نیست... جمله قرمز بالا نشون میده که همسرتون این دیدگاه رو در شما القا کرده...
    شما مستاجری رو خونه به دوشی میدونید! درسته کیفیت زندگی مستاجری پایین تره اما خونه به دوشی یه مقوله دیگست...
    به عقیده شما خونه های 40 تومنی زیاد خوب نیستن، این یعنی وجود دارن! و شما همچنان فراتر از تعهدات خانواده همسرتون رو مطالبه میکنید و ناز میکنید و... و همچنان مدعی هستید که : "
    میخواهم برگردم به زندگیم "

    .................................................. .................................................. ....................
    "یا همینجوری بمونم خونه بابام تا چند ماه تا شاید اونا دلشون واسه پسرشون بسوزه و برن براش خونه بخرن. به نظرتون اینکارو کنم و این دوری چند ماه طول بکشه همسرمو از دست نمیدم؟"
    شما تا همینجا هم خیلی روی زندگی مشترکتون قمار کردید. واقعا فکر میکنید خانواده توهین شنیده ی همسرتون چقدر دیگه میتونن ادامه بدن؟
    بنا به توصیفاتی که کردید میگم: مطمئن باشید تا همین جا هم همسرتون درحال خرج کردن آخرین قطرات نفوذش توی خانوادشه...
    ویرایش توسط Hectorious : 05-19-2015 در ساعت 10:09 PM

  19. کاربران زیر از Hectorious بابت این پست مفید تشکر کرده اند


  20. بالا | پست 15

    عنوان کاربر
    کاربر انجمن
    تاریخ عضویت
    Apr 2015
    شماره عضویت
    14528
    نوشته ها
    116
    تشکـر
    52
    تشکر شده 158 بار در 84 پست
    میزان امتیاز
    10

    پاسخ : میخواهم برگردم به زندگیم

    نقل قول نوشته اصلی توسط Asal ziba نمایش پست ها
    سلام خانمی هستم 28 ساله. 4 ساله که ازدواج کردم و 1 دختر 1.5 ساله دارم و همسرم هم 31 سال دارد. ما از روزی که ازدواج کردیم در طبقه بالای منزل همسرم زندگی کردیم. ما همیشه سر پول و بیکاری و مادیات با همسرم دعوا داشتیم. اوایل خانواده ها دخالت نکردند ولی کم کم خانواده ها هم وارد دعوا هامون شدند که مقصر هم خودمان بودیم. من همیشه گزارش کامل هر روزمون رو به مامانم میدادم و اونم به مامانش. خلاصه طی چند دعوای آخر خانواده ها هم اومدن وسط. تا این دعوای آخر که عمه های منم منزل ما بودند و خانوادم که دعوامون به کتک کاری رسید خانواده ها درگیر شدند و من هم فحش های بدی به پدر شوهرم دادم چون همیشه تو زندگیمون دخالت میکرد.خلاصه هر 2 طرف فحش و فحش کاری و بزن بزن کردیم.خانواده من که دیگه اصلا نمیخوان همسرمو ببینند و مطمئنم خانواده اون هم دیگه منو نمیخوان. من الان 2 ماهه که اومدم خونه بابام. بعد 20 روز قهر همسرم اس ام اس داد که بیا بریم خونه اجاره کنیم و بریم از اینجا. منم رفتم سر قرار با همسرم و من گفتم که باید خونه بخرید(پدر شوهرم از لحاظ مالی وضعش بد نیست.) خلاصه اینطور که فهمیدم اونا نمیخوان خونه بخرن و میخوان همون طبقه بالا رو بدن رهن به قیمت 80 میلیون و 40 بدن واسه ما جایی رو رهن کنن و بقیشم پدرشوهرم خودش میخواد میگه لازم داره. منم به همسرم گفتم که اصلا مستاجری نمیرم. خلاصه چند وقت دنبال خونه واسه خرید گشتیم قیمت ها بالاست ما که خودمون 1 قرون نداریم پدرشوهرم هم پول نقد نداره و زمین داره. هرجا رفتیم و به املاک ها گفتیم واحدی دارید برای معاوضه با زمین همه گفتن نه. همسرم هم میگه اگه واحدی پیدا بشه بالاخره یه جوری راضیشون میکنم که یه تیکه زمین بدن برای معاوضه. خلاصه هر جارو گشتیم تیرمون به سنگ خورد. الان نمیدونم چیکار کنم 2 ماهه آواره ام همسرم هم همینطور. دخترم هم که دیگه حسابی عصبی شده از بس اینجا مادر و پدر و خواهرهام همش بهش میگن اینکارو نکن، دست نزن به چیزی. منم دیگه تحمل اینجا و غر های مادرمو ندارم. از یه طرف هم همه فامیل های من و همسرم هم فهمیدن و همه منتظرن ببینن چی میشه آخرش، من پیروز میشم، اونا خونه میخرن یا نه؟ خلاصه منم دیگه تحمل دوری همسرمو ندارم میخوام باهاش زندگی کنم میخوام دیگه اشتباهات گذشته رو تکرار نکنم.ولی چیکار کنم . میدونم اگه برم مستاجری بدبخت تر میشم. از یه طرف هم خونمو دوست دارم همون مدلی ساختن که خودم میخواستم. دوست ندارم اون خونه رو از دست بدم. از یه طرف هم زندگی کردن تو اون خونه به خاطر دخالت هاشون واقعا سخته . از این به بعد هم که بچم بزرگتر بشه میدونم تو اون خونه مشکلات بیشتری خواهم داشت. از یه طرف هم که دیگه همه احترام ها از بین رفت و اونا هم دیگه مثل گذشته منو نمیخوان. الان هم واقعا مستاصلیم.هم من و هم همسرم. نمیدونیم چیکار کنیم. شما راهنماییمون کنید. این دوری ها هم باعث شده که کم کم داریم از هم سرد میشیم. ولی من همسرمو دوست دارم و نمیخوام از دستش بدم. البته به تازگی چند وقته که همسرم هم میره یه شرکت سر کار. الان آواره ایم و خونه نداریم چیکار کنیم؟
    چرا فکر میکنی با مستاجری بدبخت میشی؟؟
    خیلیا تو این دوره مستاجر هستن و خیلیم خوشبخت دارن زندگی میکنن
    اون چیزی ک مهمه رابطه خودت و همسرت هس نه این موضوع
    درست ک موضوع مهمیه ولی نه اون قدری ک بخاطرش مجبور باشی از همسرت جدا زندگی کنی
    ب فکر دخترت باش...گناه اون طفلی چیه؟
    اون الان تو این سن ب محبت شما و پدرش نیاز داره
    ب نظرم ی مدت مستاجر باش..
    تو این مدت شوهرت کار میکنه ایشالا زندگی رو روال میفته
    و تو هم میتونی کمکش کنی
    سعی کن تو این مدت دل خانواده شوهرتو ب دست بیاری
    خودتونم میگید که میخواهید برگردید سر زندگیتون پس برگرد
    موفق باشی

  21. بالا | پست 16

    عنوان کاربر
    کاربر انجمن
    تاریخ عضویت
    May 2015
    شماره عضویت
    16436
    نوشته ها
    102
    تشکـر
    3
    تشکر شده 44 بار در 31 پست
    میزان امتیاز
    9

    پاسخ : میخواهم برگردم به زندگیم

    فردا با همسرم میرم دنبال خونه واسه رهن. خداکنه یه جای خوب پیدا کنم. برام دعا کنید که همه چی درست بشه و با همسرم زندگی خوبی رو از نو شروع کنیم . برامون دعا کنید.

  22. کاربران زیر از Asal ziba بابت این پست مفید تشکر کرده اند


  23. بالا | پست 17

    عنوان کاربر
    کاربر انجمن
    تاریخ عضویت
    May 2015
    شماره عضویت
    16436
    نوشته ها
    102
    تشکـر
    3
    تشکر شده 44 بار در 31 پست
    میزان امتیاز
    9

    پاسخ : میخواهم برگردم به زندگیم

    سلام خیلی خونه هارو رفتیم دیدیم به این قیمت خونه ها افتضاح بودن من واقعا نمیتونم تو اینجور خونه ها زندگی کنم به نظرتون چکار کنم؟

  24. بالا | پست 18

    عنوان کاربر
    کاربر فعال
    تاریخ عضویت
    Dec 2014
    شماره عضویت
    9968
    نوشته ها
    5,264
    تشکـر
    6,024
    تشکر شده 6,187 بار در 2,950 پست
    میزان امتیاز
    17

    پاسخ : میخواهم برگردم به زندگیم

    عسل خانوم بیاین واقع بین باشین اینکه هم خدا را میخواین و هم خرمارا ک نمیشه
    حتی اگه تو ی اتاق هم شده برو اجاره کن و زندگی کن هرچقدر از شوهرت بیشتر جدا باشی داری پایه های زندگیت را نابود میکنی فک میکنی شوهرت تاابد تنهایی را تحمل میکنه
    به قول قدیمیا نباید حتی ی شب دور از شوهرت بمونی چون شوهرت باید با شنیدن صدای نفس های تو آروم بشه و نفسهاش به نفست بند باشه
    اگه زن زندگی باشی تو ی اتاق هم میتونی زندگی کنی
    فک کنم هنوز آمادگی ازدواج را نداری یاد بگیر دیگه دختر خونه بابات نیسی ک ی آخ بگین صدنفر برات جون بدن و نازت را بکشن
    ازدواج یعنی گذشت و پذیرش سختی ها و ساختن بهترینها تو بدترین شرایط

  25. بالا | پست 19

    عنوان کاربر
    کاربر انجمن
    تاریخ عضویت
    May 2015
    شماره عضویت
    16436
    نوشته ها
    102
    تشکـر
    3
    تشکر شده 44 بار در 31 پست
    میزان امتیاز
    9

    پاسخ : میخواهم برگردم به زندگیم

    سلام دوستان. الان چند روزه که با همسرم میریم دنبال خونه. مورد هایی که میدیدیم خوب نبودن. یعنی فکرشو که میکنم من واقعا با اون همه اثاث نمیتونم تو این خونه ها زندگی کنم. دوست دارم برگردم به خونه خودم. چیکار کنم؟ تورو خدا راهنماییم کنید.

  26. بالا | پست 20

    عنوان کاربر
    کاربر انجمن
    تاریخ عضویت
    May 2015
    شماره عضویت
    16436
    نوشته ها
    102
    تشکـر
    3
    تشکر شده 44 بار در 31 پست
    میزان امتیاز
    9

    پاسخ : میخواهم برگردم به زندگیم

    از یه طرف هم مدونم که برگشت من به اون خونه بعد 2 ماه قهر یعنی دیگه هر کاری میخواهید میتونید با زندگی من انجام بدید. یعنی هر چی گفتن و دخالت کردن دیگه باید من لال مونی بگیرم و دیگه کلا به خودشون اجازه میدن که تو زندگی من باشن. و همینطور هم پیش همه فامیل همسرم و خودم خراب میشم و شوهرم هم دیگه حسابی میدون میگیره تو زندگی. از یه طرف هم خونمو دوست دارم توش راحت بودم. خونه های دیگه رو میبینم اصلا دوست ندارم و توشون احساس آرامش و امنیت ندارم. چیکار کنم خیلی درمونده ام

  27. بالا | پست 21

    عنوان کاربر
    کاربر انجمن
    تاریخ عضویت
    Apr 2015
    شماره عضویت
    14931
    نوشته ها
    186
    تشکـر
    97
    تشکر شده 115 بار در 76 پست
    میزان امتیاز
    10

    پاسخ : میخواهم برگردم به زندگیم

    نقل قول نوشته اصلی توسط Asal ziba نمایش پست ها
    از یه طرف هم مدونم که برگشت من به اون خونه بعد 2 ماه قهر یعنی دیگه هر کاری میخواهید میتونید با زندگی من انجام بدید. یعنی هر چی گفتن و دخالت کردن دیگه باید من لال مونی بگیرم و دیگه کلا به خودشون اجازه میدن که تو زندگی من باشن. و همینطور هم پیش همه فامیل همسرم و خودم خراب میشم و شوهرم هم دیگه حسابی میدون میگیره تو زندگی. از یه طرف هم خونمو دوست دارم توش راحت بودم. خونه های دیگه رو میبینم اصلا دوست ندارم و توشون احساس آرامش و امنیت ندارم. چیکار کنم خیلی درمونده ام
    سلام. خودتون بهتر از همه فهمیدید. پس با چیزی که میدونید، کنار بیاید و تصمیم بگیرید.
    ببینید، این شوهر شما نیست که پولداره. شخص پولدار پدرشوهرتونه. پس اگه میخواید مرفه زتندگی کنید باید گوش به فرمانشون باشید و همیشه بهشون احترام بذارید و دوستشون هم داشته باشید. حتما قبول دارید که ایشان ولی نعمت شما هستند.
    اما اگر نمیتونید اینجوری باشید پس نمیتونید از پول ایشان استفاده کنید. میمونه پول شوهرتون که اندکه.
    اگر زیرک باشید با یک احترام و فروتنی (اگرچه از ته دل هم نباشه) زندگیتون رو بدست میارید. بعد هم کم کم پول جمع کنید و مستقل شید.

  28. کاربران زیر از s.vs بابت این پست مفید تشکر کرده اند


  29. بالا | پست 22

    عنوان کاربر
    کاربر انجمن
    تاریخ عضویت
    May 2015
    شماره عضویت
    16436
    نوشته ها
    102
    تشکـر
    3
    تشکر شده 44 بار در 31 پست
    میزان امتیاز
    9

    پاسخ : میخواهم برگردم به زندگیم

    ببینید همسر من تا وقتیکه امیدواره به پول پدرش هیچ وقت نمیتونه خودش پول جمع کنه و مستقل بشه چون خیلی ناز پرورده بارش آوردن چون یکی یدونه بوده هیچ وقت کار نکرده و 1000 تومان هم تو زندگیش در نیاورده و الان که میره سر کار دیگه واقعا مجبور شده که میره چون از وقتی با من ازدواج کرد و پدرش دید من از اون عروس ها نیستم که گوش به فرمان ها و خودخواهی هاش بدم(پدر شوهرم یه چیزی تو مایه های پدر سالاره) دیگه حمایت پولی به شوهرم رو قطع کرد و شوهرم هم دیگه اینقدر تو زندگی بهش فشار اومد که رفت کار کرد. و با توجه به عرضه ای که در شوهرم میبینم میدونم که اگه پدرش بهش خونه نده عمرا نمیتونه خودش خونه بخره هیچ وقت. چون آدمیه که فقط واسه خرج روزمره زندگیش تلاش میکنه و نه بیشتر. من هم الان موندم این وسط. من دوست دارم که تو خونه پدرشوهرم زندگی کنم ولی اونجا زندگی کردن خیلی سختی و همینطور مزیت ها داره که سختی هاش بیشتره. پدرشوهرم از این آدماس که واسه آدم هر کاری که انجام میده میشینه تو همه فامیل میگه و آبروی آدمو میبره. مثلا فیش های آب و برق و گاز ما رو که میداد همه جا میگفت. دیگه آبرومون رفته بود هرکی مارو میدید میگفت. از یه طرف هم من چون الان 3 ساله که تو اون خونه به اون بزرگی و مجهزی زندگی کردم و الان میرم خونه های اجاره ای رو میبینم واقعا نمیتونم ... . نمیدونم چیکار کنم یعنی شما اگه جای من بودید بر میگشتید به خونه پدر شوهر با این وضعیت. و با این مسائلی که پیش اومده و احترام ها از بین رفت

  30. بالا | پست 23

    عنوان کاربر
    کاربر انجمن
    تاریخ عضویت
    May 2015
    شماره عضویت
    16436
    نوشته ها
    102
    تشکـر
    3
    تشکر شده 44 بار در 31 پست
    میزان امتیاز
    9

    پاسخ : میخواهم برگردم به زندگیم

    واقعا یه راه چاره میخوام. دوری از همسرم و همینطور 2 ماه بلاتکلیف موندن تو خونه پدرم و از یه طرف هم بچم که اینجا زندگی کردن براش سخته هر کاری میکنه بقیه بهش میگن دست نزن و اینکارو نکن و ... تو خونه 2 تا خواهر دارم که مجرد هستن و از صبح تا شب به کار های بچم ایراد میگیرن و سرش داد میزنن بیچاره بچم عصبی شده. همه اینا اعصابمو خورد کردن . خدایا چیکار کنم دارم داغون میشم. از یه طرف هم حس میکنم که عشق شوهرم به من مثل سابق نیست یه خورده سرد شده دیگه مثل قدیم عاشقانه نگام نمیکنه وقتی تو ماشین پیش هم نشستیم دیگه هر 2 مون انگار حرفی واسه گفتن نداریم و هر 2 مون بیشتر ساکتیم

  31. بالا | پست 24

    عنوان کاربر
    کاربر انجمن
    تاریخ عضویت
    May 2015
    شماره عضویت
    16357
    نوشته ها
    486
    تشکـر
    301
    تشکر شده 249 بار در 171 پست
    میزان امتیاز
    9

    پاسخ : میخواهم برگردم به زندگیم

    عذر ميخوام ولي بنظر شما دنبال اين هستيد كه يكنفر حرفاتون رو تاييد كنه تا اينكه راه چاره بهتون بده.
    اگه اطمينان داريد شوهرتون نميتونه پس با خانواده شوهرتون مصالحه كنيد تا برگرديد به همون خونه و بزاريد خرجتون رو پدر شوهرتون بده. اينكه تو فاميل بگه هم عملا آبروي بچشو ميبره نه شما، چون ميگن پسر خودش بي عرضه بوده.


    Sent from my iPhone using Tapatalk

  32. بالا | پست 25

    عنوان کاربر
    کاربر انجمن
    تاریخ عضویت
    May 2015
    شماره عضویت
    16588
    نوشته ها
    16
    تشکـر
    0
    تشکر شده 15 بار در 11 پست
    میزان امتیاز
    0

    پاسخ : میخواهم برگردم به زندگیم

    عزیز من شما واقعاً هم خدا رو میخواید هم خرما . 80 تومن رو یکجا میخوای اگه من جای شما بودم به پدذر شوهر و مادر شوهر میگفتم که من حوصلم سر رفته از بیکاری شوهرم عصبی شدم بخاطر بیکاریش حالام هرچند که اون خونرو دوست دارم اما میدونم که دیگه تو دل شما جایی ندارم و مطمئنم دیگه نمیخواید منو ببینید برای همین هم قبول کردم برم مستأجری یه خونه 60 تومنی پیدا کنید ببینید حاضر میشه یه کم بیشتر پول بده یا نه مستقل بودن خیلی خوبه تازه ما مستقلیم و باز هم مشکلات هست یا باید بری و هی تظاهر کنی و تشکر کنی و احساس ندامت از اتفاقاتی که افتاده یا بری مستأجری کمر همت رو هم ببند چون آدم وقتی یه چیزی رو خراب میکنه باید این هنر رو داشته باشه که دوباره درستش کنه خودتو بین فامیل و خانواده ها بد نکن از اول شروع کنید نذارید بحث هر کسی بشید اگر هم کسی سوال کرد بگید که تو هر خانواده ای پیش میاد دلیل اصلیش هم بیکاری شوهرم بوده .اما میدونم شما اگه برین مستأجری دلتون میخواید به همه بگید اینقدر بهتون سخت گذشته که حاضر شدید برید مستأجری

  33. کاربران زیر از سیندخت بابت این پست مفید تشکر کرده اند


  34. بالا | پست 26

    عنوان کاربر
    کاربر انجمن
    تاریخ عضویت
    May 2015
    شماره عضویت
    16588
    نوشته ها
    16
    تشکـر
    0
    تشکر شده 15 بار در 11 پست
    میزان امتیاز
    0

    پاسخ : میخواهم برگردم به زندگیم

    تو ناراحتی از اینکه میگه پول قبض میده .میفهممت ولی به خودت تلقین کن که اینها یه تلنگر هست به پسرش پسرش یه مرده و باید بهش بربخوره نه شما من اگه جای شما بودم میگفتم بخدا شرمنده ایم همه زحمتها افتاده گردن شما ازش تشکر میکردم و دیگران هم که میگفتم و میخندیدن میگفتم دوست داره مارو دیگه و چی از این بهتر

  35. 2 کاربران زیر از سیندخت بابت این پست مفید تشکر کرده اند


  36. بالا | پست 27

    عنوان کاربر
    کاربر انجمن
    تاریخ عضویت
    Apr 2015
    شماره عضویت
    14759
    نوشته ها
    90
    تشکـر
    136
    تشکر شده 108 بار در 51 پست
    میزان امتیاز
    10

    پاسخ : میخواهم برگردم به زندگیم

    سلام
    راستش ما خودمونم اینجویم یعنی خونه کناری منزل مادر بزرگمه و پایینیمونم عمه هامون هستن ولی خونه مال خودمونه
    اگه تونستین برین یه عذرخواهی بکنین تا مدتی که تونستین یه مقدار سرمایه گذاری کنین شاید تونستین خونه ای رهن یا خرید کنین
    اگر تا مدت زیادی اونجا باشن دیگه بهتون اجازه ی بلند شدن نمیدن
    دقیقا مشکلی که ما داریم نمی ذارن خونمونو عوض کنیم
    ولی باید عذر خواهی رو بکنین چون نمیشه تا اخر عمر با فامیل شوهرتون مشکل داشته باشین
    چون حالا خودتون به کنار ولی بچه تون که در اینده بزرگ شد اگه از فامیل پدریش بپرسه چرا نمیریم اونجا اونا از شما بدمیگن و برای خودتون بد میشه

  37. کاربران زیر از mitra1379 بابت این پست مفید تشکر کرده اند


  38. بالا | پست 28

    عنوان کاربر
    کاربر انجمن
    تاریخ عضویت
    Apr 2015
    شماره عضویت
    14931
    نوشته ها
    186
    تشکـر
    97
    تشکر شده 115 بار در 76 پست
    میزان امتیاز
    10

    پاسخ : میخواهم برگردم به زندگیم

    نقل قول نوشته اصلی توسط Asal ziba نمایش پست ها
    واقعا یه راه چاره میخوام. دوری از همسرم و همینطور 2 ماه بلاتکلیف موندن تو خونه پدرم و از یه طرف هم بچم که اینجا زندگی کردن براش سخته هر کاری میکنه بقیه بهش میگن دست نزن و اینکارو نکن و ... تو خونه 2 تا خواهر دارم که مجرد هستن و از صبح تا شب به کار های بچم ایراد میگیرن و سرش داد میزنن بیچاره بچم عصبی شده. همه اینا اعصابمو خورد کردن . خدایا چیکار کنم دارم داغون میشم. از یه طرف هم حس میکنم که عشق شوهرم به من مثل سابق نیست یه خورده سرد شده دیگه مثل قدیم عاشقانه نگام نمیکنه وقتی تو ماشین پیش هم نشستیم دیگه هر 2 مون انگار حرفی واسه گفتن نداریم و هر 2 مون بیشتر ساکتیم
    بنابراین زیاد معطل نکنید. اگه تو این جدایی همسرتون (که به علت تنهایی کاملا مستعد هم شده) عاشق کسی شد چکار می کنید؟ این سرد شدن ها نشانه خوبی نیست! " شنیدید که "نو که آمد به بازار کهنه میشه دل آزار". اونوقت شما میمونید و یک بچه....
    در ضمن بچه رو باید و نباید گفتن اشکال نداره. بچه با اون سن عصبی نمیشه (اصلا اعصاب بچه چی هست؟) ولی راحت لوس میشه.

  39. کاربران زیر از s.vs بابت این پست مفید تشکر کرده اند


  40. بالا | پست 29

    عنوان کاربر
    کاربر انجمن
    تاریخ عضویت
    Apr 2015
    شماره عضویت
    14456
    نوشته ها
    541
    تشکـر
    6
    تشکر شده 575 بار در 298 پست
    میزان امتیاز
    10

    پاسخ : میخواهم برگردم به زندگیم

    خانم عزیز شما باید اول تکلیف خودتون رو با زندگیتون مشخص کنین بعد دنبال تصمیمگیری باشین. شما هنوز خودتونم نمیدونین از زندگی تون چی میخواین. از یه طرف مایلین خونه مستقلی داشته باشین، از طرف دیگه از خونه مجهزی که قبوضش رو هم خونواده شوهرتون پرداخت میکنن، دل نمیکنین.
    از یه طرف میخواین برگردین پیش شوهرتون، از طرف دیگه علاقه سابق رو بهش ندارین.
    از یه طرف میگین پدرشوهرم مثل پدرسالاره، از طرف دیگه میگین حمایت مالی زیادی ازتون میکنه و شوهرتون بدون حمایت پدرش کاری از پیش نمیبره.

    تو هر تصمیمی آدم یه سری چیزا رو از دست میده و یه سری چیزا رو بدست میاره. حالا باید یه مقایسه بکنه ببینه چیزایی که بدست آورده ارزش یه سری محرومیتها رو داشته یا نه؟
    قبل از هر اقدامی باید بدونین چه نوع زندگی مد نظرتون هست.
    اولویت زندگیتون ترمیم روابط زناشویی و خانوادگیتونه یا صرفا میخواین فقط از جنبه مالی تامین باشین.
    پیشنهاد میکنم اول شما و همسرتون پیش یه مشاور برین تا هدفتون از زندگی با هم مشخص بشه تا بعد بتونین با کمک هم یه تصمیم عاقلانه بگیرین.
    مطمئن باشین اگه همسرتون به زندگی با شما دلگرم باشه، تمام تلاشش رو برای خوشبختی شما میکنه.
    اگه تونستین این انگیزه رو در همسرتون ایجاد کنین، میتونین امیدوار باشین که بدون حمایتهای خونواده ایشون هم میتونین از صفر شروع کنین و زندگی شیرینی برای خودتون و دخترتون بسازین.
    نکته دیگه اینکه یاد بگیرین مسائل زندگیتونو توی فامیل پخش نکنین چون بعد از اون حتی اگه خودتونم مثل حالا مایل به بازگشت باشین، بقیه اجازه نمیدن.
    ویرایش توسط talieh : 05-25-2015 در ساعت 04:58 PM

  41. کاربران زیر از talieh بابت این پست مفید تشکر کرده اند


  42. بالا | پست 30

    عنوان کاربر
    کاربر انجمن
    تاریخ عضویت
    May 2015
    شماره عضویت
    16436
    نوشته ها
    102
    تشکـر
    3
    تشکر شده 44 بار در 31 پست
    میزان امتیاز
    9

    پاسخ : میخواهم برگردم به زندگیم

    خانم talieh شما اگر جای من بودید کدومو انتخاب میکردید زندگی خونه پدرشوهر با امکانات یا زندگی مستقل در خانه رهن با امکانات کمتر؟ البته با توجه به تعاریف و توصیفاتی که کردم از شرایطمون؟ خواهشا یه لحظه عمیقا فکر کنید و همه چیزو در نظر بگیرید و پاسخ بدید. از دوستای دیگه هم خواهش میکنم که جواب بدن برام مهمه چون دیگه میخوام که تصمیم آخرو بگیرم. مرسی

  43. بالا | پست 31

    عنوان کاربر
    کاربر فعال
    تاریخ عضویت
    Dec 2014
    شماره عضویت
    9968
    نوشته ها
    5,264
    تشکـر
    6,024
    تشکر شده 6,187 بار در 2,950 پست
    میزان امتیاز
    17

    پاسخ : میخواهم برگردم به زندگیم

    خونه رهن با امکانات کمتر

  44. بالا | پست 32

    عنوان کاربر
    کاربر انجمن
    تاریخ عضویت
    May 2015
    شماره عضویت
    16436
    نوشته ها
    102
    تشکـر
    3
    تشکر شده 44 بار در 31 پست
    میزان امتیاز
    9

    پاسخ : میخواهم برگردم به زندگیم

    دوستان پاسخ سوالی که کردم رو بدید تا با راهنمایی شما بتونم ایشالاه خیلی زود تصمیم نهایی رو بگیرم. منتظر جواباتون هستم البته همه جوانبی رو که توضیح دادم رو به دقت در نظر بگیرید و بعد جواب بدید. مرسی

  45. بالا | پست 33

    عنوان کاربر
    کاربر انجمن
    تاریخ عضویت
    Apr 2015
    شماره عضویت
    14456
    نوشته ها
    541
    تشکـر
    6
    تشکر شده 575 بار در 298 پست
    میزان امتیاز
    10

    پاسخ : میخواهم برگردم به زندگیم

    من یه بار مجبور به همچین انتخابی شدم.
    البته همسر من واقعا با جون و دل برای آسایش من زحمت میکشه. دو سال پیش من اونقدر مشکلات حادی با خونواده همسرم پیدا کردم که واقعا اگه عاشق شوهرم نبودم، طلاق میگرفتم. منم تو یه خونه ایده آل و نسبتا بزرگ زندگی میکردم و ریالی هم بابت اجاره نمیدادم. خونواده همسرم هم زیاد نزدیکم نبودن که در جریان جزییات زندگی مون قرار بگیرن. با اینحال اونقدر دخالت کردن، اونقدر آزارم دادن که شبها با گریه میخوابیدم. نهایتا تصمیم قطعی گرفتم که از زیر دین اونا بیام بیرون و برم تو یه خونه 40 متری اجاره ای، که فقط آرامش داشته باشم. تقریبا همه کارامونم کرده بودیم.
    منتها من مسائلی که برام پیش اومده بود، به مادر خودم هم انتقال نمیدادم، با دوستام دردو دل میکردم ولی خونواده ها اصلا در جریان نبودن.
    فقط میتونم بگم معجزه شد. مادرشوهرم تا جایی پیش رفت که بقیه فهمیدن تو اون مدت چیا سرمن آورده، وقتی دیدن تموم این مدت صبر کردم و بی احترامی نکردم، خودشون کم کم رفتاراشونو اصلاح کردن. البته همسرم واقعا حمایتم میکرد. نهایتا اجازه ندادن ما از این خونه بریم. حتی برای قوت قلب ما هم که شده، برای برادر شوهرم که همیشه سرکوفتشو بهمون میزدن، یه خونه دیگه تهیه کردن که بعد از ازدواجش هم مجبور نشیم جابجا شیم.
    اگه شما فکر میکنین میتونین رابطه تونو با همسرتون اصلاح کنین و حمایت شونو داشته باشین، به نظر من یه کم دیگه صبر کنین و با خونواده همسرتون یه مدت دیگه مدارا کنین.
    از این فرصت استفاده کنین، پولاتونو پس انداز کنین، کم کم رو پای خودتون وایسین. اگه همسرتونو تشویق کنین زودتر به نتیجه میرسین. میتونین با هدفهای کوچیک شروع کنین.
    مثلا یه کم پول پس انداز کنین و یه وسیله ای که مدتیه بهش احتیاج دارین بخرین. مطمئنم اونقدر ذوق زده میشین که تشویق میشین برای خریدهای بزرگتر.
    فقط فراموش نکنین انگیزه لازم رو شما باید به همسرتون بدین. از موفقیتهایی که تا حالا داشته، از چیزایی که تونسته با کار و تلاش بهشون برسه و... مدام در حضور خودش و خونواده هاتون تعریف کنین تا تشویق بشه روی پای خودش وایسه.
    وقتی حس کردین میتونه از پس زندگی مستقل بربیاد (البته میدونم زمان نسبتا زیادی لازمه اما ناامید نشین)، اون وقت راحتتر میتونین راجع به تعویض خونه و استقلال مالی تون تصمیم بگیرین.

  46. بالا | پست 34

    عنوان کاربر
    کاربر انجمن
    تاریخ عضویت
    May 2015
    شماره عضویت
    16436
    نوشته ها
    102
    تشکـر
    3
    تشکر شده 44 بار در 31 پست
    میزان امتیاز
    9

    پاسخ : میخواهم برگردم به زندگیم

    دوستان پاسخ سوالی که کردم رو بدید تا با راهنمایی شما بتونم ایشالاه خیلی زود تصمیم نهایی رو بگیرم. منتظر جواباتون هستم البته همه جوانبی رو که توضیح دادم رو به دقت در نظر بگیرید و بعد جواب بدید. مرسی

  47. بالا | پست 35

    عنوان کاربر
    کاربر انجمن
    تاریخ عضویت
    May 2015
    شماره عضویت
    16436
    نوشته ها
    102
    تشکـر
    3
    تشکر شده 44 بار در 31 پست
    میزان امتیاز
    9

    پاسخ : میخواهم برگردم به زندگیم

    تورو خدا یکی بهم بگه من چه خاکی تو سرم بریزم آخه. 1 ساعت پیش دختر 1.5 سالم همش میرفت و به وسیله های نقشه کشی خواهرم دست میزد و خواهرم و مادرم هم همش سر بچه داد و بیداد میکردن. منم همش دخترمو میکشیدم اینور بازم میرفت تا اینکه خواهرم یهدونه دخترمو زد و همش هم به من میگفت گمشو از خونه ما برو تو اومدی اینجا ما آسایش نداریم مامانم هم پشتشو میگرفت تا اینکه دیگه من قاتی کردمو بلند شدم خواهرمو زدم و مامانم هم اومد وسط و هر چی از دهنش در اومد نثار من و شوهرم کرد و منم هرچی از دهنم در اومد گفتم این وسط هم بچم یکسره گریه میکرد که منم بچه رو چند تا کتک زدم و خواهر وسطی ام اومد بچرو از من گرفت و برد. آخه شما بگید من چیکار کنم. یخ خونه رو بعد این همه گشتن انتخاب کردم با اینکه خیلی خوب نیست ولی به همسرم گفتم همینو بگیر بریم سر زندگیمون. همسرم هم همش این دست اون دست میکنه. تا اینکه اومده بهم میگه آره بیا بریم فعلا همون طبقه بالای خونه بابام تا من بعد 5 الی 6 ماه بابامو راضی کنم زمین بفروشه و برامون خونه بخره. فکر کنم پدرش همون 40 تومان رو هم گفته نمیده ولی همسرم به من نمیگه.آخه من این وسط چیکار کنم این شرایط خونه بابامه که همش دارم سرکوفت میشنوم که تو اومدی آرامش زندگی مارو بهم ریختی اینم شرایط همسرمه که یه آدم بی عرضه است. من اگه الان بلند شم خودم برگردم برم تو خونه پدر شوهرم تا آخر عمر همشون بهم سرکوفت میزنن چطور که یه بار قبلا اومده بودم قهر که همسرم اومد دنبالم و من نمیرفتم که پدرم جلو همسرم منو با کتک روانه کرد که اروقت تو خونه حرف میزدم میکوبیدن تو سرم که بابات 2 روز نگه نداشت تورو و با کتک انداخت تو رو بیرون. الان هن خودم برم دیگه پدر شوهرم و شوهرم و خانوادش تا آخر عمر بهم سرکوفت میزنن. اگه پدر شوهر و مادرشوهرم میومدن دنبالم میرفتم ولی اینطوری نمیرم. چیکار کنم به نظرتون وسیله هامو جمع کنم و با بچم بدون اینکه به کسی بگم برم بمونم تو یه مسافرخونه. به خدا اینقدر اعصابم خورده که گاهی تصمیم میگیرم شیر گاز رو باز بزارم و بچمو بخوابونم و خودمم بخوابم تا هر دومون بمیریمو از این زندگی لعنتی راحت بشیم. به خدا اگه دخترم نبود تا الان خودمو کشته بودمو راحت شده بودم. نه یه شوهر با عرضه دارم و نه یه خانواده نرمال

  48. بالا | پست 36

    عنوان کاربر
    کاربر انجمن
    تاریخ عضویت
    May 2015
    شماره عضویت
    16436
    نوشته ها
    102
    تشکـر
    3
    تشکر شده 44 بار در 31 پست
    میزان امتیاز
    9

    پاسخ : میخواهم برگردم به زندگیم

    یکی یه راه نجات بزاره جلوم اینقدر تو این 2 ماه فشار عصبی کشیدم که دارم دیوونه میشم

  49. بالا | پست 37

    عنوان کاربر
    کاربر فعال
    تاریخ عضویت
    Dec 2014
    شماره عضویت
    9968
    نوشته ها
    5,264
    تشکـر
    6,024
    تشکر شده 6,187 بار در 2,950 پست
    میزان امتیاز
    17

    پاسخ : میخواهم برگردم به زندگیم

    عسل خانوم واقع بین باشین بی احترامی و بی محبتی ک خانواده ات بهت دارن میکنن بیشتر بود یا خانواده همسرت؟!
    چون خانواده خودت هست چشم پوشی میکنید
    تاحالا کسی از خانواده همسرت بهت بی دلیل فحش داده یا دخترت را زدن
    خانواده همسرتون خیلی خوبن فقط اگه کمی محبت کنید مطمین باشین جونشون هم میدن
    باعقلتون تصمیم بگیرین نه با احساس کورتان

  50. بالا | پست 38

    عنوان کاربر
    کاربر انجمن
    تاریخ عضویت
    May 2015
    شماره عضویت
    16436
    نوشته ها
    102
    تشکـر
    3
    تشکر شده 44 بار در 31 پست
    میزان امتیاز
    9

    پاسخ : میخواهم برگردم به زندگیم

    آخه الان من چه تصمیمی بگیرم شما بگید. پاشم خودم دوباره برگردم برم توی اون خونه که تا آخر عمر سرکوفتشو بشنوم. شما نمیدونید که شوهر من و پدرشوهرم آدمایی هستن که اگه من این کارو کنم تا آخر عمر رسوام میکنن با منت زدن هاشون

  51. بالا | پست 39

    عنوان کاربر
    کاربر انجمن
    تاریخ عضویت
    May 2015
    شماره عضویت
    16436
    نوشته ها
    102
    تشکـر
    3
    تشکر شده 44 بار در 31 پست
    میزان امتیاز
    9

    پاسخ : میخواهم برگردم به زندگیم

    من هیچ راه چاره ای برام نمونده

  52. بالا | پست 40

    عنوان کاربر
    کاربر فعال
    تاریخ عضویت
    Dec 2014
    شماره عضویت
    9968
    نوشته ها
    5,264
    تشکـر
    6,024
    تشکر شده 6,187 بار در 2,950 پست
    میزان امتیاز
    17

    پاسخ : میخواهم برگردم به زندگیم

    با ی عذرخواهی همه چیز درست میشه و برای خانواده شوهرت عزیزتر میشی
    چرا این خفت را تو خونه پدرت تحمل میکنی درحالی ک خانواده شوهرت باافتخار بهتون مکان میدن و تو خرجتون هم کمک میکنن
    اگه منتی میکنن به شما نیست و فقط میخوان ک شوهرتون تلاش کنه
    بهشون محبت کنید و معجزه اش را ببینین
    با محبت هیچکس پست نمیشه بلکه به عرش میرسه
    شما محبت کن اگه ضرر کردی بیا منو بزن خوبه عسیسم

  53. بالا | پست 41

    عنوان کاربر
    کاربر انجمن
    تاریخ عضویت
    May 2015
    شماره عضویت
    16436
    نوشته ها
    102
    تشکـر
    3
    تشکر شده 44 بار در 31 پست
    میزان امتیاز
    9

    پاسخ : میخواهم برگردم به زندگیم

    ببین فاطمه جون من اگه الان خودم برم و عذرخواهی کنم و برگردم بدون اینکه اونا بیان دنبالم ببین چه اتفاقاتی در پی داره این کار من: 1. باید تا آخر عمر لال مونی بگیرم و به هیچ چیز شوهرم و خانوادش ایرادی نگیرمو حرفی نزنم چون حرف بزنم میگن تو که 2 ماه رفته بودی برای چی برگشتی مگه ما اومدیم دنبالت. 2 پدرشوهرم همه جا هم تو فامیل خودش و هم تو فامیل من میشینه 4 تا هم میزاره روش و به همه میگه عروسم رفت و خودش اومد جلو پام به گه خوردن افتاد یعنی به شرفم قسم مطمئنم که عین همین جمله رو میگه با توجه به شناختی که ازش دارم. و 3. از همه بدتر منت میزارن که خانوادت نگهت نداشتن مجبور شدی برگشتی. و دیگه به خودشون اجازه میدن که دیگه کلا پاشونو بکنن کاملا توی زندگی من. منم با توجه به روحیه ای که دارم نمیتونم هیچ کدوم این مسائل رو تحمل بکنم و باز بعد چند ماه میشه همین آش و همین کاسه. به نظرت دخترمو بردارم و بدون اینکه کسی بفهمه یه مدت بزارم برم از اینجا؟

  54. بالا | پست 42

    عنوان کاربر
    کاربر انجمن
    تاریخ عضویت
    May 2015
    شماره عضویت
    16436
    نوشته ها
    102
    تشکـر
    3
    تشکر شده 44 بار در 31 پست
    میزان امتیاز
    9

    پاسخ : میخواهم برگردم به زندگیم

    اینجا هم کسی نمیتونه کمکم کنه. خدایا تو یه کاری بکن که همین امشب پایان عمر من و بچم باشه

  55. بالا | پست 43

    عنوان کاربر
    کاربر فعال
    تاریخ عضویت
    Dec 2014
    شماره عضویت
    9968
    نوشته ها
    5,264
    تشکـر
    6,024
    تشکر شده 6,187 بار در 2,950 پست
    میزان امتیاز
    17

    پاسخ : میخواهم برگردم به زندگیم

    عزیزم کار را خراب نکن
    بخدا بعضی از افراد خانواده شوهرشون ی آدمایی هستن ک طرف را زجرکش میکنن
    خوب مگه شوهرت بهت نمیگه برگرد بهش بگو خودش بایدبیاد دنبالت و کلی براش ناز کن
    اینجوری کلاست هم بالاس

  56. بالا | پست 44

    عنوان کاربر
    کاربر انجمن
    تاریخ عضویت
    May 2015
    شماره عضویت
    16436
    نوشته ها
    102
    تشکـر
    3
    تشکر شده 44 بار در 31 پست
    میزان امتیاز
    9

    پاسخ : میخواهم برگردم به زندگیم

    خانوادش نمیدومن که شوهرم اومده دنبالم فکر میکنن خودم برگشتم

  57. بالا | پست 45

    عنوان کاربر
    کاربر انجمن
    تاریخ عضویت
    May 2015
    شماره عضویت
    16436
    نوشته ها
    102
    تشکـر
    3
    تشکر شده 44 بار در 31 پست
    میزان امتیاز
    9

    پاسخ : میخواهم برگردم به زندگیم

    بعدشم مادرم دیگه شوهرمو اینجا راه نمیده به خاطر فحش هایی که به مامانم داد تو دعواهامون. شوهرم کجا بیاد دنبالم اگه اینطوری بشه باید خودم وسایلمو جمع کنمو برم تو خیابون بگم بیا منو ببر

  58. بالا | پست 46

    عنوان کاربر
    کاربر فعال
    تاریخ عضویت
    Dec 2014
    شماره عضویت
    9968
    نوشته ها
    5,264
    تشکـر
    6,024
    تشکر شده 6,187 بار در 2,950 پست
    میزان امتیاز
    17

    پاسخ : میخواهم برگردم به زندگیم

    خوب برو
    بعد ک اونجا رفتی بگو ک شوهرت اومد دنبالت و تو بخاطره علاقه ای ک به زندگیت داشتی برگشتی

  59. بالا | پست 47

    عنوان کاربر
    کاربر انجمن
    تاریخ عضویت
    May 2015
    شماره عضویت
    16436
    نوشته ها
    102
    تشکـر
    3
    تشکر شده 44 بار در 31 پست
    میزان امتیاز
    9

    پاسخ : میخواهم برگردم به زندگیم

    نه نمیخوام خودم برم اونجا و یه عمر بمونم زیر منت و خفت و خواری

  60. بالا | پست 48

    عنوان کاربر
    کاربر فعال
    تاریخ عضویت
    Dec 2014
    شماره عضویت
    9968
    نوشته ها
    5,264
    تشکـر
    6,024
    تشکر شده 6,187 بار در 2,950 پست
    میزان امتیاز
    17

    پاسخ : میخواهم برگردم به زندگیم

    هرطور مایلی
    ازاول هم همین را میخواسی دیگه
    اره کارت خیلی درسته
    خفت و خاری خونه پدرت بهتراز خونه شوهرته
    خواهرت دخترت را میزنه و بچه ات و خودت تحت فشار عصبی هسین بهتره چون خانواده خودته
    خانواده شوهرت چون از خانواده خودت نیستن کوچیکتر از گل بهت گفتن برن به درک
    میخواستن خانواده شوهر نشن و وقتی پسردار شدن یا سرش را زیر آب میکردن یا هیچوقت واسش زن نمیبردن
    کاملا حق با شماست
    موفق باشی

  61. بالا | پست 49

    عنوان کاربر
    کاربر انجمن
    تاریخ عضویت
    Apr 2015
    شماره عضویت
    14456
    نوشته ها
    541
    تشکـر
    6
    تشکر شده 575 بار در 298 پست
    میزان امتیاز
    10

    پاسخ : میخواهم برگردم به زندگیم

    عزیزم چرا خودتون و بچه تون رو نفرین میکنی؟ از همسرتون بخواین بیان دنبالتون (مثلا سرکوچه)، با هم گل و شیرینی بخرین، اول برین خونه خونواده همسرتون. شوهرتون تاکید کنه که خودش اومده دنبال شما. بعد هم بگه شما اصرار داشتین بیاین دیدن خونواده ش و بابت حرفایی که رد و بدل شده عذرخواهی کنین.
    مطمئن باشین این به صلاح شماو خونواده تونه. اصلا هم کوچیک نمیشین. حتما هم بگین شوهرتون اومده دنبالتون.

    این طرف که حل شد، نوبت خونواده خودتونه. قبلش با مادرتون حرف بزنین و بگین همسرتون پشیمونه و اگه اجازه میدن بیاد خونه شما برای عذرخواهی. بعد هم با همسرتون گل و شیرینی بخرین و برین خونه مادرتون.
    به خونواده هاتونم تاکید کنین اگه شما رو نبخشن، زندگی شما از هم می پاشه و آینده دخترتونم ممکنه خراب بشه.

    اینقدر این موضوع رو پیچیده نکنین. هرچی بیشتر کشش بدین جمع و جور کردنش سخت تر میشه.
    به هرحال شما و همسرتون اشتباهاتی کردین و باید برای رفعش از غرورتون مایه بذارین.
    مطمئن باشین اگه زندگی شما برای بزرگتراتون مهم باشه، قضیه رو کش نمیدن و قبول میکنن باهاتون آشتی کنن.
    بعد از این کم کم با کمک مشاور تلاش کنین مشکلاتی که با خونواده هاتون داشتین رو حل کنین. از این به بعد هم اگه گله ای از خونواده همسرتون داشتین، از طریق ایشون به خونواده ش انتقال بدین نه اینکه مستقیما درگیر بشین و بالعکس
    ویرایش توسط talieh : 05-27-2015 در ساعت 11:00 PM

  62. بالا | پست 50

    عنوان کاربر
    کاربر انجمن
    تاریخ عضویت
    May 2015
    شماره عضویت
    16588
    نوشته ها
    16
    تشکـر
    0
    تشکر شده 15 بار در 11 پست
    میزان امتیاز
    0

    پاسخ : میخواهم برگردم به زندگیم

    نمیدونم میخونید اینجارو هنوز یا نه اما یه چیزی به ذهنم رسید شوهرتون از یکی از آشناهاشون بخواد که بیاد سراغ شما و شما رو ببره یه جورایی واسطه بشه به خاطر اثباط خودشون و آبروشون خیلی کارها میکنن

صفحه 1 از 2 12

اطلاعات موضوع

کاربرانی که در حال مشاهده این موضوع هستند

در حال حاضر 1 کاربر در حال مشاهده این موضوع است. (0 کاربران و 1 مهمان ها)

لیست کاربران دعوت شده به این موضوع

کلمات کلیدی این موضوع

© تمامی حقوق برای مشاورکو محفوظ بوده و هرگونه کپی برداري از محتوای انجمن پيگرد قانونی دارد