سلام دوستان
من این پستو از طرف یکی از دوستام که همکلاسیم هست میزارم البته ب زبان خودم
چون خودم دوستش هسم اصلا نمیتونم منطقی بهش کمک کنم و احساس میکنم همه حرفام یا راه حلام از روی احساساتم هست
دوست من 21 سالشه..تک فرزند..خیلی دختر اروم,نجیب,مودب,خانواده دار,از لحاظ ظاهری هم خوبه و فوووووق العاده احساسی
دوسال پیش با یکی از فامیلای دورشون ازدواج کرده و الان عقد هستن...خانواده خودش و همسرش ساکن مشهد هستن ولی شوهرش اهواز مشغول ب کاره
برای همین دوستم و همسرش همدیگرو خیلی کم میبینن مثلا عید نوروز,تابستون,بین ترم ک تعطیلات زیاده
از نظر فرهنگی ,اقتصادی و ... اختلاف ندارن و دوست منم همیشه همه وقتش واسه شوهرشه..ینی درسته ک از هم دورن ولی شاید روزی 5 تومن بیشتر فقط هزینه اس میدن
از همه نظر هوای شوهرشو داشته
منتها دوستم ابان ماه پارسال متوجه میشه ک شوهرش با ی خانومی در ارتباطه...و ازش میپرسه ..اون اقا هم انکار نمیکنه و قول میده تکرار نشه
بعد چند وقت دوباره متوجه میشه و بازهم میبخشه
تا اینکه دوباره عید میفهمه ک باکسی رابطه داره و از عید ب این ور دیگه هیچ حرفی باشوهرش نمیزنه
(درضمن هربار افراد متفاوت بودن و یک نفر نبوده...هربار با یکی)
اونم خیلی زنگ زده و خواهش و تمنا ک ببخش ولی فعلا دوستم هیچ جوابی بهش نداده
خانواده ها الان درجریان هستن و پدر و مادر پسره نه تنها هیچی حرکتی نمیزنن برای اینکه زندگی اینا دوباره شکل بگیره بلکه طرف پسرشونو میگیرن و حق رو ب اون میدن
و خانواده دوستمم گفتن طلاقم بگیری,ما همه جوره پشتت هستیم
و اینکه دوستم گفت:از این ناراحتم ک هیچی واسش کم نذاشتم...دلم واسه خودم و محبتی ک ب پاش ریختم میسوزه
دوستم الان درمانده مونده ...مستاصله ..نمیدونه چیکار کنه
راستش میترسم جداشه ولی نتونه طاقت بیاره...با شناختی ک از روحیاتش دارم مطمئنم ضربه بدی میخوره