نمایش نتایج: از 1 به 11 از 11

موضوع: تنفر از آدم ها

2138
  1. بالا | پست 1

    عنوان کاربر
    کاربر انجمن
    تاریخ عضویت
    May 2015
    شماره عضویت
    16574
    نوشته ها
    4
    تشکـر
    3
    تشکر شده 2 بار در 2 پست
    میزان امتیاز
    0

    تنفر از آدم ها

    سلام، من پسری 25 ساله هستم و تقریبا 1 سالی هست دچار یکسری تغییریاتی شده ام و نیاز به کمک و مشاوره از شما دارم.


    1. به شدت از آدم ها متنفر شدم، یعنی توی خیابون هرکی رو میبینم، تو برخورد اول احساس میکنم که ازش بدم میاد.
    2. توی این 1 سال با دختری آشنا شدم که واقعاً بهش علاقه دارم، اما اون از وقتی فهمیده بهش علاقه دارم، رفتارش تغییر کرده و حتی با زور حرف میزنه باهام. خیلی خودم رو با این دختر مقایسه میکنم، و باعث میشه نا امید بشم. که میدونم کارم اشتباهه،
    3. به شدت آدم کاری هستم. اما یه جورایی دیگه حس و حالم کم شده و مثل سابق نیست.
    4. مصرف مشروبم زیاد شده. ولی سیگار نمیکشم.
    5. همیشه هم تو فکر اون دختره هستم و باعث میشه فکرم رو بریزه بهم و نتونم تمرکز داشته باشم.
    6. هرکاری رو که میخوام انجام بدم، حتی اگر ماه ها در موردش فکر کرده بودم، با مواجه اولین مشکل خیلی کوچیک، باعث میشه نا امید بشم و بی خیالش بشم.
    ویرایش توسط m500 : 05-22-2015 در ساعت 11:39 PM

  2. کاربران زیر از m500 بابت این پست مفید تشکر کرده اند

    e.v

  3. بالا | پست 2

    عنوان کاربر
    کاربر انجمن
    تاریخ عضویت
    May 2015
    شماره عضویت
    16574
    نوشته ها
    4
    تشکـر
    3
    تشکر شده 2 بار در 2 پست
    میزان امتیاز
    0

    پاسخ : نیاز هست با یکی صحبت کنم

    بله حق با شماست.
    در یک تایپیک جدید کامل شرح میدم.

    اون تست رو هم قبلا انجام دادم و متاسفانه عدد 24 بود

  4. بالا | پست 3

    عنوان کاربر
    کاربر انجمن
    تاریخ عضویت
    Apr 2015
    شماره عضویت
    14634
    نوشته ها
    80
    تشکـر
    15
    تشکر شده 65 بار در 42 پست
    میزان امتیاز
    10

    پاسخ : نیاز هست با یکی صحبت کنم

    همین پست رو ویرایش کنید خب..چرا تاپیک دیگه؟؟؟همینجا بنویسید تو پست اولتون
    امضای ایشان
    حـــــس شاعــــرانــه نـــــــدارم اصلا //// یـــک از خودمـــــ دو ازین ادمــــا خســــــــــتم

  5. کاربران زیر از MAHDI-ALONE بابت این پست مفید تشکر کرده اند


  6. بالا | پست 4

    عنوان کاربر
    کاربر ویژه
    تاریخ عضویت
    May 2014
    شماره عضویت
    3710
    نوشته ها
    9,699
    تشکـر
    4,204
    تشکر شده 10,202 بار در 5,111 پست
    میزان امتیاز
    21

    پاسخ : تنفر از آدم ها

    نقل قول نوشته اصلی توسط m500 نمایش پست ها
    سلام، من پسری 25 ساله هستم و تقریبا 1 سالی هست دچار یکسری تغییریاتی شده ام و نیاز به کمک و مشاوره از شما دارم.


    1. به شدت از آدم ها متنفر شدم، یعنی توی خیابون هرکی رو میبینم، تو برخورد اول احساس میکنم که ازش بدم میاد.
    2. توی این 1 سال با دختری آشنا شدم که واقعاً بهش علاقه دارم، اما اون از وقتی فهمیده بهش علاقه دارم، رفتارش تغییر کرده و حتی با زور حرف میزنه باهام. خیلی خودم رو با این دختر مقایسه میکنم، و باعث میشه نا امید بشم. که میدونم کارم اشتباهه،
    3. به شدت آدم کاری هستم. اما یه جورایی دیگه حس و حالم کم شده و مثل سابق نیست.
    4. مصرف مشروبم زیاد شده. ولی سیگار نمیکشم.
    5. همیشه هم تو فکر اون دختره هستم و باعث میشه فکرم رو بریزه بهم و نتونم تمرکز داشته باشم.
    6. هرکاری رو که میخوام انجام بدم، حتی اگر ماه ها در موردش فکر کرده بودم، با مواجه اولین مشکل خیلی کوچیک، باعث میشه نا امید بشم و بی خیالش بشم.
    در مورد سوال اول :

    يك نويسنده ناشناس در جايي نوشته بود: وقتي براي دوست داشتن ديگران زمان كوتاهي لازم است، چرا بيشتر آدم‌ها مدت زمان زيادي از وقتشان را صرف تنفر ورزيدن به ديگران مي‌كنند؟ جمله معقولانه‌اي به‌نظر مي‌رسد اما اگر بنا باشد كمي با خودتان روراست باشيد متوجه مي‌شويد كه حداقل در سال 2 ، 3 بار يا اگر خيلي با خودتان تعارف نداريد بيشتر از تعداد انگشتانتان در شرايطي قرار گرفته‌ايد كه در آن حال خواسته‌ايد سر به تن كسي نباشد يا با نهايت تخفيف به يك سيلي آبدار رضايت داده‌ايد و به قول معروف دلتان را حسابي خنك كرده‌ايد. احساس تنفر و بيزاري در روزگاري كه بيشتر آدم ها به‌دنبال يك وجب تنهايي هستند، موضوع خيلي غريبي نيست. فكر كردن راجع به كسي كه دوست نداريد او را ببينيد يا حتي صدايش را بشنويد خيلي آزار‌دهنده است حال چه برسد به اينكه مجبور باشيد در يك جاي مشترك مثلا محيط كار يا دانشگاه يا متأسفانه حتي در يك خانه با اين شخص آزاردهنده سر كنيد. خيلي‌ها اعتقاد دارند اين يك فاجعه است اما ما اين فاجعه را براي شما تبديل به يك معماي حل شده مي‌كنيم. اگر براي خلاص شدن از تنفر به‌دنبال راه حلي هستيد راه حل هاي زير را حتما امتحان كنيد.


    چرا متنفر می شوید ؟

    هيچ كس نمي‌تواند ادعا كند كه تا به حال از دست كسي عصباني نشده و برايش دلخوري پيش نيامده است. وقتي از كسي عصباني هستيد يك حس قوي اما ناخوشايند در شما نسبت به فرد مقابل به وجود مي‌آيد كه بيشتر براي خودتان آزار‌دهنده است تا شخصي كه از او عصباني هستيد. اما ممكن است اين عصبانيت با خوردن يك آب سرد و يا بي‌توجهي به اين حس و سكوت از بين برود و در بعضي موارد به خير و خوشي هم ختم شود اما گاهي اوقات شما از كسي آنقدر بدتان مي‌آيد كه تحمل نگاه كردن و حتي هم صحبتي با او را نداريد. در اين مواقع يك حس دشمني به سراغتان مي‌آيد كه بر آن اساس همه تلاشتان را براي سركوب كردن آن شخص به كار مي‌گيريد. يادتان باشد كه بين اين 2 حس تفاوت قائل شويد. تنفر و عصبانيت ويژگي خاص انسان‌هاي دوپاست. اما تا به حال از خودتان پرسيده‌ايد كه چه دليلي باعث مي‌شود كه از كسي متنفر شويد؟ روان‌شناساني كه در حوزه روابط اجتماعي روي انسان‌ها مطالعه كرده‌اند به اين نتيجه رسيده‌اند كه عامل تنفر در جدا دانستن فرد از ديگران ايجاد مي‌شود. وقتي خودتان را از ديگران جدا بدانيد باعث به‌وجود آمدن حس خودخواهي مي‌شويد كه كسي را جز خودتان نمي‌پذيريد و تنها دنياي خودتان را به ديگران و نوع زندگي شان برتري مي‌دهيد. اما زماني كه شما خود را درگير گروه‌هاي بزرگ‌تر كنيد و با اعضاي گروه اهداف مشتركي را دنبال كنيد اين حس خودخواهي شما از بين مي‌رود. مفهموم من و تو؛ ما و ديگران را از بين ببريد و با ديگران خود را سهيم بدانيد و قبل از تنفر سعي كنيد كه براي افراد ديگر حقوقي مساوي با خودتان قائل شويد. چه خوب است كه از كودكي به فرزندانتان قانون جدايي بين ما و ديگران را نياموزيد تا در آينده تبديل به آدم هايي خودخواه نشوند.

    وقتي از كوره در مي‌رويد...


    در اطرافمان انسان‌هاي زيادي وجود دارند كه ما خيلي از آن‌ها خوشمان نمي‌آيد اما مجبوريم كه با اين آدمها زندگي كنيم و ارتباطاتمان را حفظ كنيم اما نكته آزار‌دهنده اينجاست كه درك نكردن اين دسته از افراد باعث مي‌شود كه احساسات ما به‌تدريج حالت خصمانه‌اي به‌خود بگيرد و تبديل به تنفر شود. براي رهايي از چنين موضوعي بايد در گام اول ياد بگيريد كه چطور افراد را درك كنيد. مثلا ممكن است يكي از افراد خانواده‌ يا دوست و همكارتان مدام از شما در مورد يك رفتارتان انتقاد كند و شما حسابي از اين موضوع كلافه شويد مخصوصا اينكه بفهميد آن فرد خودش هم آن كار به‌اصطلاح نادرست را انجام مي‌دهد. در اين شرايط شما مطمئنا حالت دفاعي به‌خودتان مي‌گيريد و گاهي از اين مرحله هم جلوتر مي‌رويد و از آن شخص متنفر مي‌شويد. در اين شرايط بهتر است قدري بيشتر فكر كنيد. مثلا ممكن است آن فرد به خاطر اينكه خودش گرفتار يك عادت بد شده يا نتيجه يك رفتار بد را به روشني تجربه كرده، شما را از آن كار منع كند و انگيزه اصلي اين انتقاد در واقع مثبت باشد. براي همين قبل از اينكه از انتقاد و سرزنش كسي نسبت به‌خودتان متنفرشويد سعي كنيد كه علت اصلي اين عمل افراد را درك كنيد.


    تحمل ديدن كسي را نداريد

    مشكل اصلی همه انسان‌هایی كه به نوعی از یكدیگر متنفر هستند حرف نزدن است. البته نمی شود گفت كه حرفی بین این افراد ردوبدل نمی شود بلكه حرف‌ها یا به موقع گفته نمی شوند یا برای دو طرف غیر قابل درك است. قبل از هرچیز سعی كنید كه تفاوت دیدگاه و افكار خود و فردی كه از او متنفر هستید را درك كنید. در قدم دوم باید به‌دنبال زمان مناسبی برا ی گفت‌وگو باشید.
    اگر در زمانی كه با شخص مورد نظر گفت‌وگو می‌كنید او عصبی و كسل باشد، حرف شما تاثیر خوبی را به‌دنبال نخواهد داشت. باید سعی كنید زمانی را انتخاب كنید كه هردو نفرتان در بهترین شرایط روحی و جسمی باشد و از آن به بعد در مورد مشكلاتتان با یكدیگر گفت‌وگو كنید اما برای گفت‌وگو بهتر است كه تنها به‌دنبال نقاط منفی نباشید و حداقل یكی، دو مورد از خوبی‌ها و نقاط قوت فرد را در نظر داشته باشید. یادتان باشد كه شما هرگز نمی توانید آن شخص را نادیده بگیرید. كسانی كه ادعا می كنند افكار و نوع احساسات دیگران برایشان اهمیتی ندارد یك دروغ بزرگ و آشكاری را به زبان می‌آورند. همه ما به‌دنبال حس تحسین و مورد پسند واقع شدن هستیم و حتی اگر از كسی متنفر هم باشیم از این حس آزار می بينیم. پس بهتر است به جای نادیده گرفتن افراد سعی در اصلاح روابطمان داشته باشیم.


    انعطاف پذیر باشید


    فراموش نكنید كه این انسان‌های روشنفكر و دارای ذهن باز هستند كه كمتر از دیگران حس تنفر به دل می گیرند. وقتی ذهن خود را به پذیرفتن دنیاهای متفاوت افراد دیگر باز می كنید و انسان‌ها را همانطور كه هستند می پذیرید دیگر به‌دنبال جدا كردن خود از دیگران نیستید و سعی می كنید آن‌ها را هم دوست داشته باشید. اما افرادی كه ذهن بسته‌ای دارند و تنها به عقاید و روش‌های خاص زندگی خود پایبندند، متاسفانه هیچ انسانی را وارد دنیای خود نمی كنند و به همین دلیل خیلی زود احساس كینه و نفرت را در خودشان رشد می دهند. ممكن است در طول زندگی با افرادی برخورد كنید كه خیلی از آن‌ها خوشتان نیاید اما نباید نام این حس را تنفر بگذارید. شما ممكن است گاهی از آن‌ها عصبانی شوید اما به‌دنبال پایداركردن این حس و نامیدن آن به نام«تنفر» نباشید. اگر نمی توانید یك جمله مثبت به كسی بگویید حداقل آن را با جمله منفی جایگزین نكنید. به جای اینكه از افرادی كه متنفر هستند فرار كنید و مانند یك ترسو عمل كنید، سعی كنید از همین حالا ذهنتان را تغییر دهید و با افرادی كه از آن‌ها متنفر هستید ارتباط برقرار كنید.


    با سخاوتمندي تمام ببخشيد


    اين موضوع قابل درك است كه بيشتر از 3بار نمي‌شود كسي را بخشيد. البته كساني هم هستند كه به همان بار اول كفايت مي‌كنند اما فراموش نكنيد كه هيچ‌چيزي به اندازه بخشيدن شخصي كه از او متنفر هستيد نمي‌تواند به شما كمك كند. شايد این جمله خنده دار به‌نظر برسد اما سعی كنید تا 10بار انسان‌های اطرافتان را كه برایتان مشكلی به‌وجود آورده‌اند ببخشید. بخشش های شما روزی نتیجه می دهد. مخصوصا اگر در حق یكی از نزدیكان‌تان باشد. البته این مسئله باز هم به انتخاب شماست كه بین تنفر و آزار دادن خود و بخشش یكی را انتخاب كنید.


    يكي از دلايل اصلي كه باعث تنفر شما از افراد مي‌شود رفتار بي‌ادبانه و خارج از نزاكت است. حتما شما هم با اين دسته افراد پرخاشگر برخورد كرده‌ايد. اين دسته از افراد براي برپا كردن يك جنجال به‌دنبال بهانه هستند و به محض اينكه بهانه‌اي هرچند كوچك دست‌شان آمد چنان آشوبي را به پا مي‌كنند كه پاياني برايش نيست. اما باز هم دست نگه داريد، قبل از متنفر شدن قدري بيشتر فكر كنيد. شما به اين اعتقاد نداريد كه شرايط انسان‌ها را تغيير مي‌دهد؟ اگر به چنين جمله‌اي اعتقاد نداريد بهتر است بيشتر روي آن فكر كنيد. هيچ انساني بي‌دليل گستاخ و بي‌نزاكت نيست. ممكن است دوران كودكي اين شخص سرشار از ناملايمات و زندگي بدون محبت بوده باشد يا آن شخص در حال حاضر مشكلات زيادي داشته باشد كه از او چنين شخصيتي ساخته است. يك نكته ديگر اينكه ممكن است پرخاشگري جزو عادات اين فرد باشد و در ته دلش هيچ حس خشن و بدي نسبت به شما نداشته باشد. فكر كردن راجع به اين مسائل باعث مي‌شود در مورد واكنش افراد بيشتر فكر كنيد و به جاي تنفر علت رفتارهايشان را ريشه يابي كنيد. يك‌بار ديگر مي‌گوييم: شرايط زندگي ذات افراد را تغيير مي‌دهد.
    امضای ایشان

    خـــــدانـگهــــــدار


  7. 5 کاربران زیر از farokh بابت این پست مفید تشکر کرده اند


  8. بالا | پست 5

    عنوان کاربر
    کاربر ویژه
    تاریخ عضویت
    May 2014
    شماره عضویت
    3710
    نوشته ها
    9,699
    تشکـر
    4,204
    تشکر شده 10,202 بار در 5,111 پست
    میزان امتیاز
    21

    پاسخ : تنفر از آدم ها

    نقل قول نوشته اصلی توسط m500 نمایش پست ها
    سلام، من پسری 25 ساله هستم و تقریبا 1 سالی هست دچار یکسری تغییریاتی شده ام و نیاز به کمک و مشاوره از شما دارم.


    1. به شدت از آدم ها متنفر شدم، یعنی توی خیابون هرکی رو میبینم، تو برخورد اول احساس میکنم که ازش بدم میاد.
    2. توی این 1 سال با دختری آشنا شدم که واقعاً بهش علاقه دارم، اما اون از وقتی فهمیده بهش علاقه دارم، رفتارش تغییر کرده و حتی با زور حرف میزنه باهام. خیلی خودم رو با این دختر مقایسه میکنم، و باعث میشه نا امید بشم. که میدونم کارم اشتباهه،
    3. به شدت آدم کاری هستم. اما یه جورایی دیگه حس و حالم کم شده و مثل سابق نیست.
    4. مصرف مشروبم زیاد شده. ولی سیگار نمیکشم.
    5. همیشه هم تو فکر اون دختره هستم و باعث میشه فکرم رو بریزه بهم و نتونم تمرکز داشته باشم.
    6. هرکاری رو که میخوام انجام بدم، حتی اگر ماه ها در موردش فکر کرده بودم، با مواجه اولین مشکل خیلی کوچیک، باعث میشه نا امید بشم و بی خیالش بشم.

    در مورد سوال دوم اگر این دختر واقعا" به شما علاقه مند باشه با صحبت کردن میتونید در این مورد به نتیجه برسید که

    آیا واقعا" ارزش صرف وقت برای جلب نظرش رو داره یا خیر ...

    علاقه داشتن شما شرایطی میخواد که باید داشته باشید تا بتونید نظرش رو جلب کنید ...

    البته با توجه به اینکه امیدوار باشیم شما برای خودتون پیشگویی نکرده باشید ...

    در مورد سوال سوم باید گفت که تا وقتی که هدفی مشخص در زندگی نداشته باشید زندگی شما به مرور به سمت روزمرگی پیش میره

    و بعد از هر تلاشی شما احساس کسالت خواهید کرد ... هدف مشخص برنامه ریزی میخواد و این برنامه ریزی به زندگی شما جهت میده ...

    در مورد چهارم به خودتون بستگی داره که چقدر اراده برای ترک الکل داشته باشید ولی اگر چنین حسی رو داشتید میتونید به کلینک های ترک اعتیاد مراجعه کنید

    در مورد پنجم که قبلا" توضیح دادیم ، امیدواریم که خودتون رو تبدیل به عروسک خیمه شب بازی برای این دختر نکرده باشید

    بهتره مدتی رو بی خیال باشید و شما هم به ایشون اعتنایی نکنید اگر حسی بینتون باشه واکنش نشون میده

    در مورد ششم این مورد شما برمیگرده به عاملی به نام اهمالکاری که فاصله بین تصمیم تا اجرا رو در بر میگیره

    و بیشتر به این خاطره که شما کمالگرا هستید و دوست دارید کارهاتون رو در نهایت صحت انجام بدید

    خب دوست عزیز اگر قرار بود همه ادم ها مثل شما باشند که هیچ اختراعی تا به امروز ثبت نشده بود ...
    امضای ایشان

    خـــــدانـگهــــــدار


  9. 4 کاربران زیر از farokh بابت این پست مفید تشکر کرده اند


  10. بالا | پست 6

    عنوان کاربر
    کاربر محروم
    تاریخ عضویت
    Jan 2015
    شماره عضویت
    11159
    نوشته ها
    2,325
    تشکـر
    4,306
    تشکر شده 2,986 بار در 1,492 پست
    میزان امتیاز
    0

    پاسخ : تنفر از آدم ها

    نقل قول نوشته اصلی توسط m500 نمایش پست ها
    سلام، من پسری 25 ساله هستم و تقریبا 1 سالی هست دچار یکسری تغییریاتی شده ام و نیاز به کمک و مشاوره از شما دارم.


    1. به شدت از آدم ها متنفر شدم، یعنی توی خیابون هرکی رو میبینم، تو برخورد اول احساس میکنم که ازش بدم میاد.
    2. توی این 1 سال با دختری آشنا شدم که واقعاً بهش علاقه دارم، اما اون از وقتی فهمیده بهش علاقه دارم، رفتارش تغییر کرده و حتی با زور حرف میزنه باهام. خیلی خودم رو با این دختر مقایسه میکنم، و باعث میشه نا امید بشم. که میدونم کارم اشتباهه،
    3. به شدت آدم کاری هستم. اما یه جورایی دیگه حس و حالم کم شده و مثل سابق نیست.
    4. مصرف مشروبم زیاد شده. ولی سیگار نمیکشم.
    5. همیشه هم تو فکر اون دختره هستم و باعث میشه فکرم رو بریزه بهم و نتونم تمرکز داشته باشم.
    6. هرکاری رو که میخوام انجام بدم، حتی اگر ماه ها در موردش فکر کرده بودم، با مواجه اولین مشکل خیلی کوچیک، باعث میشه نا امید بشم و بی خیالش بشم.
    سلام
    به مشاور خوش اومدی
    اینایی که گفتی همه یه سری اتفاقه که برای هرکسی شاید بیفته ولی هر کدوم دلایل خودشونو دارن
    به نظر من سعی کن دلایل این حسایی که داریو بفهمی
    ببین ریشه حال بدت از کجاست؟
    شاید یه اتفاق تلخ . شاید یه گذشته بد . شاید یه ذهنیت اشتباه . شاید .....
    حس میکنم شرح مشکلت کامل نیست هنوز همه ی حرفتو نگفتی ....

  11. 2 کاربران زیر از ملکه شیشه ای بابت این پست مفید تشکر کرده اند


  12. بالا | پست 7

    عنوان کاربر
    کاربر انجمن
    تاریخ عضویت
    May 2015
    شماره عضویت
    16574
    نوشته ها
    4
    تشکـر
    3
    تشکر شده 2 بار در 2 پست
    میزان امتیاز
    0

    پاسخ : تنفر از آدم ها

    جناب فرخ، از راه کارهای خوب و عالی شما متشکرم و فکر میکنم بتونم مشکلاتم رو حل کنم.


    نقل قول نوشته اصلی توسط ملکه شیشه ای نمایش پست ها
    سلام
    به مشاور خوش اومدی
    اینایی که گفتی همه یه سری اتفاقه که برای هرکسی شاید بیفته ولی هر کدوم دلایل خودشونو دارن
    به نظر من سعی کن دلایل این حسایی که داریو بفهمی
    ببین ریشه حال بدت از کجاست؟
    شاید یه اتفاق تلخ . شاید یه گذشته بد . شاید یه ذهنیت اشتباه . شاید .....
    حس میکنم شرح مشکلت کامل نیست هنوز همه ی حرفتو نگفتی ....
    متشکرم از شما
    دقیقاً مطمئن نیستم ریشه حال بدم کجاست! شرایط و نوع زندگی، سختی کار، تنهایی و...

    دقیق نمیدونم.

  13. کاربران زیر از m500 بابت این پست مفید تشکر کرده اند


  14. بالا | پست 8

    عنوان کاربر
    کاربر انجمن
    تاریخ عضویت
    May 2015
    شماره عضویت
    16511
    نوشته ها
    65
    تشکـر
    140
    تشکر شده 79 بار در 34 پست
    میزان امتیاز
    9

    پاسخ : تنفر از آدم ها

    نقل قول نوشته اصلی توسط ملکه شیشه ای نمایش پست ها
    سلام
    به مشاور خوش اومدی
    اینایی که گفتی همه یه سری اتفاقه که برای هرکسی شاید بیفته ولی هر کدوم دلایل خودشونو دارن
    به نظر من سعی کن دلایل این حسایی که داریو بفهمی
    ببین ریشه حال بدت از کجاست؟
    شاید یه اتفاق تلخ . شاید یه گذشته بد . شاید یه ذهنیت اشتباه . شاید .....
    حس میکنم شرح مشکلت کامل نیست هنوز همه ی حرفتو نگفتی ....
    اره دقیقا منم ی زمانی مثه شما شده بودم
    ببینید ریشه ی هر اتفاقی میفته از درون ادماست اگر دنبال دلیل ی اتفاقی درون خودتو جستجو کن حتما پیداش میکنی
    امضای ایشان
    ﺑﺎ ﯾﮏ ﻧﺎﺑﯿﻨﺎ ﻣﯿﺸﻪ ﺁﻫﻨﮓ ﮔﻮﺵ ﮐﺮﺩ
    ﺑﺎ ﯾﮏ ناشنوا ﻣﯿﺸﻪ ﺷﻄﺮﻧﺞ ﺑﺎﺯﯼ ﮐﺮﺩ
    ﺑﺎ ﯾﮏ ﻣﻌﻠﻮﻝ ﺫﻫﻨﯽ ﻣﯿﺸﻪ ﺭﻗﺼﯿﺪ
    ﺑﺎ ﯾﮏ ﺑﯿﻤﺎﺭ ﺳﺮﻃﺎﻧﯽ ﻣﯿﺸﻪ ﻗﺪﻡ ﺯﺩ
    ﺑﺎ ﯾﮏ ﺁﺩﻡ ﻧﺸﺴﺘﻪ ﺭﻭﯼ ﻭﯾﻠﭽﺮ ﻣﯿﺸﻪ ﺣﺮﻑ ﺯﺩ
    ﻭﻟﯽ
    ﺑﺎ کسانی که در ظاهر آدم هستن
    ﻧﻪ ﻣﯿﺸﻪ ﺣﺮﻑ ﺯﺩ،ﻧﻪ ﺑﺎﺯﯼ ﮐﺮﺩ ،ﻧﻪ ﻗﺪﻡ ﺯﺩ ﻭ ﻧﻪ ﺷﺎﺩ ﺯﻧﺪﮔﯽ ﮐﺮﺩ
    ﺩﺭﺩ من ، ﺯﯾﺎﺩ ﺷﺪﻥ ، همین آدم نماهاست ........

  15. کاربران زیر از asal.h بابت این پست مفید تشکر کرده اند


  16. بالا | پست 9

    عنوان کاربر
    کاربر محروم
    تاریخ عضویت
    Jan 2015
    شماره عضویت
    11159
    نوشته ها
    2,325
    تشکـر
    4,306
    تشکر شده 2,986 بار در 1,492 پست
    میزان امتیاز
    0

    پاسخ : تنفر از آدم ها

    نقل قول نوشته اصلی توسط m500 نمایش پست ها
    جناب فرخ، از راه کارهای خوب و عالی شما متشکرم و فکر میکنم بتونم مشکلاتم رو حل کنم.




    متشکرم از شما
    دقیقاً مطمئن نیستم ریشه حال بدم کجاست! شرایط و نوع زندگی، سختی کار، تنهایی و...

    دقیق نمیدونم.
    خواهش میکنم
    منم از یه نظر دیگه یه شرایط اینطوری داشتم تقریبا یعنی هر کسی ممکنه یه همچین تجربه ای داشته باشه حالا برای هر کس به یه شکل....
    هیچ مشکلی غیر قابل حل نیست بخصوص تا وقتی که راه حلای اصولیو براش امتحان نکردین اجازه ندارین نا امید بشین
    برای اینم که بتونین مشکلارو حل کنید قدم اول اینه که اونو کامل تشریح کنید و برای خودتون موضوعو باز کنید خاطرات بد و خوبتونو مرور کنید گذشتت هدفات ارزوهات رویاهات بچگیت اتفاقایی که افتاده ....خلاصه هر چیزی که یه بخشی از زندگیتونه بخصوص حرفا و حسایی که سرکوب شده و هیچ وقت فرصت بروز دادنشو پیدا نکردین...
    اونوقت یه صورت مسئله از مشکلتون دارین که دقیقا بهتون میگه دلیل حال بدتون یا حسایی که دارین چیه ...
    بعد ازون باید راه حل پیدا کنید نسبت به شرایط خودتون
    شاید بتونید از راه کارایی که بهتون میدن استفاده کنید شایدم بتونید برای خودتون راه کار ابداع کنید طوری که براتون بهتره...
    ادما تو سن کم به کل زندگیشون تحت تاثیر شرایطه تو سن کم زیاد پیش نمیاد که کسی بتونه خودش زندگیشو اونطوری که باید تغییر بده اما از وقتی که اگاهی و قدرت کافی پیدا میکنه توانایی این موضوعم به دست میاره
    ازون جا دیگه همه چیز به خودش بستگی داره....
    البته خیلیا هستن که هیچ وقت جرعت نمیکنن تلخیارو باور کنن و همیشه خودشونو گول میزنن یا شایدم میدونن ولی قدرت تغییر دادنشو ندارن به هرحال عوض کردن زندگی کار اسونی نیست پس اگه
    سخت تر از تصورتون بود زود ناامید نشین
    در مورد مرور گذشته ام هر کسی یه راهی برای خودش داره بعضیا همه چیزو مینویسند بعضیا با یه دوست حرف میزنن یا ....
    اگه خواستین میتونید رو همین انجمن برای گفتن حرفاتون حساب کنید اینجا بچه ها هم صحبتای خوبین



  17. کاربران زیر از ملکه شیشه ای بابت این پست مفید تشکر کرده اند


  18. بالا | پست 10

    عنوان کاربر
    کاربر انجمن
    تاریخ عضویت
    May 2015
    شماره عضویت
    16620
    نوشته ها
    8
    تشکـر
    0
    تشکر شده 2 بار در 1 پست
    میزان امتیاز
    0

    پاسخ : تنفر از آدم ها

    یه مدت متوجه شدم مادرم فهمیده که پدرم با یکی دیگه رابطه داره.ولی قضیه تموم شد و مادرم هم دیگه نارحت نبود .فکر کنم یچیز گفته بود یه داستان که باور کنه نمیدونم... اما به تازگی من به یه نحوی اسمسای بابامو دیدم که پیام عاشقانه میدادن و حرف میزدن حتی متوجه شدم کادو پول هم میده . من شماره طرفم دارم... این اسمسها هم مال قبل بوده نزدیک عید . نمیدونم الانم رابطه دارن یا نه ... دارم دیوونه میشم دیگه نمیخوام بابامو ببینم. فکر کنم مادرم از عمق ماجرا خبر نداره بنظرتون چیکارکنم؟ اگه خبردار بشه شاید کار به طلاق کشیده بشه

  19. بالا | پست 11

    عنوان کاربر
    کاربر انجمن
    تاریخ عضویت
    May 2015
    شماره عضویت
    16511
    نوشته ها
    65
    تشکـر
    140
    تشکر شده 79 بار در 34 پست
    میزان امتیاز
    9

    پاسخ : تنفر از آدم ها

    نقل قول نوشته اصلی توسط asdf نمایش پست ها
    یه مدت متوجه شدم مادرم فهمیده که پدرم با یکی دیگه رابطه داره.ولی قضیه تموم شد و مادرم هم دیگه نارحت نبود .فکر کنم یچیز گفته بود یه داستان که باور کنه نمیدونم... اما به تازگی من به یه نحوی اسمسای بابامو دیدم که پیام عاشقانه میدادن و حرف میزدن حتی متوجه شدم کادو پول هم میده . من شماره طرفم دارم... این اسمسها هم مال قبل بوده نزدیک عید . نمیدونم الانم رابطه دارن یا نه ... دارم دیوونه میشم دیگه نمیخوام بابامو ببینم. فکر کنم مادرم از عمق ماجرا خبر نداره بنظرتون چیکارکنم؟ اگه خبردار بشه شاید کار به طلاق کشیده بشه
    فکر کنم سکوت در برابر مادرتون و پی گیری کار از طرف پدرتون و حرف زدن با ایشون بهترین راه باشه
    امضای ایشان
    ﺑﺎ ﯾﮏ ﻧﺎﺑﯿﻨﺎ ﻣﯿﺸﻪ ﺁﻫﻨﮓ ﮔﻮﺵ ﮐﺮﺩ
    ﺑﺎ ﯾﮏ ناشنوا ﻣﯿﺸﻪ ﺷﻄﺮﻧﺞ ﺑﺎﺯﯼ ﮐﺮﺩ
    ﺑﺎ ﯾﮏ ﻣﻌﻠﻮﻝ ﺫﻫﻨﯽ ﻣﯿﺸﻪ ﺭﻗﺼﯿﺪ
    ﺑﺎ ﯾﮏ ﺑﯿﻤﺎﺭ ﺳﺮﻃﺎﻧﯽ ﻣﯿﺸﻪ ﻗﺪﻡ ﺯﺩ
    ﺑﺎ ﯾﮏ ﺁﺩﻡ ﻧﺸﺴﺘﻪ ﺭﻭﯼ ﻭﯾﻠﭽﺮ ﻣﯿﺸﻪ ﺣﺮﻑ ﺯﺩ
    ﻭﻟﯽ
    ﺑﺎ کسانی که در ظاهر آدم هستن
    ﻧﻪ ﻣﯿﺸﻪ ﺣﺮﻑ ﺯﺩ،ﻧﻪ ﺑﺎﺯﯼ ﮐﺮﺩ ،ﻧﻪ ﻗﺪﻡ ﺯﺩ ﻭ ﻧﻪ ﺷﺎﺩ ﺯﻧﺪﮔﯽ ﮐﺮﺩ
    ﺩﺭﺩ من ، ﺯﯾﺎﺩ ﺷﺪﻥ ، همین آدم نماهاست ........

اطلاعات موضوع

کاربرانی که در حال مشاهده این موضوع هستند

در حال حاضر 1 کاربر در حال مشاهده این موضوع است. (0 کاربران و 1 مهمان ها)

لیست کاربران دعوت شده به این موضوع

کلمات کلیدی این موضوع

© تمامی حقوق برای مشاورکو محفوظ بوده و هرگونه کپی برداري از محتوای انجمن پيگرد قانونی دارد