خیلی موضوعش مسخره هست اما واقعاً موندم چیکار کنم از عید جاری شروع به ناسازگاری با من کردو هی اذیت میکرد که پشت سرت اینو گفتن و اونو گفتن و تو خبر نداری شوهرت اینجوری بوده و اونجوری بوده و این حرفهای کلیشه ای یه شب دیگه آتیشم زد بهش گفتم بهتره این حرفها رو به من نگین چون از نظر شوهری این حرفها دروغه و حدس زده که شما میگین آخه حتی روز عروسیمم غیبت شوهرمو واسه خودم کرده که اونو میبینی شوهرت دوسش داشته
خلاصه فرداش شوهرش رو فرستاد سراغ مادر شوهر و گفته بود شما دارین بین ما دو تا برادر فرق میزارید و رفتارتون با زن داداش جور دیگه ای هست و به زن من بی احترامی میکنید منم که عصبانی از حرفهای جدید جاری به مادر شوهر گفتم که مخم رو با همین حرفها خورده و تو روی خودم میگه به شما میرسن و به خواهر شوهر حرفهای خیلی بدی که زده بود گفتم البته گفتم که مواظب حرف زدنت باش چون داره بدجور ازش حرف درمیاره پشت سرت مادر شوهر صداشون کرده که چه فرقی گذاشتم و خواهر شوهر به برادر گفته که خانمت پشت سر من این حرفها رو زده حاشا گرده با قسم و قرآن حالا من شدم دشمن جونیش میاد میره اما سلام نمیکنه جلوی همه حتی تو خونه خودم بلند شدم جلوش که سلام کنم نگام نکرده غذا میخوره تشکر نمیکنه تو جمعها به همه دست میده منو نمیبینه با پدر شوهر صحبت کردم که شما متوجه این رفتارهاش شدین که خبر داشت ولی گفت حرفهاتو حاشا کرده و نباید میگفتی و منم گفتم ایکاش نمی گفتم تا از غریبه ها میشنیدین حرفهاشو کما اینکه شنیدن اما دریغ از یه تذکر بهش گفتم به خاطر ابروی خوتون به من راهکار بدین فردا نفر سوم بفهمه تو خانواده شما قهر و قهرکشی هست زشته گفتش که تو احترامش کن گناه داره شوهرم میگه تو هم محلش نذار سلام نکن نگاهش نکن حالا من یه راهکار میخوام ببخشید تو خونه خودم ازش پرسیدم چرا این حرکاتو میکنی گفت که شوهرم گفته دیگه باهات حرف نزنم و تو قصد زندگی منو کردی و میونه من و شوهرم رو بهم زدی از حرف زدن هم کم نمیاره حالا با وجود اینکه زیاد همدیگرو میبینیم من حرص میخورم و خانوم بیخیال بقیه هم بدون عکس العمل راهکار یه مشاور خوب چیه .متشکرم