نوشته اصلی توسط
*یاس*
خواهشا به خاطراینکه طولانیه یه وقت از خوندن منصرف نشینا!! میخواستم توضیح کاملی از وضعیتم بدم
سلام به همه دوستان من همین الان عضواینجا شدم امیدوارم جوابموبگیرم
من18 سالمه کودکی خیلی ناارومی داشتم البته هنوزم زندگیم کاملا آروم نشده...من هیچ وقت دربرابرمشکلاتم افسرده وگوشه گیرنشدم همیشه باموفقیت پشت سر گذاشتمشون مامانم قبلا همیشه میگفت توانگار دربرابر هیچ مصیبتی ناراحت نمیشی! خب نمیدونست که بالاخره عوارض غم وغصه های منم خودشونشون میده البته یه جوردیگه ولی هیچ وقت فکرنمیکردم مشکلات این طور روی من اثر بذاره
بذار داستانو براتون بگم:ازحدود4-5سال پیش موهای من موخره پیداکرد منم یواش یواش توجه م بهشون جلب شد یعنی مینشستم موهامو بررسی میکردم هرکدوم موخره داشتو پایینشو میکندم به تدریج زمان بیشتری برای اینکارمیذاشتم ولی هیچ وقت نشد که همینجوری موهامو بکنم یا یه دسته مودور انگشت بپیچم ویه دفه بکنمش اوایل کسی متوجه این کارمن نشد چون درخفا انجام میدادم ولی خب ازپدر ومادر که نمیشه چیزی رو پنهان کرد خلاصه ماه پشت ابرنموند ومامان بابام فهمیدن به حدی ناراحت شدن که اصلا نمیتونم توضیح بدم ولی خب اونقدر تند برخورد نکردن باهام صحبت کردن درحدی که میتونستن بهم مشاوره دادن اول گفتن یه مدت فرصت داری ترکش کنی بعد که یه مقداربهترشدم بعدش گفتن دیگه اصلا نباید انجام بدی اگه بازم تکرار شه نمیبخشیمت باور کنین به خاطر خودمو واونا یه مدت کنارگذاشتمش یعنی دیگه اصلا مثل قبل نبود وبازم مدتیه این عادت لعنتی اومده سراغم خودم میفهمم وقتی عصبیم یا استرس زیاد دارم تشدید میشه انگار یه تنشه که تا انجام ندم آروم نمیشم مامانم میگه راحت میتونی بذاری کنارچون به اراده خودته ولی باورکنین بعضی وقتاانگار ناخود آگاهه امروز یکی از کاربرا در مورد اختلال در کنترل تکانه نوشته بودن منمبا مطالعه مطلب ایشون ویه مقدار سرچ در نت تازه درمورد این بیماری اطلاعات کسب کردم البته گفتم این وسواس هیچ وقت در زندگی من شدیدنبوده یعنی دچار طاسی وکچلی نشدم ولی خب بالاخره اثرات خودشو گذاشته مثلا چون موخره هامو میکنم موهام درازو کوتاه شدن منظره بدی پیدا کردن یا اینکه قبلا خیلی صاف ونرم بودن ولی الان به خاطرهمین دستکاریا خشک و وزوزی شدن البته مهم تر مشکلات جسمی و زیباییش اثراتش رو روح روانمه عذاب وجدان و پشیمونی شدیدی که دارم حس نارضایتی حسابی از خودم وقتی که این کار ازم میگیره تازه نفرین پدر ومادرم پشت سرمه حس میکنم خداهم دیگه دوستم نداره چون دارم نعمت زیبایی که بهم داده خراب میکنم با این همه حس بد و داغون واقعا نمیتونم زندگی کنم مامانم چندوقت یه بار زل میزنه تو چشامو میگه دخترم دیگه اونکارو نمیکنی که؟؟منم مجبورم برای اینکه ناراحت نشه بهش دروغ بگم هرچند که فک کنم خودش میدونه وگرنه مدام نمیپرسید میترسم میترسم این کار مزمن بشه مدام درحال سرزنش کردن خودمم فک میکنم کاملا دیوونه ام آخه من یه دخترم موهام برام خیلی اهمیت داره ولی از اون بالاتر سلامت عقلیمه که نمیخوام به خاطر این کارای مسخره تباه شه من هنوز اول راهم اهداف بزرگی دارم که این وسواس مانعشه
تو رو خدا شما کمکم کنید از مشاوران و دوستانی که تجربه های مشابه داشتن عاجزانه تقاضای کمک دارم میخوام با اراده خودم وراهنمایی های شما یه بار واسه همیشه و به طورکامل ازاین عادت لعنتی خلاص شم