نوشته اصلی توسط
arash habibi
با سلام مردی هستم 29 ساله دارای یک دختر 3 ساله بیش از 10 سال از اشنایی با همسرم و 7سال از ازدواج با ایشان میگذرد حودود یک هفتس از خیانت ایشان به خود با خبر شدم .البته قبل از این که این موضوع را بفهمم زنگی خوبی چه از نظر جنسی ُمالی ُ و روحی با ایشان داشتم . و صد البته عاشق ایشان بودم و هستم .تمام سعی خودم را میکردم تا نیازهای مادی و روحی زندگی تا حد امکان فراهم باشد . تقریبا هر شب با هم صحبت می کردیم ولی نمیدونم چی شد ایشان از بسر های شبکه های مجازی چند دوست انتخاب و با یکی از انها رابطه جنسی بر قرار کرده است. من بعد از فهمیدن موضوع بلافاطله ایشان را از خانه بیرون کردم و تصمیم به طلاق گرفته بودم ولی برگشت التماس کرد که او را ببخشم و در خواست شانس مجدد زندگی بدهم حتی حاظر به ماندن در کنار من به عنوان کلفت یا حتی اوردن حوو به من داد .در همان روز کلیه مهریه خود را به من بخشید تعداد 400سکه.ولی من نمیتوانستم ببخشم .بعد از ظهر همان روز با گذاشتن دفتری ایشان را وادار به نوشتن همه اتفاقاتی که در این چند ماه افتاده کردم به این شرط که اگه همه واقعیت ها را بنویسد حاظر به دادن یک شانس دوباره به ایشان خواهم شد . ولی واقعا روزگار سختی داشتم کلا داغون شده بودم. فکر خودم فکر دخترم و فکر همسرم که واقعا دوستش داشتم و بیشتر از همه فکر خیانتی که بهم شده بود از ذهنم خارج نمیشد .نمیدانستم چه کار کنم حتی به دلیل حساسیت موضوع وابروداری قادر به درد دل با کسی نبودم......ولی تصمیم گرفتم به زندگی یک شانس مجدد به مدت یکسال بدهم با گرفتن یک دسته گل به منزل مادر زنم مراجعه و همسرم را به خانه باز گرداندم و با او صحبت ودرد دل کردم به او گفتم که این اخرین شانس او هست. ...ولی با این که احساس بهتری نسبت به چند روز گذشته دارم همچنان از لحاظ روحی داغون هستم لطفا