نمایش نتایج: از 1 به 10 از 10

موضوع: بهم خوردن ازدواج

2706
  1. بالا | پست 1

    عنوان کاربر
    کاربر انجمن
    تاریخ عضویت
    May 2015
    شماره عضویت
    16945
    نوشته ها
    4
    تشکـر
    0
    تشکر شده 0 بار در 0 پست
    میزان امتیاز
    0

    Post بهم خوردن ازدواج

    دوسال پیش به مدت یک سال با همسرسابقم دوست بودم.بعد از گذشت یک سل باپیشنهدی از طرف اون مواجه شدم.اون پیشنهاد یه عقد موقت به مدت یک سال بهم دار و بعدش ازدواج.
    منم قبول کردم و پدر ومادر من هم اصلا رضیت نداشتن..بدلیل وابستگی که تو این یکسال بهش داشتم بخاطرش جلوی پدر ومادرم ایستادم و پیشنهادشو به مدت یکسال قبول کردم..
    مادر و پدرم بعد از گذشت چند روز با من و همسرم رفتارشون نرم شد..عید همین امسال به من پیشنهاد داد که عروسی بگیریم و منم دیگه درس نخونم اما با واکنش تندی از طرف من و خونوادم مواجه شد.بعد از این پیشنهاد و مخالفت من و اینکه قرار ازدواج باشه برای تابستون اخلاقش کاملا تغییر کرد..لان چند روزی میشه از باطل شدن عقدمون میگذره و اون برای همیشه منو ترک کرد و دلیلشم هیچ موقع نفهمیدم..خواهش میکنم کمکم کنید..بعد از چند روزه که از باطل شدن عقدمون میگذره و من به همه چی فک کردم حتی خودکشی..دارم دق میکنم خواهش میکنم کمکم کنید.

  2. بالا | پست 2

    عنوان کاربر
    کاربر فعال
    تاریخ عضویت
    Dec 2014
    شماره عضویت
    9968
    نوشته ها
    5,264
    تشکـر
    6,024
    تشکر شده 6,187 بار در 2,950 پست
    میزان امتیاز
    17

    پاسخ : خیلی حالم بده

    سلام
    دلیل طلاقتون چی بود؟
    چرا بازم اومد به طرفتون؟
    چرا ی سال باهات عقد موقت کرد ؟ چرا از اول باهات ازدواج نکرد؟
    واقعا چرا بهش اعتماد کردی؟
    اون دنبال ی بهونه بود واسه رد کردنت پس دیگه بهش فک نکن و خودت را شاد و سرزنده کن و همش برو گردش و تفریح و ورزش و ذهنت را پر کن ک دیگه بهش فک نکنی

  3. بالا | پست 3

    عنوان کاربر
    کاربر انجمن
    تاریخ عضویت
    May 2015
    شماره عضویت
    16945
    نوشته ها
    4
    تشکـر
    0
    تشکر شده 0 بار در 0 پست
    میزان امتیاز
    0

    پاسخ : خیلی حالم بده

    فاطمه حرفایی میزنی؟چرا اعتماد کردم؟چون بهش وابسته بودم..دوسش داشتم..اصلا عاشقش بودم..
    گردش کنم باوجود اینکه دیگه چیزی ازم نمونده؟چطوری؟؟تو بگو چطوری برم تفریح؟

  4. بالا | پست 4

    عنوان کاربر
    کاربر فعال
    تاریخ عضویت
    Dec 2014
    شماره عضویت
    9968
    نوشته ها
    5,264
    تشکـر
    6,024
    تشکر شده 6,187 بار در 2,950 پست
    میزان امتیاز
    17

    پاسخ : خیلی حالم بده

    پس چرا ازش جدا شدی
    دلیل طلاقتون چی بود؟
    اولش سخته اینکه بخواین بیخیال بشین
    سعی کنید تو ی گروه کوهنوردی یا ی گروه دوستانه عضو بشین و بااونا همراه بشین اولش فقط باید سعی کنید ک به ظاهر خودتون را شاد نشون بدین بعد کم کم به شاد بودن عادت میکنید و دنبال چیزای منفی و غم نمیرین

  5. بالا | پست 5

    عنوان کاربر
    کاربر انجمن
    تاریخ عضویت
    Jan 2015
    شماره عضویت
    10709
    نوشته ها
    76
    تشکـر
    388
    تشکر شده 157 بار در 57 پست
    میزان امتیاز
    10

    پاسخ : خیلی حالم بده

    غزل جان اول باید با خودت کنار بیایی. باید باور کنی که اون یه زمانی یه بخشی از زندگیت بوده و حالا دیگه نیست! نمیشه که همین جوری به پای کسی بشینی که داره به زندگی عادیه خودش ادامه میده پس زندگی تو چی میشه عزیزم؟!!
    امضای ایشان
    شادی را هدیه کن حتی به کسانی که آن را از تو گرفتند
    عشق بورز به آنهایی که دلت را شکستند
    دعا کن برای آنهایی که نفرینت کردند
    وبخند که هنوز خدا آن بالا با توست!


  6. بالا | پست 6

    عنوان کاربر
    کاربر انجمن
    تاریخ عضویت
    May 2015
    شماره عضویت
    16945
    نوشته ها
    4
    تشکـر
    0
    تشکر شده 0 بار در 0 پست
    میزان امتیاز
    0

    پاسخ : خیلی حالم بده

    دارم میگم یه عقد موقت بوده فاطمه..اگرهم نمیخاستم زش جدا بشم خودبه خود تموم میشد..ولی بعد از باطل شدن عقد اون دیگه آدمی نبود که میشناختم..دوسال پیش قولایی به من داد که به هیچکدومشون عمل نکرد..میتونی یه آدمو بزور بنشونی پای سفره عقد..د خوب نمیشه فاطمه..نمیشه

  7. بالا | پست 7

    عنوان کاربر
    کاربر انجمن
    تاریخ عضویت
    May 2015
    شماره عضویت
    16945
    نوشته ها
    4
    تشکـر
    0
    تشکر شده 0 بار در 0 پست
    میزان امتیاز
    0

    پاسخ : خیلی حالم بده

    نمیدونم شاهزاده خانوم..نمیدونم

  8. بالا | پست 8

    عنوان کاربر
    کاربر فعال
    تاریخ عضویت
    Dec 2014
    شماره عضویت
    9968
    نوشته ها
    5,264
    تشکـر
    6,024
    تشکر شده 6,187 بار در 2,950 پست
    میزان امتیاز
    17

    پاسخ : خیلی حالم بده

    شما گفتین همسر سابقم من فک کردم قبلا باهاش زندگی کردین و بعد جداشدین باهاش دوست شدی و عقدموقت کردی
    اوکی الان فهمیدم
    خوب شما الان میخوای ک اون به زندگیتون برگرده یا میخواین از قلبتون بیرونش کنید؟
    من ک فک میکنم این آقا فقط دنبال ی بهونه بود واسه تمام کردن و چون دید درس براتون مهمه همون را شرط گذاشت
    بشین باخودت فک کن ببین اون چه حسن ها و چه معایبی داره بعد ببین ترازوی حسن هاش بیشتر یا عیب هاش
    باخودت عقلانی فک کن و دور دل را خط بکش عذاب میکشی اما شما الان مثه ی معتادی هسین ک باید ترک کنی پس باید سختیش را تحمل کنی
    سعی کن زیاد تنها نباشی ک تو خودت بری و فکرت به سمت اون بره
    خودت را مشغول کن یا سرکار برو و وقت آزاد نداشته باش

  9. بالا | پست 9

    عنوان کاربر
    کاربر انجمن
    تاریخ عضویت
    May 2015
    شماره عضویت
    16002
    نوشته ها
    21
    تشکـر
    2
    تشکر شده 13 بار در 10 پست
    میزان امتیاز
    0

    پاسخ : خیلی حالم بده

    غزل جان ب خودت مسلط باش
    خودتم گفتی نمیشه ی نفر و ب زور وادار ب ازدواج کرد شرایط سختی داری و منم درکت میکنم اما نمیشه کاری کرد فقط باید آرامشتو حفظ کنی و بسپاری ب زمان با گذشت زمان همه درس میشه خودتو سرگرم کن تا کمتر ب اون آقا فک کنی
    ایشون ی مرد بی مسئولیتی بوده ک فقط دنبال دوستی بوده این آدم ارزش نداره ک غصشو بخوری ب خودت فک کن ب آیندت حداقلش میدونی بعد از این ب هر کسی اعتماد نکنی و خانوادتم تو همه مسائلت آگاه کن. اون آقارم ب خدا بسپار

  10. بالا | پست 10

    عنوان کاربر
    کاربر ویژه
    تاریخ عضویت
    May 2014
    شماره عضویت
    3710
    نوشته ها
    9,699
    تشکـر
    4,204
    تشکر شده 10,202 بار در 5,111 پست
    میزان امتیاز
    21

    پاسخ : بهم خوردن ازدواج

    نقل قول نوشته اصلی توسط غزل بانو نمایش پست ها
    دوسال پیش به مدت یک سال با همسرسابقم دوست بودم.بعد از گذشت یک سل باپیشنهدی از طرف اون مواجه شدم.اون پیشنهاد یه عقد موقت به مدت یک سال بهم دار و بعدش ازدواج.
    منم قبول کردم و پدر ومادر من هم اصلا رضیت نداشتن..بدلیل وابستگی که تو این یکسال بهش داشتم بخاطرش جلوی پدر ومادرم ایستادم و پیشنهادشو به مدت یکسال قبول کردم..
    مادر و پدرم بعد از گذشت چند روز با من و همسرم رفتارشون نرم شد..عید همین امسال به من پیشنهاد داد که عروسی بگیریم و منم دیگه درس نخونم اما با واکنش تندی از طرف من و خونوادم مواجه شد.بعد از این پیشنهاد و مخالفت من و اینکه قرار ازدواج باشه برای تابستون اخلاقش کاملا تغییر کرد..لان چند روزی میشه از باطل شدن عقدمون میگذره و اون برای همیشه منو ترک کرد و دلیلشم هیچ موقع نفهمیدم..خواهش میکنم کمکم کنید..بعد از چند روزه که از باطل شدن عقدمون میگذره و من به همه چی فک کردم حتی خودکشی..دارم دق میکنم خواهش میکنم کمکم کنید.

    اتفاقا" باید به ایشون فرصت بدید تا خوب فکر کنه

    هر چند از این اتفاقات در این روابط میفته و بسیار سخت هم هست

    چون وابستگی اتفاق افتاده و جدا شدن بسیار سخته ولی زندگی جریان داره و

    بقول معروف خیر در چیزیه که اتفاق مفته پس توکل به خدا کنید و صبور باشید
    امضای ایشان

    خـــــدانـگهــــــدار


اطلاعات موضوع

کاربرانی که در حال مشاهده این موضوع هستند

در حال حاضر 1 کاربر در حال مشاهده این موضوع است. (0 کاربران و 1 مهمان ها)

لیست کاربران دعوت شده به این موضوع

کلمات کلیدی این موضوع

© تمامی حقوق برای مشاورکو محفوظ بوده و هرگونه کپی برداري از محتوای انجمن پيگرد قانونی دارد