سلام بچه ها لطفا کمکم کنین.من به شما پناه اوردم
چند ماهیی میشد که طلاق گرفته بودم و میخواستم یک زندگی تازه شروع کنم رفتم دانشگاه ثبت نام کردم یه ماهی گذشت و یکی از پسرهای دانشگاه اصرار شدیدی داشت تا با من اشنا شه .اخرش به من گفت میدونم تو طلاق گرفتی منم طلاق گرفتم و حرف همو میفهمیم و این حرفا بلاخره منم خر شدم چون خیلی حس تنهایی داشتم
رابطه ما خوب بود تا زمانی که از من درخواست عکس ناجور کرد اولش قبول نکردم ولی بعدا گفت تو مال منی و حتی مادرش زنگ زد خونمون با مامانم حرف زد! منم باورش کردم و قبول کردم (خاک تو سرم) خلاصه عکس فرستادمو گغت پاکش میکنه بعد چند وقت بینمون اختلاف پیش اومدو من خواهان جدایی شدم و اینجا بود که رنگ عوض کرد منو تهدید به پخش عکسم تو دانشگاه وایبر و خانوادم کرد گفت اگه چند بار برم پیشش پاک میکنه داشتم میمردم باورم نمیشد فکر میکردم اینچیزا تو فیلماس...خیلی گریه زاری و فک کردم ولی نمیخواستم زیر حرف زور برم زنگ زدم به یکی از دوستام تو دانشگاه و گفتم میخوام خودکشی کنم اونم قاطی کرده بودم اخرش نتونستم خودکشی کنم تصمیم گرفتم خودمو تو خونه حبس کنم دانشگاه نرفتم همه ی ارزو هامو دفن کرمو موندم خونه ولی الان هر شب هر ثانیه میترسم عکسام و داداشم اینا ببینن ابروم بره هر بار که خانوادمو میبینم میخوام بمیرم لعنت به من ساده احمق.از شما میخوام کمکم کنین لطفا