چیکار کنم وقتی بابام بدون اینکه بهم بگه به خواستگارهام جواب رد میده؟!!! حتی به مادرم هم نمیگه؟!!! چیکار کنم؟!!!!!! تورا خدا کمکم کنید
من تاحالا با پدرومادرم درمورده ازدواجم حرف نزدم و روم نمیشه ...کسی را هم ندارم باهاش حرف بزنه.
چیکار کنم ؟!!!!!!
چیکار کنم وقتی بابام بدون اینکه بهم بگه به خواستگارهام جواب رد میده؟!!! حتی به مادرم هم نمیگه؟!!! چیکار کنم؟!!!!!! تورا خدا کمکم کنید
من تاحالا با پدرومادرم درمورده ازدواجم حرف نزدم و روم نمیشه ...کسی را هم ندارم باهاش حرف بزنه.
چیکار کنم ؟!!!!!!
ابجی چند سالته
حضرت محمد(ص) فرمودند:
برای هر چیزی قلبی است و قلب قران سوره یس است.
25
دلیل رد دادنشون چیه
حضرت محمد(ص) فرمودند:
برای هر چیزی قلبی است و قلب قران سوره یس است.
اونایی ک ماخبردار نمیشیم ک نمیدونم
اما اینایی ک میدونم بخاطره بهونه های بیخودی
مثلا یکی را امشب فهمیدم ک رد کرد دلیلش اینه ک وضع مالی پسره و خانواده اش خیلی بهتر از ماهست.
ای خدا اونا قبول دارن پدرمن میگه نه
همه بهونه هاش الکی هست همش
شاید به خاطر علاقه زیادی که بهت دارند نمیتونن ازت دل بکنن ....
خوب یه پیشنهاد بهت میدم شاید کمکت کنه
از حالا شروع کن به شوخی و با خنده به مامانت بفهمون که به سن ازدواج رسیدی... مامانت میتونه پدرتو توجیح کنه این قدرت زن هاست... خدا قدرت بیان را بهت داده تا از خودت دفاع کنی ازش کمک بگیر کلامی میتونی همه چی را درست کنی
حضرت محمد(ص) فرمودند:
برای هر چیزی قلبی است و قلب قران سوره یس است.
دقیقا مشکل من همینه ک پدرم ی آدم خودرای هست
مامانم از خداشه ک من ازدواج کنم چون همش دلهره آینده منو داره مدام با بابام سراین قضیه حرف میزنه
برای همین بابام به مامانم هم نمیگه و اینایی هم ک میفهمه ازطریق آشناهاس یا اینکه خودشون زنگ میزنن خونه و مامانم خبردار میشه
سلام
خب اینکه در مورد انتخاب همسر آینده ات بخوای با پدر مادرت صحبت کنی بد نیست .
باهاشون صحبت کن بهشون بگو که باید خواستگار ها رو خودم رد کنم یا قبول ، و سعی نکنن برا آینده ات تصمیم بگیرن .
خجالت رو بزار کنار ، خیلی راحت و شفاف باهاشون در مورد ازدواج و کسی که میخوای انتخاب کنی صحبت کن .
بهشون بگو که بدون اطلاع به تو هیچ خواستگاری رو رد یا قبول نباید بکنن ، بگو که باید خودت باید انتخاب کنی چون قراره تو باهاشون زندگی کنی نه پدر مادرت .
داداش رضا بابای من ی آدمی عست ک فقط خودش را قبول داره
من اگه بگم هم تاثیری نداره روش
فقط ی دعوای حسابی میشه و بدتر شدن رفتار بابام
فاطمه جونم بنظرم بهتره با بابات صحبت کنی چون
بهتر دخترشونو درک میکنن اگه حرفا و نظراشونو بدونن
باهم تنها حرفاتو بگو بهش
من قبلا رابطم با بابام تیره بود تاحدی
یبار نشستیم تنها با هم حرف زدیم
الان جونم ب جونش بستس و
هر کاری بخوام برام میکنه اگه باهاش صحبت کنم و مشورت کنم
بابا فقط دخترشو خوب میتونه درک کنه و کمکت کنه تا مادر
شازده کوچولو گُفت
گُلِ مَن گاهی بَداَخلاق و کَم
حوصِله و مَغرور بود
اَما ماندَنی بود این بودَنَش بود که او را تَبدیل به گل مَن کَرده بود
I
ببخشید این حرف را میزنم اما ممکنه کار ساز باشه
تا حالا پدرتون گفتن فلان دخت فامیل ترشیده شد چرا ازدواج نمیکنن؟؟؟
اگه به این قضیه اعتقاد داشته باشند مامانتون بهتره بهش گوس زد کنن که دخترمون بزرگ شده درسش تمام شده خوب و بد کردن هم حدی داره ... سرنوشت دخترای سن بالای اطراف نگاه کن..
از این جور حرفا تا پدرتون به فکر فرو برن...
اگه کسی اول به خانه زنگ زد یا به خودتون و مادرتون گفت راحت تر میتونید باباتون را راضی کنید ..
حضرت محمد(ص) فرمودند:
برای هر چیزی قلبی است و قلب قران سوره یس است.
بابای من فرق داره
اون ی آدم خود رای هست
خیلی دوستم داره و بهم محبت میکنه اما این کارش هیچ جوره درست نمیشه
اتفاقاً یک از فامیل های ما هم همینجوره اما دختر ، خودش رفت پیش پدر و مادرش و خیلی رک بهشون گفت که حق ندارن درباره آینده و خواستگار های من نظری بدن باید خودم نظر بدم .
تو هم سعی کن باهاشون صحبت کنی ، اولش یکم سخته ، اما بعد اینکه صحبت کنی راحت میشه ، و اون هم وقتی حرف حق بشنونه مطمعنن بهت گوش میده ، به حر حال دخترشی و دوستت داره
سعی کن با پدرت تنهای تو یک فرصت مناسب در این مورد صحبت کنی .
بهش بگو پدر جان من شما رو خیلی دوست دارم اما اگه خواستگاری برام بیاد دوست دارم خودم در مورد رد کردنش یا قبول کردنش برای اومدن به خواستگاریم نظر بدم ، این زندگی منه و میخوام خودم انتخاب کنم
پدرت هر چقدر هم که خشک و خود رای باشه در این مورد مجبوره بهت حق بده ، و مطمعن باش باهات مخالفت نمیکنه
تنها راهش صحبت کردنه ، تا وقتی هم صحبت نکنی نمیدونی نظرش در مورد حرفات چیه !
بزرگی توی فامیل ندارید؟؟؟
حضرت محمد(ص) فرمودند:
برای هر چیزی قلبی است و قلب قران سوره یس است.
ی بار از زن داییم خواستم ک ی طوری به گوش بابام این حرفا را برسونه اما بعدش بابام بهش گفت اگه این حرفای فاطمه باشه اولین خاستگاری ک اومد باهاش ازدواج کنه و واسه همیشه بره.
زن داییم هم گفت نه من گفتم شاید فاطمه هم دلش بخواد ازدواج کنه از عصبانیت بابام ترسید.
عزیزم این و اونو واسطه کن خاله ها خیلی میتونن کمک کنند کوتاه نیا تلاش کن تا نظر باباتو نسبت به ازدواجت تغیر بدی من مطمعنم میتونی موفق بشی فقط وقتی متاهل شدی خبر خوش را بهمون بده تا ما هم خوشحال بشیم
حضرت محمد(ص) فرمودند:
برای هر چیزی قلبی است و قلب قران سوره یس است.
نمیشه داداش
بدتر میکنه
حضرت محمد(ص) فرمودند:
برای هر چیزی قلبی است و قلب قران سوره یس است.
تو که خیلی ازش میترسی گلی انقد نترس باباته دشمنت که نیست
حضرت محمد(ص) فرمودند:
برای هر چیزی قلبی است و قلب قران سوره یس است.
داداش نمیدونی من راجع به چجور آدمی دارم حرف میزنم
حتی برادرهام هم جرات نکردن حرفشون را بزنن
من ی بار تو روش وایستادم درمورده دانشگاه رفتنم پس بدون اگه شدنی بود سرزندگیم هم حرفم را میزدم و پای تمام سختیهاش هم میشستم اما جواب نمیده...
سلام فاطمه جان به نظر من رابطه مادر و دختر خیلی رابطه خاصیه نمیدونم با مامانتون رابطه تون چه جوریه اما اگر خودت نمیتونی با پدرتون صحبت کنید باید با مامانتون درد دل کنید
گاهی اوقات همین خجالت کشیدن ها و سکوت در مقابل پدر و مادر باعث میشه انتخاب های خوب زندگیتو از دست بدی آخه میدونی معیارهای مادر و پدر با بچه هاشون تفاوت داره
البته اینم بگم هیچ مادر و پدری راضی به ناراحتی بچه اش نیست.فاطمه جان تک فرزند هستی؟
آواز عاشقانه ما در گلو شکست..
حق با سکوت بود..صدا در گلو شکست..
آن روزهای خوب که دیدیم..خواب بود..خوابم پرید..و خاطره ها در گلو شکست...
راه حل صحبت کردنه ، دیگه خود دانی . ( مهم نیست اخلاقش چجوریه زندگی تویه حق داری حداقل برای یک بار در این مورد باهاش صحبت کنی تا اگه در آینده خاستی ازش گله یا شکایتی کرده باشی بدونه که بهش گفتی )
تا کنشی نباشه واکنشی هم نیست ( بالخره هر آدمی یک قلقی داره ، پیداش کن )
پس نباید انتظار معجزه یا اینکه اتفاقی بیفته رو داشته باشه ، اگه بخوای سکوت کنی باید صبر کنی تا خواستگارات اول از فیلتر بابات رد بشن .
امیداروم موفق بشی
خودت از بابات هم کله شق تری که نمیخوای جلو بری ( قصد بی احترامی ندارم ها چون مثل خواهرمی گفتم )
خب عزیزم راه حلت همونه یا باید با مامانت حرف بزنی و یا شجاعت به خرج بدی با بابات حرف بزنی همون جور که خیلی بهت وابسته هستند پس قرار نیست که باهاش بجنگی
با آرامش باهاش صحبت کن البته نه خیلی واضح غیر مستقیم مشکلتو بگو..
آواز عاشقانه ما در گلو شکست..
حق با سکوت بود..صدا در گلو شکست..
آن روزهای خوب که دیدیم..خواب بود..خوابم پرید..و خاطره ها در گلو شکست...
غیرمستقیم دیگه چیه
خوب برم بهش بگم دلم میخواد ازدواج کنم و خودم تشخیص بدم ک کدوم خاستگارم خوبه و کی را میخوام به عنوان همسرم انتخاب کن البته با راهنمایی شما (ک اینو برای خالی نبودن عریضه بگم)
بعدم بابام برگرده بگه پ راهنمایی من اینه ک تشخیص خودم تو اولویته همین دیگه هم هیچی نگو دختره پررو
عزیزم کلی گفتم غیر مستقیم یعنی که بگی پدرم عزیزم من خیلی خوشحالم این همه شما به فکر من هستید اما دوست دارم شما هم به من، به انتخابم اعتماد کنید و با هم راجب خوب و بعدش مشورت کنیم و بگی پدر من نمیخوام توی انتخاب شریک زندگیم تنها باشم همیشه دوست دارم حمایت شما رو داشته باشم میتونید بهم اعتماد کنید و بذارید نظرمو راجب کسی بگم و اگر مشکلی هست شما کمکم کنید
اینجوری عزیزم خیالت جمع خوشحالم میشه اینقد بزرگ شدی با اعتماد به نفس و با احترام صحبت میکنی...
آواز عاشقانه ما در گلو شکست..
حق با سکوت بود..صدا در گلو شکست..
آن روزهای خوب که دیدیم..خواب بود..خوابم پرید..و خاطره ها در گلو شکست...
سلام.فاطمه بخوای نخوای باااااید پدرت راجب حرف دلت مطلع بشه.
یا ب داداشت بگو.همزمان هم مامانت. و اینکه اگه سختته یهویی بری مستقیم راجبش حرف بزنی یه خورده طی چند روز مقدمه چینی کن.مثلا وقتی همه نشستن اونم هست ب مامانت یا هرکسی دیگه(جوری که بابا بشنوه ) راجب دوستات و اینکه ازدواج کردن و اینکه حتی وضعشون خوب نیست ولی راضی شاد و خوشحالن تعریف کن.یا بگو نمیدونم چرا فلانی راجب فلان ادم(خواستگارت) همش از من سوال میپرسه؟راستی مگه اون پسره چجوریه اینقد تعریفشو میکنن و از اینجور حرفا!! بحث ازدواج و عروسی رو شروع کن.بزار اینجور حرفا عادی بشه بعد حرفتو بزن
فاطمه حرفتو بزن که اگه نزنی یک عمر پشیمون خواهی بود.
ادم واسطه کن.هزار راه رو امتحان کن توقع نداشته باش همون دفعه ی اول نتیجه بده.بالاخره نرم میشه شک نکن(مث بابای من در رابطه با داداشم.اینقد گفتم و گفتم ب طرق مختلف تا رام شد کوتاه اومد.)
عکس لباس عروس جمع کن(بزار ببینشون.و.... )
ممنون از کمکتون
میخوام بیخیال بشم
بعداز درسم میخوام برم دنبال کار وقتی پولم به حدی رسید ک بتونم خونه اجاره کنم واسه همیشه از پیشش و از این شهر میرم
ی روز میفهمه ک چه اشتباهی کرده اما خیلی دیر میشه چون واسه همیشه از دستم داده.
ممنونم دوستان
اشتباه میکنی.
بچه نشو.
کار کن.درستو تموم بکن.اما از اونجا نرو.وقتی نتونی راجب رفتن ب خونه ی بخت با ایشون حتی حرف بزنی فک نکن بتونی براحتی(چون پول داری ) از پیشش بری..
اون هرچقدم خودرای باشه بازم میشه باهاش حرف زد.با زبون خودش باهاش حرف بزن.بالاخره یه راهی پیدا میشه حرفتو بفهمه.ولی بیخیال نشو.
هیچ راهی نیست
ماهیشکی را نداریم ک کمکم کنه
بابام تک فرزنده و پدرهم نداره
حرف هیچکی را هم گوش نمیده
اوضاع خیلی خرابتر از چیزی هست ک فک میکنی
به نظر خودم بهترین گذینه صحبت کردن خودت با شخص پدره ، شاید در مقابل حرفات مقاوت کنه که من خیلی احتمالشو کم میدم ، اما تاثیرشو میذاره و جای نگرانی نیست ( این افکر منفی هستن که نمیزارن جلو بری چون یک بار حرف زدن حقته و هیچ اتفاقی نمی افته *
اما اگه میخوای ازش شخص دیگه ای استفاده کنی باید اون شخص فردی باشه که حرفش پیش بابات برش داشته باشه و بتونه باهاش مذاکره کنه ( مثل ظریف خودمون )
و خیلی هم مهمه که هر کس قراره در این رابطه صحبت کنه باهاش تنهای تو خلوت صحبت کنه .
اگه میخوای برادر یا مادر رو انتخاب کنی ، بهشون بگو که بابات تنهای صحبت کنن و از اطرف خودشون بگن که اگه خواستگاری میاد باید با فاطمه هم مشورت بشه ، به هر حال حق داره درمورد زندگی آینده خودش نظر بده .
ممنون داداش رضا
ممنون از همه
چقد خوبه ک باشماها آشنا شدم.
سلام.من هم با اين قضيه مواجه شدم.اما خودم رو جاي پدر و مادرم كه ميذارم ميبينم حق دارن انقدر سختگيري كنن.بهرحال مطمئن باش يه چيزايي ديدن كه جواب رد دادن.
با مادرتون درميون بذاريد كه با پدر صحبت كنن بهتره تا اينكه خودتون بگيد.البته نظر شخصيمه.
خب گلم چرا خجالت میکشی این همه ادم ازدواج میکنن خودشون هم دوست پسر دارن وخیلی غلطای اضافی هم کردن تو اونوقت الکی از بابات خجالت میکشی می ترشی ها ول کن خجالتوبابات حرف بزن بگوکه حق داری بدونی کیا خواستگاریت میان وحق انتخاب داری باهاش حرف بزنی به نفعته
فاطمه جان میدونم چی میگی پس سعی کن کم رو نباشی به خودت جرات بده و در کمال احترام با پدرت صحبت کن و مشکل رو بهش بگو شاید اون فکر میکنه که هنوز میخواد دخترش رو پیش خودش نگه داره
سلام فاطمه ی عزیز
ایا کسی اومده که با مشخصات عالی وپدر شما جواب رد داده باشه
سلام
یه بار هم که شده با بابات حرف بزن . مطمئن باش اتفاقی نمی افته . نهایتش یه بار غرغر میکنه و دوساعت بعدش اروم میشه و فکری به حالتون میکنه.
این جور شخصیتا را میشناسم . راهش همینه . خودت یا برادرت یا مامانت و یا سه تایی با بابا صحبت کنید . بابات یه تلنگر لازم داره .
شماره بابا رو بده خودم باهاش حرف میزنم
زندگی سه دیدگاه داره
دیدگاه شما
دیدگاه من
حقیقت
معذرت میخوام
یکم عصبانی میشه.
در حال حاضر 1 کاربر در حال مشاهده این موضوع است. (0 کاربران و 1 مهمان ها)