نمایش نتایج: از 1 به 13 از 13

موضوع: سردرگمی در ازدواج

2479
  1. بالا | پست 1

    عنوان کاربر
    کاربر انجمن
    تاریخ عضویت
    Oct 2013
    شماره عضویت
    460
    نوشته ها
    9
    تشکـر
    0
    تشکر شده 3 بار در 3 پست
    میزان امتیاز
    0

    Exclamation سردرگمی در ازدواج

    با سلام
    دختری 25 ساله هستم دانشجوی فوق لیسانس در دوران کارشناسی(4سال پیش) با پسری هم سن (که البته از ظاهر و رفتار بزرگتر از من به نظر می رسد)آشنا شدم که روند آشناییمان ابتدا به صورت یک همکاری در یکی از تشکلهای دانشجویی بود سپس ارتباط به یک جاست فرندی در یک اکیپ متشکل از 5 دختر و 4 پسر کشیده شد و پس از آن با دیدن سنخیت های اخلاقی و عقیدتی زیاد به هم علاقمند شدیم. بعداز 2 سال آشنایی همکاری و جاست فرندی و 1.5 سال دوستی(که این دوستی سالم به صورت واضحی تاثیر مثبت در تحصیل موفقیت در کنکور ارشد و زندگی هردوی ما داشت) با شناخت بیشتر پیشنهاد ازدواج داده شد به مشاور رجوع کردیم و ابعاد زندگی مشترک را از هر لحاظ بررسی کردیم و مسائل را ریز موشکافی کردیم و صادقانه همه چیز را با هم درمیان گذاشتیم و از هر لحاظ به تفاهم رسیدیم .اما مشکل این بود که ایشان پسری از یک خانواده مرفه بازاری در تهران بود و من دختری از طبقه کارمند فرهنگی در شهرستانی از توابع استان فارس!! من و او از لحاظ فرهنگی اختلافی نداریم و کاملا یکدیگر را قبول داریم اما از همان ابتدا می دانستیم خانواده ی او با این ازدواج مخالف خواهند بود به دلایل همین اختلافات!! هردوی ما فیلم و عکسهای خانوادگی را به هم نشان دادیم تا با سبک زندگی خانوادگی هم آشنایی داشته باشیم این اختلافات برای خودمان حل شده بود اما می دانستیم که برای خانواده ها نه!! 1.5سال دیگر از ارتباط کاملا پاک و عاری از هر گونه انحراف اما سراسر عشق ما گذشت تا اینکه ایشان بعد از 5 ماه تلاش و صحبت خانواده را راضی به خواستگاری کرد!! قبل از آمدن پدر ایشان 3 بار تلفنی با مدتهای طولانی با خود من صحبت کرد معیارهای مرا پرسیدند و با اخلاقیات من آشنا شدند پس از خواستگاری هم با اطلاعاتی که به من داده می شد به نظر می رسید از من و خانواده ام خوششان آمده اما معتقد بودند از نظر فرهنگی و طبقاتی متفاوتیم و با اینکه شخصیت من مورد تاییدشان بود اما مدام به محسن می گفتند که با این خصوصیات اخلاقی اما با شرایط مشابه تر فرهنگی و اقتصادی کیس برای تو در آینده حتما خواهد بود!!
    نا گفته نماند فامیل محسن به گفته خودش غیر از عموهاش همه با هم اندازه دارایی ما را ندارند و از نظر فرهنگی غنی نیستند اما پدر و عموهای ایشان که البته تا حتی 10 سال پیش زندگی متوسطی داشتند و قبل از آن طعم فقر را چشیده اند، با سرمایه گذاریهای درست متمول شده اند. پدر ایشان معتقد است حالا که فامیل در حد خودشان ندارند محسن باید با دختری ازدواج کند که این نقصان را جبران کند . دختری با خانواده ثروتمند با نفوذ و....
    نفوذ و وابسنگی خانوادگی ایشان به حدی بود که پس از چندی از خواستگاری مجسن گفت مخالفت خانواده مجبور به انتخابش کرده و بهتر است رابطه تمام شود من سعی کردم با دلایلم قانعش کنم و ابتدا موفق شدم اما تاثیر دوباره ی خانواده باعث شد ایشان متزلزل شود و رایطه را تمام شده اعلام کند !! برای من شوک ناخوشایندی بود و فشار به حدی روی او بود که دیگر دلایل و حرفهای مرا قبول نداشت و ناچار پس از دیدن هم در تهران رابطه را با اشک و ناراحتی هر دو تمام کردیم اما پس از دو روز شدت علاقه و غیر عاقلانه دیدن اینگونه تمام شدن رابطه باعث شد دوباره با او تماس بگیرم که به گفته خودش او نیز تصمیم به تماس داشته است چرا که با مشاوری صحبت کرده بود و مشاور گفته بود این تمام شدن یم طرفه ضربه سختی به من خواهد زد پس بهتر است رابطه را با اعلام اینکه محسن دیگر ازدواج را به صلاح نمی بیند اما برای اینکه اولا من در شراطی حساسی هستم ترم آخر ارشد هستم و خورم را برای دکتری آماده می کنم و ممکن است این شوک مرا از این موفقیتها دور کند و لطمه بزرگ ب آینده ام بخورد و دوما برای اینکه مرا هم با منطق به این نتیجه برساند که ارتباط به صلاح نیست ، از سر بگیریم!
    دلایل او برای عدم ازدواج: 1- مخالفت خانواده 2_ فشار زخم زبان کنایه و کم محلی خانواده و آشنایان به من ممکن است روی علاقه و زنگی مشترک تاثیر بگذارد 3- دیدن و توجه به مسائلی که قبلا نادیده می گرفته(تفاوت خانواده ها)
    دلایل من برای حل شدنی بودن مشکلات: 1- قرار بود دو سال عقد باشیم این دو سال و مثل قبل با هم می مونیم به هم کمک می کنیم که من دکنری قبول شم و طی این دوسال او که فعلا با پدر کار می کنه و شدیدا مشتاق استقلال کاریه مستقل می شه سنش بالاتر می ره و این دو باعث می شه حرفش برش بیشتر داشته باشه و هم ثبات علاقه و نظرش اثبات می شه! و مخالفت نه کاملا بلکه کمتر می شه!
    2-من آدمی هستم که ابدا کمبودی توی خودم نمی بینم که در برابر یه شخصی که منو شهرستانی می دونه و خودشو به صرف پولدار بودن یا تهرانی بودن از من سر می بینه احساس کمبود کنم و با سرلوحه قرار دادن اصل احترام به همه و دوری از خشونت و تنش راه اثبات کم نبودن خودم و در برابر اشتباه افراد بلدم و هر جا هم بلد نبودم مشاورای آگاهی هستن که کمکم کنن! و آدمی هم هستم که اگه امروز حرفی می زنم تا ابد مسئولیتشو قبول می کنم و کم نمیارم و علاقم به محسن بزرگترین انگیزم برای ایجاد ذهنیت درست در دیگران نسبت به خودمه!!
    3- تفاوت خانواده ها قبول اما خانواده من تحصیلکرده و محترمن و من شدیدا بهشون علاقه دارم شاید وضع مالی آنچنانی نداشته باشیم اما والدین من هیچ وقت نه از لحاظ عاطفی نه امکاناتی چیزی کم نذاشتن! و منی که محسن می گه 100% از لحاظ شخصیتی قبولم داره و ایمان داره اگ می خوامش به خاطر شخص خودشه و ذره ای به مال و منال یا شهرش اهمیت نمی دم بر عکس خیلی هایی که دورش بودن!! تو دامن همین خانواده رشد کردم
    4- با شناختی که از خودم دارم خانواده همسرم رو عین خانواده خودم دوست خواهم داشت و راه دوست شدن با تک تکشون رو هر چقد سخت باشه بلدم و کم نمیارم و برنامه دارم براش !
    5- محسن به من و پدرم که نگران اختلافات و زخم زبانها بود گفته بود که اگر کسی مثلا گفت همسرت شهرستانیه در جواب می گم تو که تهرانی هستی چی بیشتر از زن شهرستانی من داری؟؟؟

    جالا با تمام این حرفها رابطه ما دوباره شکل گرفته به شکل یک دوستی معمولی که محسن اصرار داره برگرده به زمان قبل از پیشنهاد ازدواج! که کم کم جفتمون به زندگی نرمال برگردیم و برای آیندمون که با هم باشیم یا نه یا ازدواج با کس دیگه تصمیم بگیریم و این دفعه بر خلاف دفعه قبل که محسن کات کرد و دوباره این نوع رابطه رو آغاز کرد ، دفعه بعد جفتمون تصمیم به جدایی بگیریم!
    یکم ذهنم رو آروم کردم و 5 مرحله رو چیدم:
    1- خودمو از شوکی که بهم وارد شد نجات بدم روحیه بازسازی کنم و آروم باشم
    2-این اتفاق یک سری بعد یا ضعف شخصیتی جفتمون رو نشون داد که باید کشف ، موشکافی و اصلاح بشه مثلا محسن فهمیدم تاثیر حرف دیگران روش خیییلی زیاده ! راحت دودل می شه! یکم خود رایه و جای منم تصمیم می گیره! منم خیلی کم طاقت تر از تصورمم! خودمو زیادتراز حد معمول ش************دم
    3- مغزمون از هر جهتی که الان داره پاک کنیم (من ازدواج و اون عدم ازدواج)
    4- هدایت فکرمون به سمتی که شخصیت بازسازی شده و پاک سازی شده از ضعفها نشون می ده
    5- تصمیم به ازدواج یا جدایی
    6-برنامه ریزی برای مرحله بعد از تصمیم و پذیرفتن مسو.لیت تصیمیم تا آخر عمر
    حالا از شما مشاور محترم می خوام همفکری کنید و درست و غلط رو نشونم بدین.

  2. کاربران زیر از mahbubeh بابت این پست مفید تشکر کرده اند


  3. بالا | پست 2

    عنوان کاربر
    کاربر انجمن
    تاریخ عضویت
    Oct 2013
    شماره عضویت
    460
    نوشته ها
    9
    تشکـر
    0
    تشکر شده 3 بار در 3 پست
    میزان امتیاز
    0

    پاسخ : سردرگمی

    خواهش می کنم بهم جواب بدید ، دلم می خواد زود مشکلم حل شه وضعیتم سخت شده !

  4. بالا | پست 3

    عنوان کاربر
    کاربر انجمن
    تاریخ عضویت
    Jun 2013
    شماره عضویت
    11
    نوشته ها
    322
    تشکـر
    635
    تشکر شده 212 بار در 142 پست
    میزان امتیاز
    11

    پاسخ : سردرگمی

    نقل قول نوشته اصلی توسط mahbubeh نمایش پست ها
    با سلام
    دختری 25 ساله هستم دانشجوی فوق لیسانس در دوران کارشناسی(4سال پیش) با پسری هم سن (که البته از ظاهر و رفتار بزرگتر از من به نظر می رسد)آشنا شدم که روند آشناییمان ابتدا به صورت یک همکاری در یکی از تشکلهای دانشجویی بود سپس ارتباط به یک جاست فرندی در یک اکیپ متشکل از 5 دختر و 4 پسر کشیده شد و پس از آن با دیدن سنخیت های اخلاقی و عقیدتی زیاد به هم علاقمند شدیم. بعداز 2 سال آشنایی همکاری و جاست فرندی و 1.5 سال دوستی(که این دوستی سالم به صورت واضحی تاثیر مثبت در تحصیل موفقیت در کنکور ارشد و زندگی هردوی ما داشت) با شناخت بیشتر پیشنهاد ازدواج داده شد به مشاور رجوع کردیم و ابعاد زندگی مشترک را از هر لحاظ بررسی کردیم و مسائل را ریز موشکافی کردیم و صادقانه همه چیز را با هم درمیان گذاشتیم و از هر لحاظ به تفاهم رسیدیم .اما مشکل این بود که ایشان پسری از یک خانواده مرفه بازاری در تهران بود و من دختری از طبقه کارمند فرهنگی در شهرستانی از توابع استان فارس!! من و او از لحاظ فرهنگی اختلافی نداریم و کاملا یکدیگر را قبول داریم اما از همان ابتدا می دانستیم خانواده ی او با این ازدواج مخالف خواهند بود به دلایل همین اختلافات!! هردوی ما فیلم و عکسهای خانوادگی را به هم نشان دادیم تا با سبک زندگی خانوادگی هم آشنایی داشته باشیم این اختلافات برای خودمان حل شده بود اما می دانستیم که برای خانواده ها نه!! 1.5سال دیگر از ارتباط کاملا پاک و عاری از هر گونه انحراف اما سراسر عشق ما گذشت تا اینکه ایشان بعد از 5 ماه تلاش و صحبت خانواده را راضی به خواستگاری کرد!! قبل از آمدن پدر ایشان 3 بار تلفنی با مدتهای طولانی با خود من صحبت کرد معیارهای مرا پرسیدند و با اخلاقیات من آشنا شدند پس از خواستگاری هم با اطلاعاتی که به من داده می شد به نظر می رسید از من و خانواده ام خوششان آمده اما معتقد بودند از نظر فرهنگی و طبقاتی متفاوتیم و با اینکه شخصیت من مورد تاییدشان بود اما مدام به محسن می گفتند که با این خصوصیات اخلاقی اما با شرایط مشابه تر فرهنگی و اقتصادی کیس برای تو در آینده حتما خواهد بود!!
    نا گفته نماند فامیل محسن به گفته خودش غیر از عموهاش همه با هم اندازه دارایی ما را ندارند و از نظر فرهنگی غنی نیستند اما پدر و عموهای ایشان که البته تا حتی 10 سال پیش زندگی متوسطی داشتند و قبل از آن طعم فقر را چشیده اند، با سرمایه گذاریهای درست متمول شده اند. پدر ایشان معتقد است حالا که فامیل در حد خودشان ندارند محسن باید با دختری ازدواج کند که این نقصان را جبران کند . دختری با خانواده ثروتمند با نفوذ و....
    نفوذ و وابسنگی خانوادگی ایشان به حدی بود که پس از چندی از خواستگاری مجسن گفت مخالفت خانواده مجبور به انتخابش کرده و بهتر است رابطه تمام شود من سعی کردم با دلایلم قانعش کنم و ابتدا موفق شدم اما تاثیر دوباره ی خانواده باعث شد ایشان متزلزل شود و رایطه را تمام شده اعلام کند !! برای من شوک ناخوشایندی بود و فشار به حدی روی او بود که دیگر دلایل و حرفهای مرا قبول نداشت و ناچار پس از دیدن هم در تهران رابطه را با اشک و ناراحتی هر دو تمام کردیم اما پس از دو روز شدت علاقه و غیر عاقلانه دیدن اینگونه تمام شدن رابطه باعث شد دوباره با او تماس بگیرم که به گفته خودش او نیز تصمیم به تماس داشته است چرا که با مشاوری صحبت کرده بود و مشاور گفته بود این تمام شدن یم طرفه ضربه سختی به من خواهد زد پس بهتر است رابطه را با اعلام اینکه محسن دیگر ازدواج را به صلاح نمی بیند اما برای اینکه اولا من در شراطی حساسی هستم ترم آخر ارشد هستم و خورم را برای دکتری آماده می کنم و ممکن است این شوک مرا از این موفقیتها دور کند و لطمه بزرگ ب آینده ام بخورد و دوما برای اینکه مرا هم با منطق به این نتیجه برساند که ارتباط به صلاح نیست ، از سر بگیریم!
    دلایل او برای عدم ازدواج: 1- مخالفت خانواده 2_ فشار زخم زبان کنایه و کم محلی خانواده و آشنایان به من ممکن است روی علاقه و زنگی مشترک تاثیر بگذارد 3- دیدن و توجه به مسائلی که قبلا نادیده می گرفته(تفاوت خانواده ها)
    دلایل من برای حل شدنی بودن مشکلات: 1- قرار بود دو سال عقد باشیم این دو سال و مثل قبل با هم می مونیم به هم کمک می کنیم که من دکنری قبول شم و طی این دوسال او که فعلا با پدر کار می کنه و شدیدا مشتاق استقلال کاریه مستقل می شه سنش بالاتر می ره و این دو باعث می شه حرفش برش بیشتر داشته باشه و هم ثبات علاقه و نظرش اثبات می شه! و مخالفت نه کاملا بلکه کمتر می شه!
    2-من آدمی هستم که ابدا کمبودی توی خودم نمی بینم که در برابر یه شخصی که منو شهرستانی می دونه و خودشو به صرف پولدار بودن یا تهرانی بودن از من سر می بینه احساس کمبود کنم و با سرلوحه قرار دادن اصل احترام به همه و دوری از خشونت و تنش راه اثبات کم نبودن خودم و در برابر اشتباه افراد بلدم و هر جا هم بلد نبودم مشاورای آگاهی هستن که کمکم کنن! و آدمی هم هستم که اگه امروز حرفی می زنم تا ابد مسئولیتشو قبول می کنم و کم نمیارم و علاقم به محسن بزرگترین انگیزم برای ایجاد ذهنیت درست در دیگران نسبت به خودمه!!
    3- تفاوت خانواده ها قبول اما خانواده من تحصیلکرده و محترمن و من شدیدا بهشون علاقه دارم شاید وضع مالی آنچنانی نداشته باشیم اما والدین من هیچ وقت نه از لحاظ عاطفی نه امکاناتی چیزی کم نذاشتن! و منی که محسن می گه 100% از لحاظ شخصیتی قبولم داره و ایمان داره اگ می خوامش به خاطر شخص خودشه و ذره ای به مال و منال یا شهرش اهمیت نمی دم بر عکس خیلی هایی که دورش بودن!! تو دامن همین خانواده رشد کردم
    4- با شناختی که از خودم دارم خانواده همسرم رو عین خانواده خودم دوست خواهم داشت و راه دوست شدن با تک تکشون رو هر چقد سخت باشه بلدم و کم نمیارم و برنامه دارم براش !
    5- محسن به من و پدرم که نگران اختلافات و زخم زبانها بود گفته بود که اگر کسی مثلا گفت همسرت شهرستانیه در جواب می گم تو که تهرانی هستی چی بیشتر از زن شهرستانی من داری؟؟؟

    جالا با تمام این حرفها رابطه ما دوباره شکل گرفته به شکل یک دوستی معمولی که محسن اصرار داره برگرده به زمان قبل از پیشنهاد ازدواج! که کم کم جفتمون به زندگی نرمال برگردیم و برای آیندمون که با هم باشیم یا نه یا ازدواج با کس دیگه تصمیم بگیریم و این دفعه بر خلاف دفعه قبل که محسن کات کرد و دوباره این نوع رابطه رو آغاز کرد ، دفعه بعد جفتمون تصمیم به جدایی بگیریم!
    یکم ذهنم رو آروم کردم و 5 مرحله رو چیدم:
    1- خودمو از شوکی که بهم وارد شد نجات بدم روحیه بازسازی کنم و آروم باشم
    2-این اتفاق یک سری بعد یا ضعف شخصیتی جفتمون رو نشون داد که باید کشف ، موشکافی و اصلاح بشه مثلا محسن فهمیدم تاثیر حرف دیگران روش خیییلی زیاده ! راحت دودل می شه! یکم خود رایه و جای منم تصمیم می گیره! منم خیلی کم طاقت تر از تصورمم! خودمو زیادتراز حد معمول ش************دم
    3- مغزمون از هر جهتی که الان داره پاک کنیم (من ازدواج و اون عدم ازدواج)
    4- هدایت فکرمون به سمتی که شخصیت بازسازی شده و پاک سازی شده از ضعفها نشون می ده
    5- تصمیم به ازدواج یا جدایی
    6-برنامه ریزی برای مرحله بعد از تصمیم و پذیرفتن مسو.لیت تصیمیم تا آخر عمر
    حالا از شما مشاور محترم می خوام همفکری کنید و درست و غلط رو نشونم بدین.
    باسلام
    به مشاور خوش آمدید
    مطلبتونو خوندم.
    رضایت خانواده ها در ازدواج مهم است . در کشور ما دو خانواده با هم ازدواج میکنند، مثل غرب نیست که دو جوان با هم ازدواج کنند . در حقیقت ازدواج نه تنها به معنای پیوند دو فرد، که به تعبیری گره خوردن دو شبکه‌ اجتماعی و دو خانواده نیز هست. بنابراین طرفین چاره ای ندارند جز اینکه خانواده ها را راضی کنند . وقتی دو خانواده راضی نیستند ، برای دوطرف اضطراب و استرس بوجود می آید. و بعد از تجارب خانواده در مورد ازدواج نمیتوانند استفاده کنند. وقتی خانواده راضی نباشند ، خودشان را کنار می کشند و تجارب خودشان را در اختیار شما قرار نمیدهند. گذشته از این شما به حمایت عاطفی و مالی خانواده ها نیاز دارید .

    یک وقت سخت گیری پدر و مادرها حق و به جاست ، اما گاهی نیز
    خانواده ها تعصب بي جا دارند. ازدواجی که با مخالفت خانواده‌ها سر بگیرد با تنش‌های زیادی همراه خواهد بود و احتمال شکست آن نیز بیشتر است. البته این بدان مفهوم نیست که به محض مخالفت والدین با ازدواج خاصی باید از آن دست شست، بلکه منظور آنست که باید در بدست آوردن رضایت آنها کوشید.
    تنش‌های فرسایشی میان زوجین و خانواده‌‌ آنها در طی زمان باعث کاهش کیفیت زندگی زناشویی میشود. همچنین مخالفت والدین با ازدواج دختر و پسر احتمالا بی‌علت نبوده و در اثر برخی تفاوت‌های فرهنگی و هم‌کفو نبودن دو طرف از نظر اجتماعی یا حتی ظاهری ایجاد شده است. به مرور زمان و در اثر چرخه زندگی زناشویی آن مسائلی که اسباب مخالفت خانواده‌ یک یا هر دو طرف رابطه را فراهم کرده بود اهمیت خود را در روابط زوجین باز می‌یابد و بتدریج از رضایت و خشنودی افراد از زندگی زناشویی‌شان کاسته می‌شود.

    با توجه به تفاوت موقعيتي و فرهنگي به اين نكته توجه داشته باشيد چون ازدواج درواقع پيوند دو خانواده است، پس نمي توان گفت من مي خواهم با خود اين فرد ازدواج كنم و كاري به خانواده و فاميلش ندارم زيرا اين فرد شاخه اي است از اين خانواده و از ريشه هاي همان درخت خانواده تغذيه كرده است و صفات اخلاقي , روحي، عقلي و جسمي آن خانواده از راه وراثت و محيط و عادات به اين فرد منتقل شده است. لذا موقعيتهاي اجتماعي و شغلي خانواده همسر ميتواند در انتخابتان دخيل باشد. دقت نمايد اگر خانواده ها بر اثر فشارهاي رواني كه به آنها وارد نماييد به اين ازدواج رضايت دهند، تفاوت فرهنگي و نوع شروع رابطه شما مي تواند در آينده براي شما مشكل ساز شود لذا از كنار اين تفاوت ها نباید به سادگي عبور کرد.

    به یاد داشته باشید که فقط کافی نیست از خودمان و علاقه‌ خودمان به طرف مطمئن باشیم، بلکه باید از مسئولیت‌پذیری طرف مقابل هم اطمینان حاصل کنیم. باید بدانیم فرد مقابلمان از پس فراز و نشیب‌های یک ازدواج این چنینی برمی‌آید و صبر و توانایی کافی برای مقابله با شرایط پس از آن را دارد یا خیر؟ ضمن اینکه از توانایی‌های خودمان هم تخمین درستی داشته باشیم. در چنین شرایطی صبر،گذشت و مسئولیت‌پذیری حرف اول را می‌زند.

    علاوه بر همه ی این موارد بازم لازم به یادآوری است که ایشون علیرغم اینکه شما را بعنوان کسیکه در آینده در کنارش باشید انتخاب کرده بود و با یکدیگر قول و قرارهایی داشتید، بدلیل مخالفتهای خانواده ش ترجیح داد نظرش رو عوض کنه و اینطور که معلومه خیلی زود از پا افتاده و دست از تلاش برای رسیدن به هدفش (یعنی شما) برداشته... بنابراین کسیکه در ابتدای راه اینقدر زود خسته بشه و بخاطر حرف خانواده حاضر بشه کوتاه بیاد، نمیشه چندان ازش انتظار داشت که در آینده دربرابر مشکلاتی بزرگتر و سختتر بتونه دوام بیاره و سرانجام به هدفش برسه
    از طرفی به نظرم نباید از مسئله ی اختلاف فرهنگی چشم پوشی کرد، چون تجربه ثابت کرده بسیاری از مشکلاتی که در آینده خودشونو نشون میدن ناشی از همین مسئله است.

    و در رابطه با این صحبتتون "
    4- با شناختی که از خودم دارم خانواده همسرم رو عین خانواده خودم دوست خواهم داشت و راه دوست شدن با تک تکشون رو هر چقد سخت باشه بلدم و کم نمیارم و برنامه دارم براش !" باید بگم اینکه شما صاحب چنین خصوصیات اخلاقی و معقولانه ای هستید ، بسیار خوبه، ولی بنظرتون آیا بهتر نیست این خصائص زیبا رو ازش محافظت کنید تا روزی که بتونید برای خانواده ای که آنها هم با جان و دل و با آغوش باز خودشان به استقبال شما آمده باشند به کار بگیرید؟ ...
    ویرایش توسط Ravanshenas : 10-16-2013 در ساعت 03:08 AM

  5. بالا | پست 4

    عنوان کاربر
    کاربر انجمن
    تاریخ عضویت
    Oct 2013
    شماره عضویت
    460
    نوشته ها
    9
    تشکـر
    0
    تشکر شده 3 بار در 3 پست
    میزان امتیاز
    0

    پاسخ : سردرگمی

    ممنون که وقت گذاشتید و مشکلم رو برررسی کردید.
    راستش من برای این عشق احساس بکرم رو و 4 سال عمر رو هزینه کردم ! بر خلاف خیلی از روابط این رابطه کاملا مدیریت می شد از طرف جفتمون و هیچ وقت منحرف نشد. سنخیت تا حدی بود که طی این چند سال حتی یک بار قهر و دعوا نداشتیم اگر دلخوری بود با حرف زدن حلش می کردیم کاملا زبون منطق و احساس هم رو بلدیم! با اولین کلمه من اون می فهمه ناراحتم یا خوشحال همیشه عین یک حامی کنارم بوده و منم همیشه پشتیبانش تو سختیها! من ازدواج تو برنامه هام نبود هیچ وقت دنبال رابطه و عشق و عاشقی نبودم فقط چون اون بود چون سنخیت 100% دیدم به این سمت کشیده شدم و اونم دقیقا همینو می گه! حیفم میاد یک دفعه اینا رو نادیده بگیرم و چهارتا حرف که می دونم توانایی اثبات اشتباه بودنشو منطقی دارم ، بینمون فاصله بندازه! البته قبول دارم همه مخالفتها هم بی اساس نیست و حق دارن چون به هر حال یک سری تفاوت و نه کمتر بودن سطح! وجود داره که خلاف انتظار خانواده بوده اما دلم می خواد به جدایی به عنوان آخرین گزینه فکر کنم ! اون دچار تزلزل شده چون هیچچچ مویدی نداره می ترسه که نتونیم از پس فشار بر بیایم!
    نمی دونم جدایی آخرین گرینه است یا تنها گزینه.....
    بازم ممنون از راهنمایی خوبتون

  6. کاربران زیر از mahbubeh بابت این پست مفید تشکر کرده اند


  7. بالا | پست 5

    عنوان کاربر
    کاربر انجمن
    تاریخ عضویت
    Jun 2013
    شماره عضویت
    11
    نوشته ها
    322
    تشکـر
    635
    تشکر شده 212 بار در 142 پست
    میزان امتیاز
    11

    پاسخ : سردرگمی

    نقل قول نوشته اصلی توسط mahbubeh نمایش پست ها
    ممنون که وقت گذاشتید و مشکلم رو برررسی کردید.
    راستش من برای این عشق احساس بکرم رو و 4 سال عمر رو هزینه کردم ! بر خلاف خیلی از روابط این رابطه کاملا مدیریت می شد از طرف جفتمون و هیچ وقت منحرف نشد. سنخیت تا حدی بود که طی این چند سال حتی یک بار قهر و دعوا نداشتیم اگر دلخوری بود با حرف زدن حلش می کردیم کاملا زبون منطق و احساس هم رو بلدیم! با اولین کلمه من اون می فهمه ناراحتم یا خوشحال همیشه عین یک حامی کنارم بوده و منم همیشه پشتیبانش تو سختیها! من ازدواج تو برنامه هام نبود هیچ وقت دنبال رابطه و عشق و عاشقی نبودم فقط چون اون بود چون سنخیت 100% دیدم به این سمت کشیده شدم و اونم دقیقا همینو می گه! حیفم میاد یک دفعه اینا رو نادیده بگیرم و چهارتا حرف که می دونم توانایی اثبات اشتباه بودنشو منطقی دارم ، بینمون فاصله بندازه! البته قبول دارم همه مخالفتها هم بی اساس نیست و حق دارن چون به هر حال یک سری تفاوت و نه کمتر بودن سطح! وجود داره که خلاف انتظار خانواده بوده اما دلم می خواد به جدایی به عنوان آخرین گزینه فکر کنم ! اون دچار تزلزل شده چون هیچچچ مویدی نداره می ترسه که نتونیم از پس فشار بر بیایم!
    نمی دونم جدایی آخرین گرینه است یا تنها گزینه.....
    بازم ممنون از راهنمایی خوبتون
    از اینکه همه ی جوانب رو بررسی میکنید و اینقدر منطقی همه ی موارد رو حلاجی میکنید بسیار خوشحالم
    در هر حال ایشون باید با خودش فکراشو بکنه و بالاخره به یک جمع بندی برسه و علاوه بر اینها برای ازدواج با شما برای پیشگیری از هرگونه مشکلات احتمالی در آینده باید سعیش رو برای راضی کردن خانواده ش بکنه. قبول دارم که شرایط سختی ست اما پیشنهادم برای شما در این شرایط اینه که اولا ذهن خودتون رو آروم و عاری از هرگونه تشویشی بکنید و خودتونو برای رویارویی با هرگونه تصمیمی آماده کنید و از پروراندن نتایج موردنظر و باب میل در ذهنتون بپرهیزید ، چرا که اینها درصورتیکه شما به نتیجه ی مطلوب دست نیابید باعث سرخوردگی و سرانجام افسردگی شما خواهد شد. و در رابطه با ایشون سعی کنید مسئولیت این موارد رو بر عهده ی خودشون بزارید و حدالامکان ایشونو در موقعیتی قرار ندین که مجبور بشه کاری رو انجام بده ، بلکه بزارید تا با خودشون کنار بیان...

  8. بالا | پست 6

    عنوان کاربر
    کاربر انجمن
    تاریخ عضویت
    Oct 2013
    شماره عضویت
    460
    نوشته ها
    9
    تشکـر
    0
    تشکر شده 3 بار در 3 پست
    میزان امتیاز
    0

    پاسخ : سردرگمی

    سپاسگزارم از اینکه توی این فشار و استرس نقطه ثقل آرامش فکری من هستید با راهنماییهای خوبتون!
    به نظر شما یه مدت موضوع رو مسکوت کنم و حرفی نزنم تا اون بتونه فکرشو رفرش کنه؟ یا اینکه ضرب الاجل تا آتش موضوع داغه باهاش سنگامو وا بکنم؟ راستش با توجه به اینکه یکی دو ماهه ی آینده زمان طلایی هستش برای من بدلیل پایانامه و مقاله و تلاش برای رتبه اولی ترجیح می دم یکم ذهنم آروم باشه تا مبادا صحبت با نتایج خلاف میلم اونقدر فکرمو مشغول نکنه که از مابقی ابعاد زندگیم عقب بمونم یا خدایی نکرده سایر فرصتهامو از دست بدم. ما اگر بنا به تجربیات مفید شما توصیه ی دیگه ای دارید آمادگی صحبت باهاشو دارم
    مسئله دیگه اینکه آیا شما مشاوره حضوری رو با حضور هردومون توصیه می کنید؟ ایشون معتقده که اگه مشاوره در حضور هردومون باشه مشاور حرفی میزنه که به مذاق جفتمون خوش بیاد!! به نظرتون این صحت داره؟ در صورت توصیه برای مشاوره اگر امکان داره آدرس خودتون یا یکی از همکاراتون که بتونن قویا کمک کنند رو در اختیارم بگذارید.
    باز هم سپاس بابت لطف شما

  9. کاربران زیر از mahbubeh بابت این پست مفید تشکر کرده اند


  10. بالا | پست 7

    عنوان کاربر
    کاربر انجمن
    تاریخ عضویت
    Oct 2013
    شماره عضویت
    460
    نوشته ها
    9
    تشکـر
    0
    تشکر شده 3 بار در 3 پست
    میزان امتیاز
    0

    پاسخ : سردرگمی

    نکته دیگه ای که فکر می کنم باید بگم تا به راهنماییهای مفیدتون کمک کنه اینه که یکسال و نیم پیش که ایشون پیشنهاد ازدواج دادند و همونظور که قبلا اشاره کردم روی همه مسائل ریز شدیم و با مشاور مشورت کردیم در وهله ی اول من صادقانه به ایشون تفاوتها رو در میون گذاشتم با اینکه می دونستم بهش واقفه اما بازم مطرح کردم که وضع مالی ما با شما تفاوت آشکار داره خانواده ی من توی شهر کوچیکن آداب و منش محترمانه ای دارن اما با شما که توی شهر بزرگید تفاوت هایی دارن در مورد مسافت دور گفتم و خیلی ریز به جزئیات تفاوتها اشاره کردم و ساعتها راجع به این مسائل حرف زدیم (ناگفته نمونه که قبلا از مطرح کردن پیشنهاد ازدواج ایشون تمام اعضای خانواده ی منو از نزدیک دیده بودن) حرف الانش هم اینه که توی شخص من حتی اپسیلن نقص یا ایراد نمی بینه و روی من 100 در صد مطمئنه که همونیم که معیاراش می خواد! و می گه بعد از من نه می تونه عاشق کسی باشه نه کسیو عاشق خودش کنه! اما می ترسه از اینکه بعدها فشار اطرافیان روی علاقه و زندگیمون تاثیر بزاره!
    می دونید ایشون به دلیل توانایی تحلیل گری و منطقی بودنشون همیشه (شاید به جز این مورد خاص) تصمیها و انتخاباش همیشه مورد تایید اطرافیان بوده و حالا که یه مخالفت دیده در مورد تصمیمش ترس و تردید مانع این شده که به گذشته و فکرا و حرفها و راه حلهایی که برای مشکلات پیدا کردیم دوتایی فکر کنه! من فکر می کنم کلید حل این ماجرا اینه که من بتونم یه راهی پیدا کنم که این ضعف شخصیتی که همیشه منتظر تایید شدنه تا بتونه جلو بره رو به نحوی حل کنم توی شخصیتش تا بعد خودش دوباره عقلانه فکر کنه و فارغ از دلخواه بودن نتیجه برای من ! تصمیم بگیره!

  11. بالا | پست 8

    عنوان کاربر
    کاربر انجمن
    تاریخ عضویت
    Oct 2013
    شماره عضویت
    460
    نوشته ها
    9
    تشکـر
    0
    تشکر شده 3 بار در 3 پست
    میزان امتیاز
    0

    پاسخ : سردرگمی

    روانشناس عزیز لطفا یاری کنید

  12. بالا | پست 9

    عنوان کاربر
    کاربر انجمن
    تاریخ عضویت
    Oct 2013
    شماره عضویت
    509
    نوشته ها
    599
    تشکـر
    848
    تشکر شده 362 بار در 242 پست
    میزان امتیاز
    11

    پاسخ : سردرگمی

    عزیزم جمله مشهوری در خاطرم هست که: اگر مردی کسی را برای همسری -بخواهد - هیچ چیز مانع او نمی شود. به نظرم در مورد مسئله خاص ازدواج رجوع کردن به عقیده اطرافیان تنها یک بهانه برای سربازدن هست ممکن هست این همه حسهای مشترک که گفتید رو شخصی نداشته باشه اما بدون بهانه شمارو بخواد و خوشبختتون کنه.

    Sent from my HUAWEI G510-0200 using Tapatalk now Free
    امضای ایشان
    دلم به مستحبی خوشست
    که جوابش
    واجبست...
    السلام علیک یا فاطمة الزهرا ...

  13. بالا | پست 10

    عنوان کاربر
    کاربر انجمن
    تاریخ عضویت
    Oct 2013
    شماره عضویت
    460
    نوشته ها
    9
    تشکـر
    0
    تشکر شده 3 بار در 3 پست
    میزان امتیاز
    0

    پاسخ : سردرگمی

    ممنون باران عزیز شاید هم واقعا اصل مطلب همینه که شما اشاره کردی.....

  14. بالا | پست 11

    عنوان کاربر
    کاربر انجمن
    تاریخ عضویت
    Oct 2013
    شماره عضویت
    460
    نوشته ها
    9
    تشکـر
    0
    تشکر شده 3 بار در 3 پست
    میزان امتیاز
    0

    پاسخ : سردرگمی

    روانشناس عزیز امکانش هست جواب سوالات منو بدید؟ ممنون می شم راهنمایی کنید

  15. بالا | پست 12

    عنوان کاربر
    کاربر انجمن
    تاریخ عضویت
    Jun 2013
    شماره عضویت
    11
    نوشته ها
    322
    تشکـر
    635
    تشکر شده 212 بار در 142 پست
    میزان امتیاز
    11

    پاسخ : سردرگمی

    نقل قول نوشته اصلی توسط mahbubeh نمایش پست ها
    سپاسگزارم از اینکه توی این فشار و استرس نقطه ثقل آرامش فکری من هستید با راهنماییهای خوبتون!
    به نظر شما یه مدت موضوع رو مسکوت کنم و حرفی نزنم تا اون بتونه فکرشو رفرش کنه؟ یا اینکه ضرب الاجل تا آتش موضوع داغه باهاش سنگامو وا بکنم؟ راستش با توجه به اینکه یکی دو ماهه ی آینده زمان طلایی هستش برای من بدلیل پایانامه و مقاله و تلاش برای رتبه اولی ترجیح می دم یکم ذهنم آروم باشه تا مبادا صحبت با نتایج خلاف میلم اونقدر فکرمو مشغول نکنه که از مابقی ابعاد زندگیم عقب بمونم یا خدایی نکرده سایر فرصتهامو از دست بدم. ما اگر بنا به تجربیات مفید شما توصیه ی دیگه ای دارید آمادگی صحبت باهاشو دارم
    مسئله دیگه اینکه آیا شما مشاوره حضوری رو با حضور هردومون توصیه می کنید؟ ایشون معتقده که اگه مشاوره در حضور هردومون باشه مشاور حرفی میزنه که به مذاق جفتمون خوش بیاد!! به نظرتون این صحت داره؟ در صورت توصیه برای مشاوره اگر امکان داره آدرس خودتون یا یکی از همکاراتون که بتونن قویا کمک کنند رو در اختیارم بگذارید.
    باز هم سپاس بابت لطف شما
    نقل قول نوشته اصلی توسط mahbubeh نمایش پست ها
    نکته دیگه ای که فکر می کنم باید بگم تا به راهنماییهای مفیدتون کمک کنه اینه که یکسال و نیم پیش که ایشون پیشنهاد ازدواج دادند و همونظور که قبلا اشاره کردم روی همه مسائل ریز شدیم و با مشاور مشورت کردیم در وهله ی اول من صادقانه به ایشون تفاوتها رو در میون گذاشتم با اینکه می دونستم بهش واقفه اما بازم مطرح کردم که وضع مالی ما با شما تفاوت آشکار داره خانواده ی من توی شهر کوچیکن آداب و منش محترمانه ای دارن اما با شما که توی شهر بزرگید تفاوت هایی دارن در مورد مسافت دور گفتم و خیلی ریز به جزئیات تفاوتها اشاره کردم و ساعتها راجع به این مسائل حرف زدیم (ناگفته نمونه که قبلا از مطرح کردن پیشنهاد ازدواج ایشون تمام اعضای خانواده ی منو از نزدیک دیده بودن) حرف الانش هم اینه که توی شخص من حتی اپسیلن نقص یا ایراد نمی بینه و روی من 100 در صد مطمئنه که همونیم که معیاراش می خواد! و می گه بعد از من نه می تونه عاشق کسی باشه نه کسیو عاشق خودش کنه! اما می ترسه از اینکه بعدها فشار اطرافیان روی علاقه و زندگیمون تاثیر بزاره!
    می دونید ایشون به دلیل توانایی تحلیل گری و منطقی بودنشون همیشه (شاید به جز این مورد خاص) تصمیها و انتخاباش همیشه مورد تایید اطرافیان بوده و حالا که یه مخالفت دیده در مورد تصمیمش ترس و تردید مانع این شده که به گذشته و فکرا و حرفها و راه حلهایی که برای مشکلات پیدا کردیم دوتایی فکر کنه! من فکر می کنم کلید حل این ماجرا اینه که من بتونم یه راهی پیدا کنم که این ضعف شخصیتی که همیشه منتظر تایید شدنه تا بتونه جلو بره رو به نحوی حل کنم توی شخصیتش تا بعد خودش دوباره عقلانه فکر کنه و فارغ از دلخواه بودن نتیجه برای من ! تصمیم بگیره!
    ببينيد در رابطه با اينکه به ايشون فرصت بدين تا فکرشو به قول خودتون رفرش کنه يا اينکه ضرب الاجل براش بزاريد, بايد بگم که اولا اين بستگى به آمادگى روحى شما و همچنين شرايطتون داره که ببينيد کدوم راه براتون بهتره. و مسئله ى ديگه در اين رابطه اين هست که مسکوت نگه داشتن اين موضوع و فرصت دادن ممکنه باعث تشديد علاقه و وابستگى ميان هردوتون و البته بدون هدف بشه, يعنى زمان بگذره به اين ترتيب که هنوز مخالفت خانواده ى ايشون و عدم تصميم گيرى مستقل از طرف ايشون همچنان پابرجاست درحاليکه روزبه روز اين علاقه در حال گسترشه, و اونوقته که اين شرايط به هر دوتون و خصوصا شما ضربه ى روحى شديدى رو وارد خواهد کرد
    بنابراين اگرچه شايد سخت به نظر برسه اما اگه هرچه سريعتر تکليف خودتونو روشن کنيد به نفع هردوى شما خواهد بود
    در رابطه با مشاوره ى حضورى نيز بايد بگم که اينطور نيست که مشاور حرفى بزنه که به مذاق هردوى شما خوش بياد بلکه شرايط رو بررسى کرده و شما رو با وقايع روبرو خواهند کرد و پس از بررسىهاى لازم راهکار به شما ارائه خواهند داد
    براى مشاوره حضورى نيز ميتونيد به دکتر فرشته موتابى و يا دکتر حسن حميدپور مراجعه نمائيد

  16. بالا | پست 13

    عنوان کاربر
    کاربر انجمن
    تاریخ عضویت
    Oct 2013
    شماره عضویت
    460
    نوشته ها
    9
    تشکـر
    0
    تشکر شده 3 بار در 3 پست
    میزان امتیاز
    0

    پاسخ : سردرگمی

    سپاسگزارم از راهنماییتون بهترینها رو براتون آرزو می کنم

اطلاعات موضوع

کاربرانی که در حال مشاهده این موضوع هستند

در حال حاضر 1 کاربر در حال مشاهده این موضوع است. (0 کاربران و 1 مهمان ها)

لیست کاربران دعوت شده به این موضوع

کلمات کلیدی این موضوع

© تمامی حقوق برای مشاورکو محفوظ بوده و هرگونه کپی برداري از محتوای انجمن پيگرد قانونی دارد