سلام و خسته نباشید
دختر 23 ساله ای هستم. مدتی هست که از طرف خاله ام برای پسرشون حرفایی به من زده شده (کاملا غیر رسمی ). پسرخاله من یک سال از من بزرگتر هستن و در رشته و دانشگاه خودم مشغول به تحصیله. چیزی که هست من شناخت خیلی زیادی از خودش و رفتارهاش دارم. خاله ام موقعی که با من صحبت کردن گفتن فقط نظر اولبه من رو میخوان و پسرشون خبر نداره.اما وقتی که با پسرخاله ام ( علی) صحبت میکنم به نظرم در جریانه ولی هیچوقت مستقیم اشاره نمیکنه. مشکل من اینه : رابطه من و علی خیلی خوبه و مثله دو تا دوست هستیم. علی تا حدود یکسال پیش درگیر رابطه ی قبلیش بود. شدیدا به یکی از دخترای همکلاسیش علاقه داشت و با هم دوست بودن اما اون دختر از قبل نامزد داشت و با علی بهم زد( بله درسته ، هم زمان با هردو بود، علی هم میدونست ولی رابطشونو ادامه داد) . رابطشون عمیق بود و علی حتی از جزییاتش مثه اولین باری که همدیگه رو بوسیدن یا جاهایی که با هم رفتن بهم گفته. اینکه چقدر اون دختر براش کامل بوده و فکر نمیکنه بتونه به هیچکس اون علاقه رو پیدا کنه و اینکه رگ خوابش دست اون دختر بوده.اون اوایل بهم خوردن رابطشون خیلی با من حرف میزد و منم چون واقعا پسرخاله ام بود و میدونستم شخصیتش جوریه که نمیتونه برای کسی درد و دل کنه بهش کمک میکردم . باهاش حرف میزدم و حتی کمک کردم از خوردن مشروبات ( که بهشون پناه برده بود) دست برداره. اوضاعش خیلی بهتر شد و دوباره روحیه اش برگشت.از حدود 6 ماه پیش خیلی با من خوب شده . مرتب حتی بدون دلیل باهام تماس میگیره. درباره خودش و کاراش و تصمیماش حرف میزنه و اینجوری بگم که با اینکه حرفی بینمون رد و بدل نشده میخواد خودشو به من بشناسونه. انصافا هم نمیتونم بهش ایرادی بگیرم جز اینکه تا حالا چندبار مستقیم کفته که احتمالا بابد از روی عقل ازدواج کنه و بابت نداشتن اون حس عمیق قبلی تو زندگیش ناراحته. گفته که اون دختر آدم درستی نبود ولی دیگه براش تکرار نمیشه... من بابت حرفاش گاهی خیلی ناامید وخیلی گیج شدم. از طرفی حرفاش و از طرفی رفتاراش! نمیدونم الان به من علاقه داره یا به خاطر حرفای خونوادش و از روی ناچاری میخواد با من باشه؟ اصلا واقعا دلش میخواد؟ ضمن اینکه اون دختر چهره و اندام بهتری نسبت به من داشت و من همش نگرانم که بخواد مقایسه کنه ... چون خودش هم مرتب میگه که براش چهره خیلی مهمه چون خودش هم تیپ و قیافه خوبی داره ( من ظاهر خوبی دارم و تو فامیل از همه بهترم ولی اون دختر چشمای سبز و ...!!! ) از طرفی من قبلا داشتم کسی رو که خیلی به من علاقه داشت ولی متاسفانه به هم نرسیدیم. الان حسی به اون آدم ندارم ولی خب حس "دوست داشته شدن " رو تجربه کردم و الان برام سخته با کسی باشم که نخواد منو... نمیدونم این مساله رو با توجه به تمام امتیازای مثبت دیگه اش ندیده بگیرم؟؟ ممکنه از من خسته بشه و پشیمون بشه؟؟ چه جوری بفهمم حس واقعیش چیه ؟ اینکه حس میکنم منو واقعا نمیخواد داره روی اعتماد به نفسم اثر میزاره و همش فکر میکنم لابد لیاقتشو ندارم ... چیکار کنم؟