نوشته اصلی توسط
*آوا*
سلام
من خیلی احساس کمبود محبت میکنم چون شوهرم واقعا بهم بی توجهه
هیچ وقتی برام نمیذاره و زورش میاد کاری برام انجام بده
تو طول هفته که اصلا منو بیرون نمیبره حالا چه برای گردش چه برا اینکه یه وقت جایی کار داشته باشم،اگرم یه وقت ببره اینقد بهم غر میزنه و منت سرم میذاره و ... که عین سگ پشیمون میشم،ر عوض خودش هر هفته 4شنبه ها میره سالن و وقتی بهش میگم این وقتو میتونی برا من بذاری میگه من همش در هفته فقط 1بار میرم سالن و همین 1تفریح و دارم و ... درحالیکه من همین در هفته 1تفریحم ندارم،بهمم اجازه نمیده که دوستی داشته باشم و باهاش برم بیرون و یا مثلا کلاسهایی مثل باشگاه و .. که اوقاتمو پر کنه،یعنی اینجور بهتون بگم که من دستشویی به دستشویی که میرم بیرون رنگ آسمون رو میبینم تا جمعه بیاد،
حالا میرسیم به جمعه ها،یه رفیق داره که من اصلا خوشم نمیاد ازش،دلیلم دارم که خوشم نمیاد ازش،چون شماره دوس دختر قدیمشو داده بود به شوهر من که بهش زنگ بزنه بگه دیگه بهش زنگ نزنه و باهاش قطع رابطه کنه،اونم از من پنهان کرده بودن،منم چون چن مورد خیانت از شوهرم دیدم خوشم نمیاد تحت هیچ عنوانی با دختری ارتباط داشته باشه،بار اول ناراحت شدم به دوستش گفتم چرا این کارو کردی که معذرت خواهی کرد و گفت نمیدونستم ناراحت میشی،ولی چن وقت بعدش دوباره همین کار تکرار شد،یعنی اصلا به ناراحتی من اهمیت نمیده و دوستش اولویت داره براش،خلاصه سر این قضیه من از این رفیقش خوشم نمیاد بعد جمعه به جمعم که بخواد منو ببره بیرون با این رفیقش و دوس دختر جدیدش منو میبره بیرون،اگرم یه وقت تنها بریم 1ساعت تو شهر منو با موتور میچرخونه و میاره خونه،هی میگه کجا بریم من میگم مثلا فلان جا،بعد نمیره اون جایی رو که من گفتم،هرجا بگم نمیره و در نهایت یه ساعت منو میچرخونه تو شهر و میگه بریم خونه،اصلا بهم خوش نمیگذره و فک میکنم بخاطر اینه که اصلا دلش نمیخواد منو ببره بیرون و با عشق این کارو نمیکنه و فقط میخواد منو از سر خودش باز کنه که بهش نگم هیچ وقتی برا من نمیذاری
اگه چیزی بخوام بخرم اینقد ماتم میگیره که انگار 1نفر ازش مرده،دلش میخواد منو فقط 1مغازه ببره منم همونجا بپسندم و بخرم سریع،بهمم اجازه نمیده خودم تنها برم برا خرید یا با هر کس دیگه،فقط با مامانم اجازه میده که اونم خب بیشتر وقتا کار داره میگه با شوهرت برو،مثلا این هفته بعده 2ماه که کفشم پاره شده بود رفتم کفش بخرم،2تا خیابون نزدیک به هم منو برده و تو هرکدوم 2تا مغازه که بغل هم بودن رو من کفشاشو دیدم و اونم بخاطر اینکه قیمتش بالا بود و خواستم ملاحظشو بکنم نخریدم گفتم بریم جای دیگه رو هم ببینیم،بعد به من میگه کل شهر گردوندمت و تو همش منو علاف میکنی و بدم میاد از علافی و اعصابم خورده و ...
آخرم کفش نخریدم و برگشتم
حالا جمعه این هفته عروسی دعوتیم من برا 5شنبه ساعت 8شب وقت گرفتم که برم موهامو بافت بزنم،یعنی میخواستم عصر 5شنبه برم حمام و ساعت 8 برم بافت بزنم و جمعه هم کارای دیگمو انجام بدم و بریم عروسی،میگه 5شنبه ساعت 8من نمیتونم ساعت 10 صبح میتونم،درحالیکه آرایشگاهه ساعت 10 صبح وقتش پر بود و اگرم نبود من نمیتونم 5شنبه صبح برم،چون اگه 5شنبه صبح بخوام برم باید 4شنبه برم حمام که تا جمعه که بخوام برم عروسی کثیف میشم دوباره،میگم تو وقت نداری با بابام میرم یا تاکسی تلفنی بانوان،بازم قبول نمیکنه،اصلا هیچی رو درک نمیکنه میگه از کارای زنا بدم میاد ،توقع داره من میخوام برم عروسی پاشم دست و صورتمو بشورم با همون لباسای تو خونم برم عروسی یه شونه هم به موهام بکشم،متوجه نمیشه که زن با مرد فرق داره،میخواد نه من لباس بخرم نه کفش نه آرایشگاه برم نه هیچی هیچی هیچی
ولی برا دوستش که میشه 1 نصفه شبم کار داشته باشه بی موقع نیست و براش انجام میده،فقط برا من زورش میاد کاری بکنه
کلا انگار من زندانیش هستم
منو کرده تو یه قفس و میخواد هیچ ارتباطی با محیط بیرونم نداشته باشم،خسته شدم دیگه نمیدونم باید چکار کنم با این رفتاراش
توروخدا شما یه راهنمایی بکنید منو