نمایش نتایج: از 1 به 5 از 5

موضوع: ترس از سرد شدن رابطه

1038
  1. بالا | پست 1

    عنوان کاربر
    کاربر انجمن
    تاریخ عضویت
    Jun 2015
    شماره عضویت
    17550
    نوشته ها
    1
    تشکـر
    0
    تشکر شده 0 بار در 0 پست
    میزان امتیاز
    0

    Unhappy ترس از سرد شدن رابطه

    سلام من یه دختر 18 ساله ام از یه خانواده مقید و مذهبی..

    یک ساله که با پسری آشنا شدم و با تمام حساسیتای خانوادم باهاش طرح دوستی ریختم و به هم قول ازدواج دادیم.. توی این یک سال چند باری همدیگه رو ملاقات کردیم و رابطمون در حد بوسیدن و بغل بوده..به شدت بهش وابسته شدم و احساس میکنم بجز اون مردی رو نمیتونم بپذیرم..

    لازم به ذکره که برادرم متوجه ارتباطمون شد و خواست خیلی منطقی و بدون خشونت مسئله رو حل کنه و گفت باید رابطتونو تمومش کنی.. ولی من بخاطر وابستگیم و رفتار ملایم برادرم نتونستم تمومش کنم و مخفیانه ادامه دادام..الان بعد از یکسال اداعای عاشقی و امید به یه زندگیه مشترک و ایده آل نسیت به عشق طرفم شک کردم، نه اینکه فکر کنم بهم خیانت کرده.. احساس میکنم مثل گذشته منو نمیخواد و براش جذابیت ندارم، با کوچکترین چیز عصبانی میشه به خودش فحش میده.. به هیچ وجه مثل سابق نیست..خیلی به دوستاش وابسته شده!

    خواهش میکنم بهم کمک کنید.. واقعا دچار تردید شدم..از یه طرف نمیتونم دل بکنم از طرفی میدونم اگه بیاد خواشتگاریم با مخالفت برادرم مواجه میشم و باید بجنگم.. نمیخوام برای زندگی ای جلوی خانوادم وایسم که توش خوشبخت نشم.
    از آینده میترسم

  2. بالا | پست 2

    عنوان کاربر
    کاربر انجمن
    تاریخ عضویت
    May 2015
    شماره عضویت
    16510
    نوشته ها
    225
    تشکـر
    76
    تشکر شده 143 بار در 94 پست
    میزان امتیاز
    9

    پاسخ : از آینده میترسم

    دوست عزیز اینها عشقهای زودگذر جوانی هستند که شاید برای خیلیا پیش بیاد. اما توصیه میکنم به این روابط دل نبندی و برای آیندت منطقی فک کنی

    Sent from my GT-I9300 using Tapatalk

  3. بالا | پست 3

    عنوان کاربر
    کاربر انجمن
    تاریخ عضویت
    Sep 2014
    شماره عضویت
    6938
    نوشته ها
    257
    تشکـر
    236
    تشکر شده 282 بار در 156 پست
    میزان امتیاز
    10

    پاسخ : از آینده میترسم

    سلام عزیزم

    خب دلیل وابستگیت ممکنه به خاطر سنت باشه تو این سن دخترا زودتر و بیشتر به طرفشون وابسته میشن ولی بهتره بین احساس و عقلت یه توازن ایجاد کنی باید ببینی برای یه زندگی سالم و درست طرفت باید چه خصوصیاتی داشته باشه آیا واقعا اون آدمی هست که بتونی برای زندگیه درست و سالم بهش تکیه کنی اگه مطمءنی و معیارات منطقین و اثبات میشه بهت که بهت که اون این معیارا رو داره پس پای انتخابت بمون ولی وابستگی ممکنه باعث میشه که تو خوب نتونی درست تصمیم بگیری .و تو حالا حالا فرصت داری .واگه اون آقا هم سن وسالش کمه تا چند سال دیگه ممکنه رفتارهای دیگه ام ازخودش نشون بده.مراقب خودت و تصمیماتت باش

  4. بالا | پست 4

    عنوان کاربر
    کاربر انجمن
    تاریخ عضویت
    Sep 2014
    شماره عضویت
    6938
    نوشته ها
    257
    تشکـر
    236
    تشکر شده 282 بار در 156 پست
    میزان امتیاز
    10

    پاسخ : از آینده میترسم

    سلام عزیزم

    خب دلیل وابستگیت ممکنه به خاطر سنت باشه تو این سن دخترا زودتر و بیشتر به طرفشون وابسته میشن ولی بهتره بین احساس و عقلت یه توازن ایجاد کنی باید ببینی برای یه زندگی سالم و درست طرفت باید چه خصوصیاتی داشته باشه آیا واقعا اون آدمی هست که بتونی برای زندگیه درست و سالم بهش تکیه کنی اگه مطمءنی و معیارات منطقین و اثبات میشه بهت که بهت که اون این معیارا رو داره پس پای انتخابت بمون ولی وابستگی ممکنه باعث میشه که تو خوب نتونی درست تصمیم بگیری .و تو حالا حالا فرصت داری .واگه اون آقا هم سن وسالش کمه تا چند سال دیگه ممکنه رفتارهای دیگه ام ازخودش نشون بده.مراقب خودت و تصمیماتت باش

  5. بالا | پست 5

    عنوان کاربر
    کاربر ویژه
    تاریخ عضویت
    May 2014
    شماره عضویت
    3710
    نوشته ها
    9,699
    تشکـر
    4,204
    تشکر شده 10,202 بار در 5,111 پست
    میزان امتیاز
    21

    پاسخ : ترس از سرد شدن رابطه

    نقل قول نوشته اصلی توسط anobisi نمایش پست ها
    سلام من یه دختر 18 ساله ام از یه خانواده مقید و مذهبی..

    یک ساله که با پسری آشنا شدم و با تمام حساسیتای خانوادم باهاش طرح دوستی ریختم و به هم قول ازدواج دادیم.. توی این یک سال چند باری همدیگه رو ملاقات کردیم و رابطمون در حد بوسیدن و بغل بوده..به شدت بهش وابسته شدم و احساس میکنم بجز اون مردی رو نمیتونم بپذیرم..

    لازم به ذکره که برادرم متوجه ارتباطمون شد و خواست خیلی منطقی و بدون خشونت مسئله رو حل کنه و گفت باید رابطتونو تمومش کنی.. ولی من بخاطر وابستگیم و رفتار ملایم برادرم نتونستم تمومش کنم و مخفیانه ادامه دادام..الان بعد از یکسال اداعای عاشقی و امید به یه زندگیه مشترک و ایده آل نسیت به عشق طرفم شک کردم، نه اینکه فکر کنم بهم خیانت کرده.. احساس میکنم مثل گذشته منو نمیخواد و براش جذابیت ندارم، با کوچکترین چیز عصبانی میشه به خودش فحش میده.. به هیچ وجه مثل سابق نیست..خیلی به دوستاش وابسته شده!

    خواهش میکنم بهم کمک کنید.. واقعا دچار تردید شدم..از یه طرف نمیتونم دل بکنم از طرفی میدونم اگه بیاد خواشتگاریم با مخالفت برادرم مواجه میشم و باید بجنگم.. نمیخوام برای زندگی ای جلوی خانوادم وایسم که توش خوشبخت نشم.
    از آینده میترسم

    دوست عزیز شما دو راه جلوتون هست ...

    که در هر دو مورد ازدواج شما به نوعی منتفی شده

    بهتره کمی منطقی و درست فکر کنید و بدونید رابطه ای که هیچ چشم انداز خوبی برای آینده اش نیست

    خیلی شایسته است که زودتر کات شده تا هم تکلیف شما و هم تکلیف پسر مشخص بشه

    و این انتخاب هم بسیار ساده است شما باید در راهی قدم بردارید که اگر وقت برای عشق و دوست داشتن گذاشتید

    لااقل امیدوار باشید که برای عشق شما وصالی هست در غیر اینصورت زندگی و احساساتتون رو باختید
    امضای ایشان

    خـــــدانـگهــــــدار


  6. 2 کاربران زیر از farokh بابت این پست مفید تشکر کرده اند


اطلاعات موضوع

کاربرانی که در حال مشاهده این موضوع هستند

در حال حاضر 1 کاربر در حال مشاهده این موضوع است. (0 کاربران و 1 مهمان ها)

لیست کاربران دعوت شده به این موضوع

کلمات کلیدی این موضوع

© تمامی حقوق برای مشاورکو محفوظ بوده و هرگونه کپی برداري از محتوای انجمن پيگرد قانونی دارد