نوشته اصلی توسط
anobisi
سلام من یه دختر 18 ساله ام از یه خانواده مقید و مذهبی..
یک ساله که با پسری آشنا شدم و با تمام حساسیتای خانوادم باهاش طرح دوستی ریختم و به هم قول ازدواج دادیم.. توی این یک سال چند باری همدیگه رو ملاقات کردیم و رابطمون در حد بوسیدن و بغل بوده..به شدت بهش وابسته شدم و احساس میکنم بجز اون مردی رو نمیتونم بپذیرم..
لازم به ذکره که برادرم متوجه ارتباطمون شد و خواست خیلی منطقی و بدون خشونت مسئله رو حل کنه و گفت باید رابطتونو تمومش کنی.. ولی من بخاطر وابستگیم و رفتار ملایم برادرم نتونستم تمومش کنم و مخفیانه ادامه دادام..الان بعد از یکسال اداعای عاشقی و امید به یه زندگیه مشترک و ایده آل نسیت به عشق طرفم شک کردم، نه اینکه فکر کنم بهم خیانت کرده.. احساس میکنم مثل گذشته منو نمیخواد و براش جذابیت ندارم، با کوچکترین چیز عصبانی میشه به خودش فحش میده.. به هیچ وجه مثل سابق نیست..خیلی به دوستاش وابسته شده!
خواهش میکنم بهم کمک کنید.. واقعا دچار تردید شدم..از یه طرف نمیتونم دل بکنم از طرفی میدونم اگه بیاد خواشتگاریم با مخالفت برادرم مواجه میشم و باید بجنگم.. نمیخوام برای زندگی ای جلوی خانوادم وایسم که توش خوشبخت نشم.
از آینده میترسم