نوشته اصلی توسط
suniran
سلام به اساتید عزیز
من با خانمم یک سری مشکلات دارم که میخوام حل بشه البته اگر بشه حلش کرد
اول از همه باید بگم ما این مشکلات رو نداشتیم بدون من اب نمیخورد چه برسه بره بیرون،من درگیر شغل اصلی و بعد از اون هم یک شغل دوم داشتم که باید مهریه همسر اولم رو نیز میدادم که از هم جدا شده بودیم،خونه که میامدم خسته و کوفته بودم ،مینشستم پای کامپیوتر و وقتم رو میگذروندم با بازیهای انلاین.بعد یک مدت یک سری از دوستهای خانمم توی زندگی ما سرو کله شون پیدا شد که خانمم بیشتر وقتش رو با اونها میگذروند،اینجوری شد که بین ما فاصله ها شروع شد،بعد از مدتی متوجه یک سری مسائل در این ارتباطها شدم که ارتباط زناشویی ما رو دچار خدشه میکرد برای همین این ارتباط بین همسرم و این خانواده رو قطع و نهی کردم ،خانمم یواشکی با اونا ارتباط داشت که بعد از چند بار متوجه شدن من و سر و صدا و یاداوری اینکه چه مشکلاتی را برای ما درست کرده بودن تقریبا ارتباطش قطع شد،برای رفع بیکاری و فکر و خیال و تنهایی در دانشگاه ثبت نام کرد و داره درس میخونه ،حالا شرح مشکلات به نظر من،همیشه گوشیش بهش چسبیده است و سایلت و جایی نمیزاره که نکنه من بهش دست بزنم،چون وقتی این رفتارها رو میبینم چند بار رفتم سراغ گوشیش و متوجه شدم که بعضی از لاگها و تماسها رو پاک میکنه،میره بیرون اگر ازش بپرسم کجا بوده یا اینکه داره صحبت میکنه بپرسم با کی حرف میزنه جوابهای سربالا میده یا اصلا جواب نمیده میگه دوست ندارم ازم سوال بشه از لحن سوالی بودن بدم میاد جواب نمیخوام بدم،غروبها که از دانشگاه میاد بیرون تا میرسه به خونه 1-2 ساعت طول میکشه ،با ماشینی که داریم توی خیابونها الکی دور میزنه،میگم چرا اینجوری الکی چرخ میزنی در جواب میگه اینجوری اعصابم راحت میشه احتیاج به خلوت دارم و اینجور حرفها،کنار هم که نیستیم تقریبا 90 درصد که بهش زنگ میزنم پشت خط میمونم تا جواب بده،دروغ زیاد میگه بعد که ذروغش رو میشه میگه چون تو حساسیت نشون میدی مجبور میشم ازت پنهان کنم ،چند بار بحثمون خیلی بالا گرفت که دست روی هم بلند کردیم،خیلی راحت میگه من همینی هستم که میبینی حق نداری از من بپرسی کجا میرم یا با کی صحبت میکنم گوشی وسیله شخصیه نباید بهش دست بزنی ،ناراحتی مشکلی باهاش داری میرم برای خودم،میگم تو موظفی به عنوان همسر بهم جواب بدی در جواب میگه من به بابام جواب پس نمیدادم که به تو جواب پس بدم ،در دعواها راحت از جدایی حرف میزنه من هم به خاطر اینکه اول دوستش دارم دوم اینکه یک دختر 5 ساله داریم و سوم اینکه یا بار ذرزندگی شکست خوردم نمیخوام کارمون به جدایی برسه همیشه کوتاه اومدم.سر کار که میرم فکرم توی خونه گیر میکنه من که نیستم خانمم داره چکار میکنه با کی صحبت میکنه یا کجا میره ؟واقعا خسته شدم نمیدونم چجوری رفتاراشو اصلاح کنم لطفا راهنمایی کنین