صریح به ولایت علی (علیه السلام) در قرآن کریم و روایات
دلیل دوم ـ آیه ی تبلیغ
«یا أیُّها الرَّسولُ بَلِّغ مَا اُنزِلَ إلَیکَ مِن ربِّک وَ إن لَم تَفعَل فَما بَلَّغتَ رِسالَتَهُ وَ اللهُ یَعصِمُکَ مِن النَّاسِ»[۱]
ای رسول! آن چه را که از ناحیه ی پروردگارت به تو نازل شده ابلاغ کن و اگر چنین نکردی بدان که رسالتت را انجام نداده ای و خداوند تو را ـ در راه تبلیغ دین ـ از شرّ مردم حفظ می کند.
این آیه در روز غدیرخم، نازل شد و پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله) در خطبه ی مفصّلی که در آن روز بیان شد، علی (علیه السلام) را به عنوان جانشین بعد از خود معرّفی کرد و فرمود: «ألَستُ أولی بِکُم مِن أنفُسِکُم؟… فَمَن کُنتُ مَولاهُ علیٌّ مَولاه…» آیا من از خود شما بر شما اُولی نیستم؟ … پس هر کس که من ولی و سرپرست او هستم، علی ولی و سرپرست اوست … . بعد از آن، مردم به نوبت با علی بیعت کردند و به او تبریک می گفتند.
محمد بن جریر طبری در کتاب الولایۀ[۲] حدیثی را از زید بن ارقم نقل می کند که در اواخر این حدیث از قول پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله) چنین آمده است: … ای مردم! آن چه را که به شما گفتم تکرار کنید و به آن قائل شوید، و بر علی به عنوان امیرالمؤمنین سلام دهید و بگویید حمد مخصوص خدایی است که ما را به واسطه ی ولایت علی هدایت کرد و اگر خداوند ما را به این امر هدایت نمی کرد ما خود هرگز نمی توانستیم به این امر هدایت شویم[۳]… (و بعد می گوید اوّلین کسانی که با پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله) بیعت کردند ابوبکر و عمر و عثمان و طلحه و زبیر بودند.
حافظ ابو جعفر محمد بن جریر طبری[۴] در تفسیر خود می گوید: عمر به ملاقات علی (علیه السلام) رفت و به او گفت: «گوارا باد بر تو ای پسر ابی طالب! امروز مولای من و مولای هر مرد و زن مؤمنی شدی!».
ابن اثیر در اُسد الغابۀ[۵] نقل می کند که عمر بن خطاب در روز غدیر خم خطاب به علی (علیه السلام) عرض کرد: «ای پسر ابی طالب! امروز ولی هر مؤمنی شدی!».
امام حنابله، احمد حَنبل در مُسند خود چنین نقل می کند: عمر به ملاقات علی (علیه السلام) رفت و گفت: «گوارا باد بر تو ای پسر ابی طالب! که امروز مولای هر زن و مرد مؤمنی شدی».[۶]
این بیعت و توقّف پیامبر در غدیر خُم، سه روز به طول انجامید و مردم جریان این واقعه را که در آخرین سال عمر شریف پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله) و در حجَّۀ الوداع، صورت گرفت به گوش دوستان و آشنایان خود رساندند تا جایی که حدیث غدیر راویان بسیاری پیدا کرد و در نقل روایت از حدّ تواتر هم گذشت.در گروه راویان خطبهی غدیر، می توان از این افراد نام برد:
- امیر المؤمنین علی (علیه السلام)[۷]
- صدّیقه ی طاهره فاطمه ی زهرا (سلام الله علیها)[۸]
- امام حسن مجتبی علیه السلام[۹]
- امام حسین علیه السلام[۱۰]
- اُم سلمۀ[۱۱]
- اسماء بنت عُمَیس[۱۲]
- جابر بن عبد الله انصاری[۱۳]
- ابو عبد الله سلمان فارسی[۱۴]
- ابو یقظان عمار بن یاسر العنسیّ[۱۵]
- خزیمۀ بن ثابت انصاری ذو الشهادتین[۱۶]
- زید بن ارقم انصاری[۱۷]
- طلحۀ بن عبید الله تمیمی[۱۸]
- زبیر بن عوام قرشی[۱۹]
- عمر بن خطاب[۲۰]
- ابوبکر بن ابی قُحافۀ[۲۱]، و…
جایی برای انکار واقعیت نیست
با وجود تمام شواهد و قراین موجود بر ولایت و امامت علی بن ابیطالب (علیه السلام) که در روز غدیرخُم به چشم میخورد، باز هم معاندان و کسانی که هوای نفس خود را بر گفتار حق، ترجیح می دهند به افسانه سرایی و فرار از واقعیت روی آورده اند، تا شاید بتوانند جوابی بر وجدان خفته ی خود بیابند و با خاموش کردن چراغ عقل بتوانند در گمراهی دیگران هم سهیم باشند.
به راستی می توان باور کرد، که واقعهی «غدیرخُم» مربوط به جریان تقسیم غنایم جنگی باشد؟! که در جریان تقسیم غنایم جنگی، سربازان از علی ناراحت شدند و پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله) برای دفاع از عملکرد علی، مردم را در غدیر خم جمع کرد و منظورش از این همه سخن، تنها این بود که بگوید: «ای مردم! از دست علی ناراحت نباشید، چرا که کار او در تقسیم غنایم هیچ اشکالی نداشت»!
به راستی می توان باور کرد، که منظور پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله) از واقعه ی غدیر صرفاً تشویق مردم به محبّت علی (علیه السلام) بوده باشد و این جریان هیچ ربطی به مسأله ی ولایت و سرپرستی امیرالمؤمنین علی (علیه السلام) نداشته باشد!
آیا گویندگان این سخن، از یاد برده اند که اعراب، در هیچ زمانی برای مسألهی محبّت با کسی بیعت نکرده اند، و بیعت همواره بر امر حکومت و سرپرستی اطلاق می شده است؟آیا سخن عمر در تبریک، به علی (علیه السلام) را از یاد برده اند؟
آیا از یاد برده اند که پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله) فرمود: به علی به عنوان امیرالمؤمنین سلام دهید؟ آیا امیر به معنای فرمانده نیست؟ و آیا با «محبت» ارتباطی دارد؟نکاتی پیرامون واقعه ی غدیر:
۱٫ در کتاب مودَّۀ القُربی از شهاب الدّین هَمِدانی چنین آمده که عمر بن خطاب در مورد روز غدیر خُم چنین گفت: «نَصَب رسولُ الله علیَّاً عَلَماً، فقال: «مَن کُنتُ مولاهُ فَعلیٌّ مولاه، اللهمَّ والِ مَن والاهُ وَ عادِ مَن عاداهُ، واخذُل مَن خَذَلَهُ، وَانصُر مَن نَصَرَهُ، اللهمَّ أنتَ شهیدی علیهم». رسول خدا (صلی الله علیه و آله) ، علی (علیه السلام) را به عنوان عَلَم منصوب کرد و فرمود: هر کس من مولای او هستم علی مولای اوست. خدایا هر کسی را که علی را همراهی کند یاری کن، و هر که را با علی دشمنی کند دشمن بدار. خوار گردان هر کسی که او را خوار کند و یاور باش هر که را یاورش باشد. خدایا تو خود شاهد من هستی بر این جمع.
عمر بن خطاب گفت: «به رسول خدا عرض کردم یا رسول الله! در کنارم جوانی را دیدم بسیار زیبا روی و خوش بوی که به من گفت: «ای عمر تحقیقاً رسول خدا (صلی الله علیه و آله) عقد و پیمانی را بسته که کسی جز منافق نمی تواند آن را زیر پا گذارد». پس پیامبر دست مرا گرفته و فرمود: «ای عمر او از فرزندان آدم نبود بلکه جبرئیل بود که میخواست مطلبی را که درباره ی علی گفتم به شما تأکید کند».[۲۲]
۲٫ بعد از آن که رسول خدا (صلی الله علیه و آله) علی (علیه السلام) را به عنوان خلیفه و جانشین خود مشخّص کرد، نُعمان بن حارث فهری گستاخانه نزد حضرت رفت و گفت: از طرف خدا به ما امر کردی که بگوییم؛ أشهد أن لا إله إلا الله، و أنَّکَ رسول الله پذیرفتیم. گفتی که جهاد و روزه و زکات واجب است. این را هم قبول کردیم. آن گاه به همین امور راضی نشدی تا این که این جوان را به خلافت منصوب کردی و گفتی: «هر کس که من مولای او هستم علی مولای اوست». ای رسول خدا! آیا این مطلب از جانب توست یا از جانب خداوند؟
حضرت فرمودند: به خداوندی که خدایی جز او نیست قسم میخورم که این مطلب از ناحیه ی خداوند بود.
سپس نعمان بن حارث در حالی که بر می گشت گفت: خدایا! اگر این مطلب از ناحیه ی توست بارانی از سنگ بر سر من فرو فرست! آن گاه همگان مشاهده کردند که سنگی از آسمان بر سرش افتاد و در دم جان داد و خداوند هم این آیه را نازل فرمود:
«سَأَلَ سائِلٌ بِعَذابٍ واقِعٍ * لِلْکافِرینَ لَیْسَ لَهُ دافِعٌ * مِنَ اللَّهِ ذِی الْمَعارِجِ[۲۳]».[۲۴]
۳٫ از سوره ی مائده آیه ی ۶۷ مشخص می شود که وجود مقدّس پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله) از ابلاغ این امر هراس داشت. خود آن حضرت در خطبه ی غدیر فرمودند: از جبرئیل خواستم که مرا از تبلیغ این امر معاف کند، چرا که میدانم متّقین کم هستند و منافقین و حیله گران زیاد شدهاند.آری پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله) از این خوف داشت کسانی که به طمع رسیدن به مقام و منصب به اسلام گرویده بودند و امید آن را داشتند که بعد از او به پست و سمتی برسند به یکباره شورش کنند و همهی زحمات بیست و سه ساله ی او را از بین ببرند و نهال نو پای اسلام را از ریشه برکنند. از این روی خداوند متعال بعد از این که به پیامبر خود فرمان داد که امر ولایت علی (علیه السلام) رابه مردم ابلاغ کند فرمود: «… واللهُ یَعصِمُکَ مِن النّاس»[۲۵] خداوند تو را از شر مردم حفظ خواهد کرد.
۴٫ سیوطی در جامع الصغیر[۲۶] و ابن اثیر در النهایۀ[۲۷] چنین نقل می کنند که پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله) فرمود: «العمائمُ تیجانُ العرب» عمّامه ها به منزله ی تاج برای عرب ها به شمار می روند.
پادشاهان فارس وقتی که به قدرت می رسیدند تاج گذاری می کردند و عربها برای تاج بدلی جز عمّامه نداشتند، از این روی در میان عرب رسم بود که عمامه را فقط بزرگان بر سر می گذاشتند.[۲۸]
شَبلنجی در کتاب نور الابصار[۲۹] یکی از القاب رسول خدا (صلی الله علیه و آله) را «صاحبُ التّاج» شمرده است و می گوید: علت این نامگذاری آن است که عمّامه ها برای عرب به منزله ی تاج هستند.
با توجّه به این مطلب، وجود مقدّس رسول اکرم (صلی الله علیه و آله) در روز غدیر خم عمّامه ای را با شکلی خاص، که نشان از عظمت و جلالت داشت بر سر علی (علیه السلام) گذاشت.[۳۰]
حافظ عبد الله بن ابی شیبه، و ابو داود طیالسی[۳۱]، و ابن منیع بغوی، و ابوبکر بیهقی[۳۲]، از امیر المؤمنین علی (علیه السلام) اینگونه روایت می کنند که حضرت فرمود: «رسول خدا (صلی الله علیه و آله) در روز غدیرخُم عمّامه ای بر سرم گذاشت و ادامه ی آن را به پشتم انداخت» و در جای دیگر آمده که: «یک طرف آن را به روی شانه هایم انداخت» و بعد حضرت رسول (صلی الله علیه و آله) فرمود: «خداوند در روز بدر و حُنین مرا با ملائکه ای که چنین عمّامه ای بر سر داشتند، یاری کرد» و فرمود: «عمّامه، سپر و مانعی بین کفر و ایمان است».[۳۳]
حافظ دیلمی[۳۴] از ابن عباس نقل میکند، هنگامی که رسول خدا (صلی الله علیه و آله) عمّامه ی خود[۳۵] را بر سر علی (علیه السلام) گذاشت، به او گفت: «ای علی! عمّامه تاج عرب است».
[۱] . سورهی مائده، آیه ی ۶۷٫
[۲] . کتاب الولایۀ، ص ۲۱۴ تا ۲۱۶٫
[۳] . «… قولوا ما قُلتُ لکم و سَلِّمُوا علی علیٍّ بإمرَۀ المؤمنین و قولوا: «الحمدُ لِله الَّذی هدانا لِهذا و ما کُنّا لِنَهتَدِی لَو لا أن هَدانا اللهُ».
[۴] . تفسیر طبری، ج۳، ص۴۲۸٫
[۵] . اُسد الغابۀ، ج۴، ص۲۸٫ «… فقال عمرُ بنُ الخطاب: یا ابن أبی طالب أصبحتَ الیومُ ولیَّ کلِّ مؤمنٍ».
[۶]. مسند احمد حنبل، ج۵، ص۳۵۵، ح ۱۸۰۱۱٫
همچنین داستان تهنیت عمر دراین کتابها هم ذکر شده است: مرآۀ المؤمنین، ص۴۱ و حبیب السیَر، ج۱، ص۴۱۱ و مصنف ابن ابی شیبه، ج۱۲، ص۷۸، ح ۱۲۱۶۷ و الصواعق المحرقۀ، ص۴۴ و الکشف و البیان، ورقهی ۱۸۰ و ریاض النضرۀ، ج۳، ص۱۱۳ و الفصول المهمَّۀ، ص۴۰ و نظم دُرر السمطین، ص۱۰۹ و فخر رازی در تفسیر کبیر، ج۱۲، ص۴۹ و خطیب بغدادی در تاریخ بغداد، ج۸، ص۲۹۰، رقم ۴۳۹۲ و ابن اثیر در اُسد الغابۀ، ج۴، ص۱۰۸، رقم ۳۷۸۳ و سبط ابن جوزی در تذکرۀ الخواص، ص۲۹ و محب الدین طبری شافعی در ریاض النَّضرۀ، ج۳، ص۱۱۳ و جلال الدین سیوطی در جمع الجوامع ـ ابن حجر هیتمی در الصواعق المحرَّقۀ، ص۴۴ و …
[۷] . مسند احمد حنبل، ج۱، ص۲۴۶، ح ۱۳۱۳ و ابن اثیر در کتاب البدایۀ و النهایۀ، ج۷، ص۳۸۵ و سیوطی در کتاب تاریخ خلفا، ص۱۵۸ و در کتاب جامع الأحادیث، ج۷، ص۳۶۹، ح ۲۳۰۰۳٫
[۸] . جزری شافعی در کتاب اسنی المطالب، ص۴۹ و ۵۰٫
[۹] . ذهبی در کتاب الغدیر، ح ۱۱۹ . شهاب الإیجی در توضیح الدلائل، ق ۱۹۷٫
[۱۰] . ذهبی در کتاب الغدیر، ح ۶۴ و حافظ عاصمی در زین الفتی.
[۱۱] . جواهر العقدین، ورقهی ۱۷۴ و ینابیع المودّۀ، ج۱، ص۳۸، باب۴ و وسیلۀ المآل، ص۱۱۷، باب۴٫
[۱۲] . ابن عقده از او در کتاب الولایۀ روایت کرده است.
[۱۳] . تهذیب الکمال، ج۲۰، ص۴۸۴، رقم ۴۰۸۹ و تهذیب، ج۷، ص۲۹۶ و کفایۀ الطالب، ص۶۱ ، باب۱٫
[۱۴] . فرائد السمطین، ج۱، ص۳۱۵، ح۲۵۰ و اَسنی المطالب، ص۴۸٫
[۱۵] . نصر بن مزاحم در کتاب وقعۀ صفین، ص۳۳۸ و فرائد السمطین، ج۱، ص۱۹۵، ح۱۳۵ و ص۳۱۵، ح۲۵۰٫
[۱۶] . سمهودی در جواهر العقدین، ورقهی ۱۷۱ و ابن اثیر در اُسد الغابۀ، ج۳، ص۴۶۹، رقم ۳۳۴۱ و جزری در اسنی المطالب، ص۴۸٫
[۱۷] . مسند احمد حنبل ج۵، ص۴۹۴، ح۱۸۷۹۳ و ج۵، ص۵۰۲، ح۱۸۸۴۱ و سننن الکبری، ج۵، ح۱۳۱، ح۸۴۶۹٫
[۱۸] . مسعودی در مروج الذهب، ج۲، ص۱۱ و حاکم در مستدرک، ج۳، ص۳۷۱ و خوارزمی در مناقب، ص۱۱۲ و سیوطی در جمع الجوامع و ابن حجر در تهذیب التهذیب، ج۱، ص۳۹۱٫
[۱۹] . حافظ ابن مغازلی در مناقب علی بن ابی طالب علیه السلام، ص۲۷، ح۳۹ و أسنی المطالب، ص۴۸٫
[۲۰] . مودَّۀ القربی (المودَّۀ الخامسۀ) و ینابیع المودَّۀ، ج۲، ص۷۳، باب۵۶ و البدایۀ و النهایۀ ابن کثیر، ج۵، ص۲۳۲، حوادث سنه۱۰هـ و تاریخ بخاری، ج۱، ص۳۷۵، رقم۱۱۹۱ و محب الدین طبری در کتاب ریاض النظرۀ، ج۲، ص۱۶۱ و کتاب مناقب علی بن ابی طالب علیه السلام از احمد حنبل، ص۱۴۵، ح۲۱۱ و مستدرک علی الصحیحین، ج۳، ص۴۱۹ و…
[۲۱] . شمس الدین جزری شافعی در اسنی المطالب، ص۴۸٫
[۲۲] ـ قال عمر بن خطال: (قلتُ) یا رسول الله، و کان فی جنبی شابٌّ حسن الوجه طیِّب الریح، قال: «یا عمر لَقَد عَقَد رسول الله عقداً لا یَحِلُّه إلاّ منافق». فأخَذَ رسول الله صلی الله علیه و آله و سلم بیدی فقال: «یا عمر إنَّهُ لیس مِن وُلد آدم، لکنَّه جبرئیل أرادَ أن یؤکِّدَ عَلَیکُم ما قُلتُه فی علیٍّ». این مطلب را شیخ قندوزی حنفی هم در کتاب ینابیع المودَّۀ صفحهی ۲۴۹ ذکر کرده است.
[۲۳] . سورهی معارج، آیات ۱ـ۳٫
[۲۴] . ابوبکر نّقاش موصلی در تفسیر خود شفاء الصدور و ابو اسحاق ثعلبی نیسابوری در تفسیر الکشف و البیان، ورقهی ۲۳۴ و حاکم ابوالقاسم حَسَکانی در شواهد التنزیل، ج۲، ص۳۸۳، رقم۱۰۳۳ و قُرطُبی در تفسیر خود در ذیل آیهی مذکور و سبط ابن جوزی در تذکرۀ الخواص، ص۳۰ و شیخ ابراهیم بن عبد الله الیمنی اوصابی الشافعی در کتاب الإکتفاء فی فضل الأربعۀ من الخلفاء و شیخ الإسلام حموئی در کتاب فرائد السمطین باب پانزدهم، ج۱، ص۸۲، ح۵۳ و شیخ زرندی حنفی در دو کتاب معراج الوصول و نظم دُرر السمطین، ص۹۳ و نورالدین ابن صبّاغ مالکی مکّی در الفصول المهمَّۀ، ص۴۱ و ابو السعود العمادی در تفسیر ارشاد السلیم الی مزایا القرآن الکریم، ج۹، ص۲۹ و شمس الدّین الشربینیّ القاهری الشافعی در تفسیر السراج المنیر، ج۴، ص۳۸۰ و الشیخ عبد الرَّحمن الصفّوری در نُزهَۀ المجالس، ج۲، ص۲۰۹، و…
[۲۵] . سوره ی مائده، آیه ی ۶۷٫
در واقعهی غدیر منافقین زیادی در کمین نشسته بودند تا در فرصت مناسب به مطامع دنیایی و امیال نفسانی خود برسند. عدّه ای از آن ها با محافظه کاری خود نمی خواستند نقاب از چهرهی خود کنار زنند. به همین جهت سکوت کرده و لب به اعتراض نگشادند. نُعمان بن یزید فهری ـ که در مطلب دوم بحث، از او یاد شد ـ از آن دسته منافقینی بود که دیگر نتوانست طاقت بیاورد و نفاق و کینهی خود نسبت به خاندان پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله) را در دل کتمان کند. به همین جهت صریحا نسبت به این تصمیم پیامبر (صلی الله علیه و آله) موضع گیری کرد. رفتار نُعمان می توانست جرقهای برای روشن کردن آتش فتنه در میان مسلمانان، و جسور شدن دیگر منافقین و سست ایمان ها باشد، اما خدای سبحان به مقتضای وعده ی «و الله یَعصِمُکَ مِن النّاس» که به پیامبر خود داده بود با عذاب خود فتنه ی او را در جا خاموش کرد تا دیگر منافقین حساب کار خود را بکنند و دست به شورش و فتنه نزنند.
[۲۶] . الجامع الصغیر، ج۲، ص۱۹۳، ح۵۷۲۳٫
[۲۷] . النهایۀ فی غریب الحدیث و الأثر، ج۱، ص۱۹۹٫
[۲۸] . تاج العروس، ج۲، ص۱۲ و ج۸، ص۴۱۰٫
[۲۹] . نور الإبصار، ص۵۸٫
[۳۰] . السمط المجید، ص۹۹ و کنز العمال، ج۱۵، ص۴۸۳ و حافظ دیلمی در الفردوس، ج۳، ص۸۷، ح۴۲۴۶ و ابن اثیر در النهایۀ، ج۲، ص۱۶۰ (ج۲، ص۳۴۵) و حافظ ابونعیم در معرفۀ الصحابۀ، ج۱، ص۳۰۱ و محب الدّین طبری در ریاض النضرۀ، ج۳، ص۱۷۰ و حافظ ابو سعید الشّاشی در فرائد السمطین، ج۱، ص۷۶، باب ۱۲، ح۴۲ و جمال الدین زرندی حنفی در دُرَر السمطین، ص۱۱۲ و حلبی در السیرۀ الحلبیَّۀ، ج۳، ص۳۴۱ و…
[۳۱] . مسند ابی داود الطیالسی، ص۲۳، ح۱۵۴٫
[۳۲] . کنز العمال، ج۱۵، ص۴۸۲، ح۴۱۹۱۱٫
[۳۳] . «عَمَّمَنی رَسُولُ اللهِ (صلی الله علیه و آله) یَومَ غَدیرخُم بِعَمَامَۀٍ، فَسَدَلَها خَلفی» و فی لفظ:«فَسَدَلَ طَرفَهَا عَلی مِنکَبِی». ثم قال: «إنَّ اللهَ أمَدَّنِی یَومَ بَدرٍ وَ حُنَینٍ بِمَلائِکَۀٍ یَعتَمُّونَ هِذِِهِ العِمامۀَ». و قال: «إنَّ العِمامۀَ حاجِزَۀٌ بَینَ الکُفرِ وَ الإیمانِ».
[۳۴] . الفردوس بمأثور الخطاب، ج۳، ص۸۷، ح۴۲۴۶٫
[۳۵] . عمّامهی حضرت «سحاب» نام داشت.
شیعه در روایات اهل سنت (۱) معنای لغوی شیعه
شیعه در روایات اهل سنّت (۲) شیعه از زبان پیامبر
شیعه در روایات اهل سنت (۳) احتیاج امت به امام
شیعه در روایات اهل سنت (۴) آیه ولایتاللهم العن اول ظالم ظلم حق محمد و آل محمد و آخر تابع له علی ذلک
@
@Queen