سلام من دختری 18 ساله ام متولد9 شهریور 2سال به پسر خاله ام که 21 سالشه متولد 9 اذره دوست بودم و قرار بود ازدواج کنیم اما یه اتفاقایی شد و من هم اشتباهاتی کردم که خیلی عزت نفسمو پیشش پایین اوردم و اینکه خونوادش هم مخالفت کردن و اون هم خیلی راحت بعده 2سال دوستی عشق سوزانش خیلی راحت ازم دست کشید و گفت برو الان یک سالو نیم ازون موضوع میگذره و من اصلا نمیتونم با هیچ پسری باشم که اونو فراموش کنم یعنی دلم باز همونو میخواد نتونستم هیچ کسیو دوست داشته باشم وپسرخالم هم ازونجایی که فامیله همیشه میبینمش و بیشتر داغون میشم اما اون بیخیاله و خیلی راحت زندگیشو میکنه حتی اخیرا شنیدم با یکی دیگست اما من نمیتونم با کسی باشم و کسیو دوست داشته باشم چند ماهی هست یه پسری قصد جدی داره ادعا داره منو دوست داره حتی به خونوادش هم گفته ولی من دوسش ندارم اما اون خیلی دوسم داره حالا بین دوراهی موندم همش ته دلم میگه شاید پسرخالم هنوز دوسم داشته باشه که مطمعنم نداره دو دلم بینه کسی که دوسم داره و کسی که دوسش دارم کیو انتخاب کنم بخدا خودمم خسته شدم از دوست داشتنه بی دلیل اون اما بازم نمیتونم انگار هرجور میخوام فرار کنم احساسم نسبت به اون میاد سراغم هرجور به خودم تلقین میکنم سره خودمو گرم میکنم ولی همینکه مبینمش باز همونه دیگه واقعا نمیدونم چیکار کنم کلی کتاب روانشناسی خوندم ولی نشد که نشد شده مدتی بیخیالش بشم اما وقتی میبینمش دوباره همون میشم احساسمم جوری نیست که نتونم کاری کنما فقط بی قرارم میکنه دل شوره استرس فکر های الکی البته همیشه فرار میکنم از فکر کردن اما مشکلم اینه که اصلا نمیتونم کسیوجز اون دوست داشته باشم ته رابطم با هر کسی بازم به اون میرسم انگار فقط اون تو دنیاس خودمم گیج شدم واقعا کلافه شدم کمکم کنین یه جوری ازین احساس خلاص بشم بتونم راحت زندگیمو بکنم....