نوشته اصلی توسط
پریسا19
سلام
مدتیه ک با یک پسر دوست بودم قصدمونم ازدواج بود ینی هردفه که میومد به دیدنم حرف از خاستگاریو ازدواج میزد که میخواد بیاد و از من زمان مناسبشو میپرسید منم میگفتم هروقت کارت جور شد بیا که مشکلی بوجود نیاد واسه پرسش های بابام سرجلسه خاستگاری. تااینکه داداشم همه چیو فهمید و ازم خواست این رابطه رو تموم کنم.منم همه چیو به این اقا گفتم اما خیلی بی تفاوت گذاشتو رفت. کلا ادم سردی هم بود به نسبت خودم تو روابطون. درواقع این کارم باعث شد بیشتر بشناسمش که حرفاش دروغ بوده.اما مشکل الانم اینه چطوری فراموشش کنم با اینکه موقع امتحانامه شدیدا دلهره دارم .بهش عادت کرده بودم .همش احساس پریشونی میکنم و از خانوادمم خیلی خجالت میکشم و برام بد شده. لطفا راهنمایی کنید.