نوشته اصلی توسط
mi36
سلام. فردی قرار است به خاستگاری بیاید برای دیدن من . خانواده ام با شناختی که از خانواده اش دارند او را عالی میدانند اما من نه خودش رامیشناسم و نه خانواده اش را .فرد شکاکی نسبت به اینده هستم وزود عصبی میشوم .بارها با حرفها ورفتار ناپسند وعجولانه خاستگارانم را رد کرده ام اعتقاد انچنانی به ازدواج ندارم فقط میدانم مجبورهستم ازدواج کنم .استرس زیادی دارم ونمیتوانم بر خود مسلط شوم،از طرفی هم میترسم اینبار هم با رفتار عجولانه و غیر منطقی انها را فراری دهم.حتی نمیدانم چقدر از خوبیها وبدیهای خودم بگویم یا چه سوالاتی بپرسم چون همیشه برای فرار از استرس و پیامدهای خاستگاری و ازدواج سعی به دادن جواب منفی یا منصرف کردن خانواده خاستگار در همان مرحله دیدوشناخت به هر شکل ممکن داشته ام .یکی اط سوالاتی که در چنین جلساتی مطرح میکنم این است:صادقانه بگویید اگر دختری را دوست داشته باشید وخانواده شما مخالف باشند انقدر مستقل هستید که اقدام به ازدواج کنید یا بالعکس اگر کسی را دوست نداشته باشید مقاومت کنید؟ایا چنین سوالاتی ایراد دارند؟لطفا مرا راهنمایی کنید تا شاید کمی ارام شوم واز سردرگمی که در همین پله اول مرا گرفتار کرده رها شوم.اگر امکان دارد ارامبخش هم معرفی کنید.ممنون