نمایش نتایج: از 1 به 4 از 4

موضوع: رفتار بد دوست پسرم

1164
  1. بالا | پست 1

    عنوان کاربر
    کاربر انجمن
    تاریخ عضویت
    Oct 2013
    شماره عضویت
    487
    نوشته ها
    3
    تشکـر
    1
    تشکر شده 1 بار در 1 پست
    میزان امتیاز
    0

    رفتار بد دوست پسرم

    سلام
    تمام عمرم از مردا بدم میومد و بهیچ وفت به خودم اجازه ندادم از یکی خوشم بیاد یاجازه ندادم هیچ کس وارد زندگیم بشه
    سال قبل همین موقع ها با یکی اینترنتی آشنا شدم خودش رو طوری معرفی کرد که اصلا نگران این نبودم که جو گیر بشه و پیشنهاد بده و از این مباحث اما این بار من ازش خوشم اومد البته آخر سرهم پیشنهاد داد و منم که بدم نمیومد قبول کردم
    دو ماه اینترنتی ارتباط داشتیم که من حسابی شیفته شده بودم که گفت معلولیت جسمی داره دنیا رو سرم خراب شد اما دوستش داشتم و به این معتقد بودم که جسمش مشکل داره ولی روانش سالمه و مگه من از زندگی چی میخوام و البته یک عالمه آرزوهای فوق العاده زیبا برای هردومون
    بالاخره قبول کردم شرایط و رفتم به دیدنش توی اولین برخورد خیلی راحت بود و اصرار کرد که بازم بیام و من هم قبول کردم همه چی واقعا خیلی سریع اتفاق می افتاد و من چون تو اون مدت خیلی هم احساس تنهایی میکردم نمیخواستم از دستش بدم به خاطر همین خیلی از کارایی رو که میخواست انجام میدادم بارها بهم قول داد که هروقت تو نخواستی از هم جدا میشیم و هیچ مسئله یی پیش نمیاد به خاطر همین هم بهش اعتماد کردم زیادی بهش نزدیک شدم خیلی از اصول خودم رو زیر پا گذاشتم بعد از یه مدتی کم کم اخلاق و رفتار واقعیش مشخص شد خصیص ، پر توقع ، به شددت شکاک ، بی ثبات و هیچ چیزی رو هم درک نیکنه همین مسائل باعث سرد شدن رابطه مون شد البته بیشتر از همه شکاک بودنش هر روز سر این مسئله به من توهین می کرد اوایل واقعا فکر میکردم میخواد خودشیرینی کنه یا هرچیزی به خاطر همین خیلی جدی نگرفتم اما بیشتر و بیشتر شد تا جایی که الان هر زوز بحث داریم بهش گفتم که داری آزارم میدی و من دیگه نمیتونم این شرایط رو تحمل کنم اما برخلاف قولش شروع کرد به تهدید کردن که آبروت رو میبرم و ازین مباحث چون خانواده من از این رابطه هیچ خبری تدارن و یلی هم گرون تموم میشه برام البته نگران خودم نیستم نگران بقیه اعضای خانوادمم بیشتر از همه بابی بیچارم
    امشبم باز بحثمون شد نمیدونم باید چکارکنم فکر کنم تنها راهش خودکشیه اگه موافقین حداقل یه راه ساده و راحت پیشنهاد بدین

  2. کاربران زیر از mabhut بابت این پست مفید تشکر کرده اند


  3. بالا | پست 2

    عنوان کاربر
    کاربر انجمن
    تاریخ عضویت
    Jun 2013
    شماره عضویت
    11
    نوشته ها
    322
    تشکـر
    635
    تشکر شده 212 بار در 142 پست
    میزان امتیاز
    11

    پاسخ : از یه آدم خوشم اومد که حتی دوست داشتنش برای من جرم محسوب میشه

    نقل قول نوشته اصلی توسط mabhut نمایش پست ها
    سلام
    تمام عمرم از مردا بدم میومد و بهیچ وفت به خودم اجازه ندادم از یکی خوشم بیاد یاجازه ندادم هیچ کس وارد زندگیم بشه
    سال قبل همین موقع ها با یکی اینترنتی آشنا شدم خودش رو طوری معرفی کرد که اصلا نگران این نبودم که جو گیر بشه و پیشنهاد بده و از این مباحث اما این بار من ازش خوشم اومد البته آخر سرهم پیشنهاد داد و منم که بدم نمیومد قبول کردم
    دو ماه اینترنتی ارتباط داشتیم که من حسابی شیفته شده بودم که گفت معلولیت جسمی داره دنیا رو سرم خراب شد اما دوستش داشتم و به این معتقد بودم که جسمش مشکل داره ولی روانش سالمه و مگه من از زندگی چی میخوام و البته یک عالمه آرزوهای فوق العاده زیبا برای هردومون
    بالاخره قبول کردم شرایط و رفتم به دیدنش توی اولین برخورد خیلی راحت بود و اصرار کرد که بازم بیام و من هم قبول کردم همه چی واقعا خیلی سریع اتفاق می افتاد و من چون تو اون مدت خیلی هم احساس تنهایی میکردم نمیخواستم از دستش بدم به خاطر همین خیلی از کارایی رو که میخواست انجام میدادم بارها بهم قول داد که هروقت تو نخواستی از هم جدا میشیم و هیچ مسئله یی پیش نمیاد به خاطر همین هم بهش اعتماد کردم زیادی بهش نزدیک شدم خیلی از اصول خودم رو زیر پا گذاشتم بعد از یه مدتی کم کم اخلاق و رفتار واقعیش مشخص شد خصیص ، پر توقع ، به شددت شکاک ، بی ثبات و هیچ چیزی رو هم درک نیکنه همین مسائل باعث سرد شدن رابطه مون شد البته بیشتر از همه شکاک بودنش هر روز سر این مسئله به من توهین می کرد اوایل واقعا فکر میکردم میخواد خودشیرینی کنه یا هرچیزی به خاطر همین خیلی جدی نگرفتم اما بیشتر و بیشتر شد تا جایی که الان هر زوز بحث داریم بهش گفتم که داری آزارم میدی و من دیگه نمیتونم این شرایط رو تحمل کنم اما برخلاف قولش شروع کرد به تهدید کردن که آبروت رو میبرم و ازین مباحث چون خانواده من از این رابطه هیچ خبری تدارن و یلی هم گرون تموم میشه برام البته نگران خودم نیستم نگران بقیه اعضای خانوادمم بیشتر از همه بابی بیچارم
    امشبم باز بحثمون شد نمیدونم باید چکارکنم فکر کنم تنها راهش خودکشیه اگه موافقین حداقل یه راه ساده و راحت پیشنهاد بدین
    سلام
    به مشاور خوش آمدید
    چند سالتونه؟
    تحصیلات و شغلتون؟
    چند وقته با این آقا ارتباط دارین؟
    مگه این آقا چه آتوهایی از شما دارن که با اونا شما رو تهدید میکنن که آبروتونو ببرن؟
    اگه براتون ممکنه کمی بیشتر توضیح بدین
    توی صحبتهاتون گفتین که
    البته نگران خودم نیستم نگران بقیه اعضای خانوادمم بیشتر از همه بابی بیچارم
    علت اینکه نگران خودتون نیستین چیه ؟ چرا بیشتر از همه نگران پدرتون هستید؟
    شما سختترین راه حل ممکن رو انتخاب کردین ، با خودکشی نه تنها هیچ مشکلی حل نمیشه بلکه بهشون اضافه هم میشه و فراموش نکنید که کسیکه این راه رو انتخاب میکنه آدم ضعیف و ناتوانیه که از توانایی فکر و اراده بی بهره است و با اینکارش علاوه بر همه ی اینها بار گناهی سنگین را برای خودش به دوش میکشه
    در هر حال اینو بدونید که ما در مراحل بعدی هم همراهتان هستیم

  4. کاربران زیر از Ravanshenas بابت این پست مفید تشکر کرده اند


  5. بالا | پست 3

    عنوان کاربر
    کاربر انجمن
    تاریخ عضویت
    Oct 2013
    شماره عضویت
    487
    نوشته ها
    3
    تشکـر
    1
    تشکر شده 1 بار در 1 پست
    میزان امتیاز
    0

    پاسخ : از یه آدم خوشم اومد که حتی دوست داشتنش برای من جرم محسوب میشه

    ممنون از اینکه به نوشتم توجه کردین و میخواین کمکم کنین
    من 27 سالمه ، یک ساله با این آقا ارتباط دارم ، تدریس می کنم ،
    بعد از اینکه از طرز فکر این آقا خوشم اومد واقعا فکر نمیکردم هیچ وقت تو این موقعیت قرار بگیرم میدونم اشتباهات زیادی تو رفتارم بوده. عکس های خیلی زیادی از من داره
    میگم نگران خودم نیستم چون به هر حال کاریه که من انجام دادم چه درست چه نادرست هیچ وقت دنبال خوش گذرونی و اینا نبودم هدفم هم این بود که واقعا برای همیشه تنها زندگی کنم و هیچ وقت وارد زندگی مشترک با یکی دیگه نشم اما این شرایط پیش اومد
    منم آدم بی منطقی نیستم می دونم خودکشی عاقلانه نیست و یک راه حل افتضاحه اما نمیدونم چکاری باید انجام بدم خانواده این آقا هم در جریان رابطه ما هستند و.
    واقعیت اینه اگه این مشکلات بدبینی و تنبلی و بی ثباتیشش پیش نمیومد من مشکلی باهاش نداشتم و واقعا میخواستم باهاش زندگی کنم و با هم به آرزوهامون برسیم
    ولی شک ها که زیاد شد جرو بحث ها هم بیشتر شد تا جایی که به فحش و توهین کشید توی تمام زندگیم هیچ کس با اندازهی این چند ماه رفتاری به این بدی با من نداشته و این خیلی دلم رو شکست چون فکر میکردم به کسی دل بستم که هیچ وقت حاضر نیست به من توهین کنه اونم فقط به خاطر توهمات خودش و اتفاقاتی که فقط اتفاقند و من هیچ تاثیری تو اونا داشتم
    به عنوان مثال یکبار میخواستم برم بیرون گوشیم شارژ نداشت نبردمش و البته قبلش بهش اس ام اس دادم که من دارم میرم بیرون ولی گوشیم شارژ نداره و نمیبرمش اما خیلی خیلی خیلی بد با این قضیه برخورد کرد نمستونستم باور کنم که داره به خاطر یک موضوع ساده اینقدر با من بد رفتار میکنه و منو به خیانت متهم می کنه اوایل این مسئله رو جددی نگرفتم بعد که تکرار شد براش توضیح دادم که هیچ اتفاقی نیست ک. نگرانش باشی و دفعه ی بعد قسم خوردم ولی فایده نداشت و همچنان ادامه داشت تا جایی که دیگه داشتم قاطی میکردم رمز ایمیل و فیسبوک و گوشیم رو بهش دادم به این امید که قانع بشه اما نشد دفعات بعد تند برخورد کردم که دیگه تحمل لین توهین هارو ندارم و کلا متاسفانه عادت بدی که دارم وقتی خیلی عصبانی میشم و با کسی بحثم میشه گریه هم باهاش شروع میشه فقط موقعی که گریه میکردم ازم عدر خواهی میکرد اما همش جند ساعت بود و دوباره شروع میشد میگفت اینترنتت رو کامل قطع کن سرکار نرو نمیدونم از این مسخره بازها که من قبول نکردم چون به نظرم اگه اینارو قبول میکردم یه جهنم برای خودم میساختم دیگه کاملا محدودم میکرد و من نمیتونم همچین شرایط رو قبول کنم خانوادم همیشه به من اعتماد داشتن و هیچ وقت چنین رفتاری با من نکردن
    هنوز هم در حال تهدید کردن منه خواستم خودم با پدرم صحبت کنم اما روم نشد میدونم کار خیلی بدی نکردم اما هضمش برای خانوادم مشکله و چون توی یک شهر کوچک هم زندگی می کنم عواقب مزخرفی خواهد داشت فکر این که پدرم ازم نا امید میشه فکر این که این همه تلاش کردم تا مایه ی افتخارش باشم و الان باعث شرمندگیش میشم با این کارم بدتر داغونم میکنه
    میدونم که دوستم داره و اعتماد بنفسنداره و فکر میکنه کسی نیست که بتونه منو راضی نکنه میدونم شروع اتفاقا به خاطر این مسئله بوده اما خیلی کارا کردم که باور کنه برام مهمه ، مشکلات زیادی تو زندگیش داشته و موقع آشناییمون من فکر میکزدم با کسی آشنا شدم که یه مبارز واقعیه برای خدمت به مردم فکر می کردم مواقعا دغدش فقط آدمان فقط به بچه ها و سخت یه دنیای بهتر برای بچه هاست
    ااما اینطوری نبود بازهم تا یه حدی باهاش کنار اومدم به امید اینکه شرایط بهتر بشه
    هنوز هم آرزوم اینه که شرایط بهتر بشه اما واقعیت اینه که حتی اگه خوب بشه یک شبه نمیتونم تمام اون رفتارهاش و فراموش کنم نمیتونم طوری رفتار کنم که انگار هیچ اتفاقی نیافتاده
    موندم واقعا چیکار کنم هر روز هم که میگذره بیشتر میترسم ازاینکه تهدیدشو عملی کنه

  6. بالا | پست 4

    عنوان کاربر
    کاربر انجمن
    تاریخ عضویت
    Oct 2013
    شماره عضویت
    487
    نوشته ها
    3
    تشکـر
    1
    تشکر شده 1 بار در 1 پست
    میزان امتیاز
    0

    پاسخ : از یه آدم خوشم اومد که حتی دوست داشتنش برای من جرم محسوب میشه

    چکار کنم من؟

اطلاعات موضوع

کاربرانی که در حال مشاهده این موضوع هستند

در حال حاضر 1 کاربر در حال مشاهده این موضوع است. (0 کاربران و 1 مهمان ها)

موضوعات مشابه

  1. ازدواج و دوست پسر دهن بین
    توسط حدیث حسینی در انجمن روابط دختر و پسر
    پاسخ: 2
    آخرين نوشته: 06-03-2014, 02:08 AM
  2. ازدواج و نامزد داشتن دوست پسرم
    توسط مهسا24 در انجمن روابط دختر و پسر
    پاسخ: 22
    آخرين نوشته: 05-26-2014, 01:55 PM

لیست کاربران دعوت شده به این موضوع

کلمات کلیدی این موضوع

© تمامی حقوق برای مشاورکو محفوظ بوده و هرگونه کپی برداري از محتوای انجمن پيگرد قانونی دارد