خیانت شوهرم

[bahareh22]

سلام من 8 ماهه که عقد کردم خیلی وقته که متوجه شدم شوهرم ازم یه چیزی رو پنهان میکنه وقتی میگم گوشیتو بهم بده یا بهانه میاره یا با ترس میده اینجا مشکلمو مطرح کردم شما گفتین خط قرمزهاتو مشخص کن براش غیر مستقیم چون اگر مستقیم بگم انکار میکنه منم کردم اونم گفت باشه .اما امروز متوجه شدم تو فضای مجازی بازم با دخترا ارتباط برقرار میکنه و ازشون شماره میگیره و باهاشون از روابط جنسی صحبت میکنه از شدت ترسم داشتم سکته میکردم همیشه رابطمون با هم خوبه همیشه بهش میگم اگر چیزی میخوای بهم بگو اونم طوری میگه که انگار راضیه نمیفهمم چرا باید این کارو بکنه چرا بهم نمیگه چیزی که میخواد رو چرا ازم غریبی میکنه !!! اون بهم ابراز علاقه میکنه اما الان فهمیدم که همش دروغه
من باید چی کار کنم چه عکس العملی داشته باشم
میخوام گوشیشو بگیرم و بهش یدفعه نشون بدم و ازش توضیح بخوام
به نظرتون این کار درسته ؟ چطور میتونم این مشکلو حل کنم خواهش میکنم کمکم کنید ... اگر حل شدنی نیست میخوام جدا بشم ...من نمیتونم با یک مرد خیانتکار که بهم دروغ میگه ادامه بدم تو رو خدا کمکم کنید بهم بگید چه کاری درسته

[pardis.s86]

بهاره جان تا عقد هستی بهتره باهاش صحبت کنی، حتی پیش مشاور بری، فعلا عقدی، اگر حالا تصمیمت رو بگیری بهتره، چون وابستگی عاطفی بعد از ازدواج خیلی بیشتر میشه و اگر بعداز ازدواج این مساله ادامه پیدا کنه میشکنی،التیامش هم خیلی طول میکشه.پس رودر بایستی رو کنار بگذار وصادقانه باهاش حرف بزن، اگه گوش نمیده نامه بنویس، تاوقتی هم که از قطع رابطش مطمین نشدی، باهاش زیر یه سقف نرو.امیدوارم خدا بهترین ها رو برات رقم بزنه.

[شهرام2014]

سلام من 8 ماهه که عقد کردم خیلی وقته که متوجه شدم شوهرم ازم یه چیزی رو پنهان میکنه وقتی میگم گوشیتو بهم بده یا بهانه میاره یا با ترس میده اینجا مشکلمو مطرح کردم شما گفتین خط قرمزهاتو مشخص کن براش غیر مستقیم چون اگر مستقیم بگم انکار میکنه منم کردم اونم گفت باشه .اما امروز متوجه شدم تو فضای مجازی بازم با دخترا ارتباط برقرار میکنه و ازشون شماره میگیره و باهاشون از روابط جنسی صحبت میکنه از شدت ترسم داشتم سکته میکردم همیشه رابطمون با هم خوبه همیشه بهش میگم اگر چیزی میخوای بهم بگو اونم طوری میگه که انگار راضیه نمیفهمم چرا باید این کارو بکنه چرا بهم نمیگه چیزی که میخواد رو چرا ازم غریبی میکنه !!! اون بهم ابراز علاقه میکنه اما الان فهمیدم که همش دروغه
من باید چی کار کنم چه عکس العملی داشته باشم
میخوام گوشیشو بگیرم و بهش یدفعه نشون بدم و ازش توضیح بخوام
به نظرتون این کار درسته ؟ چطور میتونم این مشکلو حل کنم خواهش میکنم کمکم کنید ... اگر حل شدنی نیست میخوام جدا بشم ...من نمیتونم با یک مرد خیانتکار که بهم دروغ میگه ادامه بدم تو رو خدا کمکم کنید بهم بگید چه کاری درسته

سلام

من شما رو نمیشناسم نمیدونم چند سالتونه و تحصیلاتتون چیه ولی واقعا تعجب میکنم از این نسل که معمولا تحصیل کرده اند ولی اینقدر از علوم انسانی و اجتمایی و روابط انسانی بدوراند!!!!!!!!!!!!!!!!

کی گفته ازدواج یعنی کنترل دیگری و میشه با کنترل پایه ازدواج را محکم کرد یا بچه بیار خوب بشه و......

حتما ازدواجتون غلط بوده و بعدش شک وکنترلتون . حتما بهتره از ایشون بخوا هید که با هم به یک مشاور خوب و حاذق رجوع کنید.

موفق باشید

ph.d

[helenbahar]

سلام دوست عزیز
میدونی دقیقا در مورد چی با دخترا حرف میزنه؟

Sent from my GT-I9300 using Tapatalk

[mahdianshakib]

سلام.

خب شما مرحله اولتون که گفتن غیر مستقیم بوده رو انجام دادید.

دوران عقد زمانی هست برای شناخت هم دیگه.

بحث کنترل کردن نیست وقتی شما متوجه شدید با دخترای دیگه ارتباط داره مطمئن باشید که خیلی نمیشه بهش اعتماد کرد.

یکبار دیگه با مدرک بهشون توضیح بدید که از این کار خوشتون نمیاد و نمی تونید این وضعیت رو تحمل کنید.

اگر دوباره این کار رو ادامه داد و نتونست ترکش کنه فکر میکنم بهترین راه این هست که ازشون جدا بشید.

فقط یه جمله بهتون میگم با ازدواج تقریبا زن و شوهر نوعی تعهد به هم پیدا میکنن.حالا با این که ایشون بعد از عقد با شما هنوز برای خودش

عهدی قائل نیست و کار های قبل از ازدواجش رو ادامه میده گزینه ی خیلی مناسبی برای ازدواج نیست.

یا بهتر بگم هنوز به بلوغ فکری نرسیده.و نمیتونه فعلا در زندگی موفق باشن.

یا علی.

[bahareh22]

ممنونم از صحبت های همتون تصمیم گرفتم باهاش صحبت کنم با مدرک
شمایی که میگین کنترل خیر من خودم میدونم ازدواج به معنی کنترل نیست ولی اعتماد پایه اصلی دهزندگی هست من تا این هشت ماه همیشه به خودم گفتم اون میدونه چطور باید رفتار کنه و بهش اعتماد داشتم ولی امروز فقط خواستم امتحان کنم و ببینم که متاسفانه پایه همه چیز فرو ریخت
میترسم از آینده امبرام همه چیز تاریک شد .. من هیچ وقت نمیگم اون این کارو بکنه این کارو نکنه اما حداقل تعهد رو باید به من داشته باشه تا بشه بریم زیر یک سقف
متشکرم از شما اقای مهدی ولی کاملا نگرانم چون خانواده ما طلاق رو خیلی بد میدونن و اصلا نمیتونم روش حساب کنم مجبورم رابطمونو درست کنم مجبورم مجبورم متاسفانه مجبورم

[pardis.s86]

بهاره جان، هرخانواده ای هراندازه هم که با طلاق مشکل داشته باشن راضی به نابود کردن اینده ی فرزندشون نیستن، با مادرتون صحبت کنید وکامل ماجرا رو براش شرح بدید،ازش بپرسین اگه پدرتون چنین کاری میکرد ایا حاضر بود باهاش کنار بیاد، بهش بگید که اگر الان همه چیز تمام بشه بهتر از اینه که ازدواج کنید یا حتی بچه دار، بخاطر چیزهایی که فقط عرف جامعه هست چند سال از زندگی وجوونیتون رو تباه نکنید،دین ما طلاق رو قرار داده تا ظلمی به بندگانش صورت نگیره ، نذار بهت ظلم کنن، محکم باش واگر فکر میکنی طلاق تنها راهه، اگر منطقت بهت میگه راه اینه، جلو همه بایست، اولش با حرف ومنطق، اگر نشد حتی بازور، فقط یادتباشه باید قوی باشی وبدونی خدا همیشه کنارته.برات ارزوی بهترینها رو دارم.

[bahareh22]

یعنی به جزطلاق راه دیگه ای نیست ؟همسرم همه چیز برای من فراهم کرده همیشه به حرفم گوش میده من نمیفهمم چرا باید این کارو انجام بده منم چیزی براش کم نذاشتم تا حالا فقط دلم میخواد بدونم چرا ..
یعنی نمیشه دوباره اعتماد کرد ؟ من کاملا به هم ریختم وقتی فهمیدم همه خوبی هاش فقط به خاطر لاپوشونوی کارهاش بوده شکستم.. از خدا میخوام فقط کمکم کنه .. طلاق اخرین گزینه منه .. تو رو خدا برام دعا کنید از صبح تا حالا فقط کارم شده گریه به هیچ کسم نمیتونم بگم چون بحث ابروم هست وضعیته وحشتناکیه

[helenbahar]

دوست عزیز خیلی از مردا با اینکه زن و زندگیشونو دوس دارن اما نمیدونم از روی کنجکاوی یا تنوع طلبی یا هرچیز دیگه از این کارها میکنن. تو همین انجمن از این تاپیکا زیاده.
حتما برو مشاوره و تمام تلاشتو برای حفظ زندگیت بکن و به طلاق به عنوان گزینه آخر نگاه کن

Sent from my GT-I9300 using Tapatalk

[pardis.s86]

دختر خوب،من توی پیام اولم برات نوشتم اول باهاش صحبت کن، مشاوره برو بعد تصمیم بگیر، تصمیم عجولانه هیچکس رو به سر منزل مقصود نمیرسونه، شما گفتی خانوادهام طلاق رو بد میدونن گفتم اگر همه جوانب سنجیدی وواقعا فکر میکنی بهترین راه اینه نذار کسی اینده وجوونیت رو خراب کنه.ولی حتما برو مشاوره، چون بعضی مردها معتاد اینکارن، دست خودشون نیست، شاید با مشاوره حل بشه،در ضمن خود مشاور راهنماییت میکنه که ایا طلاق راه حل خوبیه یانه، چون اول اوضاع روانی همسرت رو میسنجه.باز هم موفق باشی.
چه دعایی کنمت بهتر از این که خدا پنجر ای رو به اتاقت باشد.

[manizhe]

بهار جان من هم مشک مشابه شما رو داشتم و قبلا هم از دوستان در خواست کمک کردم
این رو بدون که رفتن سر زندگی که هنوز همسرت اون تعهد واقعی رو نسبت به شما نداره اشتباه محضه... خیلی اشتباهه خیلیییییییییییییییییییییی یییییییییی اشتباه
من همین اشتباه رو کردم بهم قول داد که دیگه این کارو تکرار نمیکنه ولی باز هم انجام داد
من فکر کردم بعد از شروع زندگیمون همه چیز درست میشه ولی نشد، مثل شما فکر میکردم اینکه طلاق برای خانوادم بده و راهی غیر از طلاق باید پیدا کنم و ...
من همسرم رو خییییلییی دوست دارم با وجود تمام کارهایی که ازش دیدم خیلی دوسش دارم ولی اگه در دوران عقد یکم قاطعانه تر تصمیم میگرفتم اینقدر الان عذاب نمیکشیدم
بهش بگو حتما ولی انتظار نداشته باش درست بشه
اینکه میگن همه مثل هم نیستن اشتباهه، در این مورد تمامی آقایونی که به همسرشون ابراز علاقه میکنن و بعد نمیتونن از این کارهاشون دست بکشن نمیشه اعتماد کرد
این جماعت درست نمیشننننننن
من روزهایی داشتم که وقتی اسم طلاق رو آوردم همسرم زار زاااااررررررررر گریه کرده و به پام افتاده که اشتباه کرده ولی بباز هم تکرار کرده پس حالا که فهمیدی همسرت دروغگو و خیانتکاره خواهش میکنم دلت رو بذار کنار و فقط و فقط با عقلت برو جلو
یکبار تصمیم بگیر و پاش وایسا تا نرسی به این روزای من

[sepideh.t]

کسی که تو دوران نامزدی انقدر خیانت کنه تو ازدواج قطعا بیشتر میشه. به نظر من که جدا شو ولی قبلش با خونواده ها مشکل رو درمیون بذار و حتما مدرک دستت باشه که پیش بزرگترا حرفت ثابت بشه نه اینکه خودت خراب بشی.

[Asal ziba]

سلام عزیزم. ما آدما اول از همه باید اینو بدونیم که تو هر چیزی اگه زیادی کنکاش کنیم و پیگیر باشیمو کنجکاوی کنیم طرف اگه پیغمبر هم که باشه حتما یه چیزی ازش رو میشه. پس دختر خوب اگر هنوز قصدت ادامه زندگی با شوهرته نباید زیادی وارد کنجکاوی تو هر زمینه ای بشی و توی زندگی تا جایی که بهت آسیب نمیرسه چشماتو رو بعضی مسائل ببندیو زندگی کنی. و اگر نه بخوای کنترل و کنجکاوی و گوشی چک کردن و از این کارا بکنی اونوقت یه چیزی هم که پیدا کردی به روش بیاری. مطمئن باش اون زندگی دیگه به درد نمیخورهچون طرفت دیگه روش به روت وا میشه و کاراش به مرور علنی میشه و اونوقته که دیگه راهی جز طلاق نمیمونه. پس عزیزم چیزی به روش نیار چون وضعو بدتر میکنی. فقط از این به بعد خودت یه جوری رفتار کن که کم کم از کاراش دور بشه و جذب تو شه.بعدشم اینو بدون که هیچ وقت مردا رو نباید زیادی کنترل کرد چون اگه اینطور باشه راحت نصف ملت جهان باید طلاق بگیرن. پس کنجکاوی رو بزار کنار و در کنار همسرت زندگی کن مطمئن باش که اگه راه درستو پیش ببری اونم کم کم دست از کاراش برمیداره و شیفتت میشه وگرنه با دعوا جنجال بدتر همه چیزو خراب میکنی.

[bahareh22]

از راهنمایی همه شما دوستان خوبم ممنونم که بهم خیلی کمک کرد .. با همسرم صحبت کردم راجب این موضوع خیلی برام سخت بود خیلی اما ازحال بدم فهمید و ازم میپرسید چی شده .. گوشیشو گرفتم و اون چیزی که دیده بودم و بهش نشون دادم ازش توضیح خواستم طبق رفتاری که ازش انتظار داشتم انکار کرد داستان بافت که اون نبوده .. من گریه میکردم و تمام حرفهایی که میخواستم بهش گفتم ولی سعی کردم داد نزنم حرف غیر منظقی نزنم اما خیلی شرایط سختی بود امیدوارم هیچ کس تجربه ش نکنه .. اون بهم میگفت فقط به من بگو چه کار کنم که تو باورم کنی چه کار کنم که بهم اعتماد کنی من میگفتم نمیدونم میخوام بهم متعهد باشی نرم افزارهاری گوشیتو با فرهنگ درست استفاده کنی میخوام دوباره بهت اعتماد کنم ولی کار سختیه خیلی سخت بهش گفتم اعتماد مثل یک کاغذ سفیده که وقتی مچاله شد دوباره مثل اول صاف نمیشه خلاصه با هم خیلی حرف زدیم خیلی .... خیلی ناراحت و پشیمون بود بهم گفت بهت قول میدم دیگه کاری نمیکنم که بهم بی اعتماد بشی ولی هرگز اون موضوع رو قبول نکرد و گردن نگرفت گفت کار کس دیگه ای بوده که با پروفایل من انجام داده ..من بهش گفتم زندگیمو دوست دارم و نمیخوام از دستش بدم و تمام تلاشمومیکنم تا به نحو احسن بسازیمش گفت کمکم کن تا کاری کنم که دوباره اعتمادت بهم برگرده من گفتم باشه
این تمام ماجرای شبی بود که با همسرم صحبت کردم
از اون موقع خیلی مهربون تر از قبل شده نرم افزارهای گوشیشو دیگه فعال نکرده و همه چیز فعلا خوبه
همه اینها رو گفتم که از شما کمک بخوام آیا میتونه شخص به عهدی که بسته عمل کنه ؟ آِا یا من میتونم بهش دوباره اعتماد کنم ؟ آِایا درست عمل کردم ؟ من همسرمو خیلی دوست دارم اونم همینطور .. تا حالا گریه یه مردو ندیده بودم ولی همسرم گریه کرد قسم خورد گفت کار من نبوده ... اما من هرگز نمیتونم حرفشو باور کنم .. من باید چطور عمل کنم ؟ باید گوشیشو چک کنم ؟ باید بهش بگم با هم تواینترنت باشیم ؟ من همیشه نمیتونم کنار همسرم باشم . من نمیخوام کنترلش کنم
فقط میخوام این افکار مسموم از ذهن من پاک بشه و دوباره مثل قبل بهش اعتماد داشته باشم
خواهیش میکنم کمکم کنید دوستای خوبم من نمیتونم به خانواده ام بگم چون نمیخوام وجهه ای که همسرم تو خانوادم داره خراب بشه از طرفی هم نمیتونم با کس دیگه ای در میون بذارم اینجا تنها راهیه که میتونم عمل درست رو تشخیص بدم و با فکر زندگیمو درست کنم

[helenbahar]

به نظر من یه بار اعتماد کردن کار اشتباهی نیست اما سعی کن زیاد دغدغه اینکه داره همون کار رو تکرار میکنه نداشته باش. کنترلش کن اما سعی کن به خودت آرامش بدی

Sent from my GT-I9300 using Tapatalk

[pardis.s86]

دوست عزیز،کنار همسرت باش وبامحبتت طوری سیرابش کن که نیاز به دیگری نداشته باشه، ذهنت رو به نکات مثبت همسرت، به زیباترین لحظاتی که با هم داشتین سوق بده، تاجایی که میتونی از فکر کردن به این مساله دوری کن، چون هرچی بهش تو ذهنت بها بدیسخت تر اعتمادت دوباره شکل میگیره.اگر هنوز عقد هستی وازدواج نکردی، به نظر من تا وقتی اعتمادت کاملا جلب نشده عروسی نکن، بذار با ذهن پاک شب عروسیت رو بگذرونی،توی ذهنت به علاقه ی همسرت به خودت فکر کن وبالعکس، کنار هم که هستین براش اینده ی زیبای زندگیتون رو ترسیم کن، تا احساس خوبی به همه چیز پیدا کنید، طوری رفتار نکن که احساس کنه داری کنترلش میکنی، چون هر چی محکمتر بخوای تو مشتت بگیریش، بیشتر فرار میکنه، حالا که دل به دلت داده، اروم باش وبذار پیش خودش مطمین باشه که تو دوباره بهش اعتماد کردی وهمه چیز عادی هست، خودتو کنترل کن، نذار دلهره ات رو زیاد بفهمه.انشا الله که دیگه کارهای قبلش رو تکرار نمکنه،گر هم میخوای اطمینان پیدا کنی فقط یه مدت کوتاه طوری که نفهمه کنترل کن، وهربار که چیزی پیدا نکردی،این حس قشنگ زندگی رو، جنبه های مثبت همسرت رو تو ذهنت بیشتر پر رنگ کن تا کم کم اون فکر کمرنگ وکمرنگتر بشه ودر نهایت پاک شه.از اون به بعد راحت زندگی کن و دیگه چکش نکن چون یه مساله کوچیک میتونه تبدیل به یه سوءتفاهم بزرگ تو زندگی بشه وارامشت رو بهم بزنه،هیچوقت خدا رو یادت نره، هر لحظه که از عشق لبریز میشی خدا روشکر کن وازش بخواه که دوام این لحظه ها روتو زندگیت زیاد کنه، خدا خیلی عاشقته، نمیذاره دوباره دلت بگیره، خدا رو محکم در اغوش بکش واینو حس کن که هرگز تنها نیستی.نمیدونم چقدر به دعا واینچیز ها اعتقاد داری، ولی دعای ناد علی رو بگیر وبخون، دلت رو اروم میکنه، به طرز حیرت انگیزی تو زندگیت معجزه ی خدا رو میبینی وبه ارامش میرسی.
بخند، خدا هنوز هم آن بالاست.

[manizhe]

بهار جان یادت نره که تو به خودت دوباره فرصت دادی و این کار خیلی خوبیه و اصلا نمیگم اشتباه کردی
ولی خیلی مواظب زندگیت باش
دوست ندارم اصلا تو دلتو خالی کنم ولی من همه ی اینارو پشت سر گذاشتم و هنوزم دارم میجنگم.ولی صبر و تحمل ی حدی داره که برای من تموم شده
از ته ددددددددل آرزو دارم هیچ وقت این روزا برات تکرار نشه دیگه