نمایش نتایج: از 1 به 6 از 6

موضوع: گفتگو با خدا

954
  1. بالا | پست 1

    عنوان کاربر
    کاربر انجمن
    تاریخ عضویت
    May 2015
    شماره عضویت
    16950
    نوشته ها
    421
    تشکـر
    346
    تشکر شده 512 بار در 244 پست
    میزان امتیاز
    9

    Smile گفتگو با خدا

    هنگامی که انسان دعا میکند در واقع با خدا سخن می گوید
    و آنگاه که کتب آسمانی را تلاوت می کند این خداست که با او سخن می گوید....
    امضای ایشان
    آواز عاشقانه ما در گلو شکست..
    حق با سکوت بود..صدا در گلو شکست..
    آن روزهای خوب که دیدیم..خواب بود..خوابم پرید..و خاطره ها در گلو شکست...

  2. 7 کاربران زیر از aida68 بابت این پست مفید تشکر کرده اند


  3. بالا | پست 2

    عنوان کاربر
    کاربر انجمن
    تاریخ عضویت
    May 2015
    شماره عضویت
    16950
    نوشته ها
    421
    تشکـر
    346
    تشکر شده 512 بار در 244 پست
    میزان امتیاز
    9

    پاسخ : گفتگو با خدا


    خداوند حقیقت را به تو نمی فهماند، مگر آن که تو دیگر به حقیقتی که به آن معتقد هستی فکر نکنی

    ..........................
    چنانچه او به شکل دیگری بر فرد دیگری ظاهر شود، اولی می گوید خداوند بر دومی ظاهر نشده است، چون بر دومی آنچنان که بر اولی ظاهر شده، نمایان نگردیده و همان چیز را نگفته

    ..........................
    اصولا نیازی به درخواست نیست، در این صورت دعا به صورت دعای شکرگذاری در می آیدو به هیچ وجه جنبۀ درخواست پیدا نمی کند، بلکه سپاسی است رای تعمت های موجود


    ..........................
    [replacer_a] تو آنچه را که باید بداند، می داند. برای آن چیزی پوشیده و ندانسته نیست. با وجود این دانستن تنها، کافی نیست، روح تو در جستجوی تجربه است. تو می دانی که آدم بخشنده ای هستی ولی اگر این بخشندگی را به صورتی نشان ندهی، فقط عقده ای از بخشندگی داری

    ..........................
    دانستن چیزی و تجربه کردن آن، دو چیز کاملا متفاوت هستند و روح آرزو داشت خود را تجربی بشناسد (همان کاری که خداوند) کرد آگاهی ادراکی بر تو کافی نبود. بنابراین خداوند طرحی ابداع کرد.تحت ای نقشه تو به عنوان روح پاک(خالص) وارد دنیای فیزیکی که خداوند تازه خلق کرده بود می شدی، به دلیل این که، جسمیت پیدا کردن تنها راهی است که تو بطور تجربی آنچه را که به طور ادراکی می دانی، بشناسی، در واقع، به همین دلیل است که خداوند، در ابتدا عالم فیزیکی و سیستم نسبیت را که بر آن و بر کل آفرینش حاکم است بوجود آورد

    ..........................
    راهی برای تو وجود ندارد تا آن که و آن چه را که هستی، نفی کنی - تو به زبانی ساده، همان (روح پاک، و خلاق) هستی، همیشه بوده ای و همیشه خواهی بود. بنابراین تو بهترین کاریرا که می توانستی بکنی، کردی
    امضای ایشان
    آواز عاشقانه ما در گلو شکست..
    حق با سکوت بود..صدا در گلو شکست..
    آن روزهای خوب که دیدیم..خواب بود..خوابم پرید..و خاطره ها در گلو شکست...

  4. 5 کاربران زیر از aida68 بابت این پست مفید تشکر کرده اند


  5. بالا | پست 3

    عنوان کاربر
    کاربر انجمن
    تاریخ عضویت
    May 2015
    شماره عضویت
    16950
    نوشته ها
    421
    تشکـر
    346
    تشکر شده 512 بار در 244 پست
    میزان امتیاز
    9

    پاسخ : گفتگو با خدا


    تو از نظر
    [replacer_a] به اندازۀ کافی رشد نکرده ای که به طور فردی، چیزی را که به طور جمعی بوجود آمده، تغییر دهی، پس باید تجربه درونی را تغییر دهی. این راه و شیوۀ تسلط بر زندگی است. هیچ چیز فی نفسه و بخودی خود رنج آور نیست. رنج، ناشی از فکر نادرست است. رنج ناشی از خطای فکر است
    ..........................

    جهنم یعنی کمتر بودن (از آنچه واقعآ هستی)

    ..........................
    در عالم هستی هیچ چیز به طور اتفاقی حادث نمی شود

    ..........................
    به هر انسان اجازه بده خودش را طی کند


    ..........................
    یادت باشد که همواره مراقب انتخاب های دیگران باشی بدون آن که آنها را مورد داوری قرار دهی. بدان که انتخاب آنها در لحظه کنونی برای آنها انتخابی کامل است


    ..........................
    آدم و حوا با انتخاب نادرسی که کردند، امکان هرگونه انتخابی را به طور کلی فراهم ساختند


    ..........................
    روح قصد تکامل دارد. این یگانه هدفی است که دارد. هدف او تعالی است. روح دیگر نگران
    [replacer_a] یا پیشرفتهای فکری نیست. این ها همه از نظر روح، بی معنی است
    ..........................

    پروردگار را هرگز از راه ذهن نمی توانی پیدا کنی
    ..........................
    در مقابل وسوسه مقاومت نکن، فقط از آن رو بگردان، به سوی خداوند رو کن و از آنچه غیر او است دوری کن

    ..........................
    برای آن که محبت تو را از دست ندهند، شروع به تغییر دادن رفتار خود می کنند. به این ترتیب دو نفر به جای آن که در رابطه ای، خود را پیدا کنند، خود را گم می کنند
    ..........................
    هیچ موقع نمی توانی، به طور واقعی، و خالصانه، دیگری را دوست بداری، چون هرگز نتوانسته ای به طور واقعی و خالصانه، خودت را دوست بداری
    ..........................
    ناراحتی، واکنش شخصی است که هنوز دیو نفس بر او غالب است، و به اینکه مردم چه قضاوتی در مورد او دارند، حساس است
    ..........................
    آگاهی در این است، به محض اینکه مادیات و موفقیتهای دنیوی در نظرت بی ارزش می شود، موفقیتهای مادی به سویت جاری و سرازیر می شود. یادت باشد، تو در زندگی نمی توانی به آن چه می خواهی برسی، ولی می توانی آن چه را داری تجربه کنی

    ..........................
    در مقابل هر چه مقاومت نشان دهید اصرار می ورزد
    ..........................
    رستگاری شما به واکنش های شما بستگی دارد نه کنش های دیگران
    امضای ایشان
    آواز عاشقانه ما در گلو شکست..
    حق با سکوت بود..صدا در گلو شکست..
    آن روزهای خوب که دیدیم..خواب بود..خوابم پرید..و خاطره ها در گلو شکست...

  6. 4 کاربران زیر از aida68 بابت این پست مفید تشکر کرده اند


  7. بالا | پست 4

    عنوان کاربر
    کاربر انجمن
    تاریخ عضویت
    May 2015
    شماره عضویت
    16950
    نوشته ها
    421
    تشکـر
    346
    تشکر شده 512 بار در 244 پست
    میزان امتیاز
    9

    پاسخ : گفتگو با خدا



    این مطلب کوتاه به زبان های مختلف ترجمه شد و در سراسر دنیا انتشار پیدا کرد.


    Interview with god

    گفتگو با خدا
    I dreamed I had an Interview with god

    خواب دیدم در خواب با خدا گفتگویی داشتم.
    So you would like to Interview me? "God asked."
    خدا گفت : پس میخواهی با من گفتگو کنی؟
    If you have the time "I said"
    گفتم : اگر وقت داشته باشید.
    God smiled
    خدا لبخند زد
    My time is eternity
    وقت من ابدی است.
    What questions do you have in mind for me?
    چه سوالاتی در ذهن داری که میخواهی بپرسی؟
    What surprises you most about humankind?
    چه چیز بیش از همه شما را در مورد انسان متعجب می کند؟
    Go answered ....
    خدا پاسخ داد ...
    That they get bored with childhood.
    این که آنها از بودن در دوران کودکی ملول می شوند.
    They rush to grow up and then long to be children again.
    عجله دارند که زودتر بزرگ شوند و بعد حسرت دوران کودکی را می خورند.
    That they lose their health to make money
    این که سلامتی شان را صرف به دست آوردن پول می کنند.
    And then lose their money to restore their health.
    و بعد پولشان را خرج حفظ سلامتی میکنند.
    By thinking anxiously about the future. That
    این که با نگرانی نسبت به آینده فکر میکنند.
    They forget the present.
    زمان حال فراموش شان می شود.
    Such that they live in neither the present nor the future.
    آنچنان که دیگر نه در آینده زندگی میکنند و نه در حال.
    That they live as if they will never die.
    این که چنان زندگی میکنند که گویی هرگز نخواهند مرد.
    And die as if they had never lived.
    و آنچنان میمیرند که گویی هرگز زنده نبوده اند.
    And then I asked ...
    بعد پرسیدم ...
    As the creator of people what are some of life's lessons you want them to learn?
    به عنوان خالق انسان ها ، میخواهید آنها چه درس هایی اززندگی را یاد بگیرند؟
    God replied with a smile.
    خدا دوباره با لبخند پاسخ داد.
    To learn they cannot make anyone love them.
    یاد بگیرند که نمی توان دیگران را مجبور به دوست داشتن خود کرد.
    What they can do is let themselves be loved.
    اما می توان محبوب دیگران شد.
    learn that it is not good to compare themselves to others.
    یاد بگیرند که خوب نیست خود را با دیگران مقایسه کنند.
    To learn that a rich person is not one who has the most.
    یاد بگیرند که ثروتمند کسی نیست که دارایی بیشتری دارد.
    But is one who needs the least.
    بلکه کسی است که نیاز کم تری دارد
    To learn that it takes only a few seconds to open profound wounds in persons we love.
    یاد بگیرند که ظرف چند ثانیه می توانیم زخمی عمیق در دل کسانی که دوست شان داریم ایجاد کنیم.
    And it takes many years to heal them.
    و سال ها وقت لازم خواهد بود تا آن زخم التیام یابد.
    To learn to forgive by practicing forgiveness.
    با بخشیدن ، بخشش یاد بگیرند.
    To learn that there are persons who love them dearly.
    یاد بگیرند کسانی هستند که آنها را عمیقا دوست دارند.
    But simply do not know how to express or show their feelings.
    اما بلد نیستند احساس شان را ابراز کنند یا نشان دهند.
    To learn that two people can look at the same thing and see it differently.
    یاد بگیرند که میشود دو نفر به یک موضوع واحد نگاه کنند و آن را متفاوت ببینند.
    To learn that it is not always enough that they are forgiven by others.
    یاد بگیرند که همیشه کافی نیست دیگران آنها را ببخشند.
    They must forgive themselves.
    بلکه خودشان هم باید خود را ببخشند.
    And to learn that I am here.
    و یاد بگیرند که من اینجا هستم.
    امضای ایشان
    آواز عاشقانه ما در گلو شکست..
    حق با سکوت بود..صدا در گلو شکست..
    آن روزهای خوب که دیدیم..خواب بود..خوابم پرید..و خاطره ها در گلو شکست...

  8. 2 کاربران زیر از aida68 بابت این پست مفید تشکر کرده اند


  9. بالا | پست 5

    عنوان کاربر
    کاربر ویژه
    تاریخ عضویت
    Jun 2015
    شماره عضویت
    17322
    نوشته ها
    3,619
    تشکـر
    3,638
    تشکر شده 6,747 بار در 2,688 پست
    میزان امتیاز
    13

    پاسخ : گفتگو با خدا

    بـــــــوی ِ نـــــاب ِ بهــشـــتـــــــــ می دهــد همـــــهٔ نـــــام های ِ قشــــنــگ ِ تــــو ... می گذارمشان روی ِ زخــم های ِ *د ِ لَ م* ...
    گفته بودی * اَلجَـبّــــــار * یعنی کسی که جُبـــران می کند همــــهٔ شکستــگی هایِ دلت را ...
    گفته بودی * الشّــــافـی * یعنی کسی که شفـــا می دهد تمـــام ِ زخم هایِ عمیـــق و نا علاج را ...
    *هوای ِ دلم سبک می شود با زمزمـــهٔ نام هایِ زیبایتــــــ*...
    امضای ایشان
    خدا مرهم تمام دردهاست هر چه عمق

    خراش های وجودت بیشتر باشد

    خدا برای پر کردن آن بیشتر در وجودت جای می گیرد

    خدایا دردهایم دلنشین می شود

    وقتی درمانم " تویی "

  10. 3 کاربران زیر از ستیلا بابت این پست مفید تشکر کرده اند


  11. بالا | پست 6

    عنوان کاربر
    کاربر ویژه
    تاریخ عضویت
    Jun 2015
    شماره عضویت
    17322
    نوشته ها
    3,619
    تشکـر
    3,638
    تشکر شده 6,747 بار در 2,688 پست
    میزان امتیاز
    13

    پاسخ : گفتگو با خدا

    بر تل خاکی نشسته بودم که خدا آمد و کنارم نشست

    گفت مگر کودک شده ای که با خاک بازی میکنی

    گفتم نه ولی از بازی آدمهایت خسته شدم

    همان هایی که حس میکنند هنوز خاکم و روح تو در من دمیده نشده

    من با این خاک بازی میکنم تا آدمهایت را بازی ندهم خدا خندید

    پرسیدم خدا چرا از آتش نیستم تا هرکه قصد بازی داشت را بسوزانم

    خدا اما ساکت بود گویا از من دلخور شده بود…

    گفت: تو را از خاک افریدم تا بسازی نه بسوزانی

    تو از خاک از عنصری برتر ساختم از خاک ساختم

    که با آب گل شوی و زندگی ببخشی

    از خاک که اگر آتشت بزنن باز هم زندگی میکنی

    با خاک ساختمت تا با باد برقصی،

    تو را ازخاک ساختم تا اگر هزار بار آتش و آب باد تو را بازی داد

    تو برخیزی سر بر آوری در قلبت دانه عشق بکاری

    و رشد دهی و از میوه شیرینش لذت ببری تو از خاکی و به خاکی بودنت ببال…..

    و من هیچ نداشتم برای گفتن به خدا…
    امضای ایشان
    خدا مرهم تمام دردهاست هر چه عمق

    خراش های وجودت بیشتر باشد

    خدا برای پر کردن آن بیشتر در وجودت جای می گیرد

    خدایا دردهایم دلنشین می شود

    وقتی درمانم " تویی "

  12. کاربران زیر از ستیلا بابت این پست مفید تشکر کرده اند


اطلاعات موضوع

کاربرانی که در حال مشاهده این موضوع هستند

در حال حاضر 1 کاربر در حال مشاهده این موضوع است. (0 کاربران و 1 مهمان ها)

لیست کاربران دعوت شده به این موضوع

کلمات کلیدی این موضوع

© تمامی حقوق برای مشاورکو محفوظ بوده و هرگونه کپی برداري از محتوای انجمن پيگرد قانونی دارد