نمایش نتایج: از 1 به 4 از 4

موضوع: زیگمــوند فــرویـد

2468
  1. بالا | پست 1

    عنوان کاربر
    کاربر انجمن
    تاریخ عضویت
    Jul 2013
    شماره عضویت
    23
    نوشته ها
    350
    تشکـر
    132
    تشکر شده 584 بار در 158 پست
    میزان امتیاز
    11

    زیگمــوند فــرویـد

    sigmund_freud_life.jpg

    زیگموند شلومو فــروید ‏ (۶ مه ۱۸۵۶ - ۲۳ سپتامبر ۱۹۳۹) روان‌پزشک اتریشی و پایه‌گذار رشته روان‌کاوی است.


    زندگــــی

    او زادهٔ شهر پریبور در جمهوری چک کنونی و امپراتوری اتریش پیشین است. خانواده وی از یهودیان اشکنازی بودند. پدرش پارچه‌فروش بود که سه سال بعد از تولد زیگموند به دلیل مشکلات مالی همراه با خانواده خود به لایپزیک رفت و پس از مدتی به وین مهاجرت کرد.

    در خانواده فروید هشت فرزند وجود داشت که دو نفر از آنها برادران ناتنی بزرگسال فروید همراه با کودکانشان بودند. نزدیکترین همدم دوران کودکی فروید برادرزاده‌اش بود که یک سال بزرگتر بود. فروید برادرزاده‌اش را به صورت منبع دوستی‌ها و بیزاری‌های بعدی خود توصیف کرد. فروید از تمام کودکان خانواده بدش می‌آمد و هنگامی که رقیبی برای محبت مادرش به دنیا می‌آمد، احساس حسادت و خشم می‌کرد.

    فروید از همان سال‌های نخستین سطح بالایی از هوش را نشان داد که والدین او به پرورش آن کمک کردند. برای مثال خواهران او اجازه نواختن پیانو را نداشتند مبادا که صدای آن مطالعات فروید را آشفته کند. به او اتاقی اختصاصی داده شده بود که بیشتر وقت خود را در آن می‌گذراند و حتی غذایش را در آنجا می‌خورد تا وقت مطالعاتش را از دست ندهد. اتاق وی تنها اتاق آپارتمان بود که چراغ نفتی باارزشی داشت و باقی افراد خانواده از شمع استفاده می‌کردند.


    وضــعیت تحصیـــل

    فروید یک سال زودتر از معمول وارد دبیرستان شد و اغلب شاگرد اول بود. فروید که زبان آلمانی و عبری را به راحتی صحبت می‌کرد در مدرسه بر زبان‌های لاتین ، یونانی، فرانسوی و انگلیسی تسلط یافت و ایتالیایی و اسپانیایی را خودش یاد گرفت. وی از سن 8 سالگی از خواندن آثار شکسپیر به انگلیسی لذت می‌برد. فروید علایق زیادی داشت که از جمله آنها تاریخ نظامی بود. اما هنگامی که زمان انتخاب شغل فرارسید، در میان مشاغل معدودی که در وین برای یک یهودی گشوده بود، وی پزشکی را برگزید.

    علت این انتخاب این نبود که وی آرزو داشت پزشک شود، بلکه او معتقد بود که مطالعات پزشکی به حرفه‌ای در پژوهش علمی خواهد انجامید که ممکن بود شهرتی را که عمیقا دوست داشت برایش به ارمغان آورد. در حالی که فروید مشغول کامل کردن مطالعه برای درجه پزشکی خود در دانشگاه وین بود، به انجام پژوهش فیزیولوژیکی روی نخاع شوکی ماهی و بیضه‌های مارماهی پرداخت و از این طریق خدمت شایسته‌ای به این رشته کرد. هنگامی که فروید در دانشکده پزشکی بود، آزمایش با کوکائین را نیز آغاز کرد.

    وی این دارو را خودش مصرف کرد و اصرار داشت که نامزد ، خواهران و دوستانش نیز آن را امتحان کنند. او به این ماده بسیار علاقه‌مند شد و آن را دارویی اعجاب آور و سحرآمیز دانست که بسیاری از بیماریها را درمان می‌کند و می‌تواند وسیله‌ای برای بدست آوردن شهرتی باشد که آرزوی آن را داشت باشد. او در سال 1884 مقاله‌ای درباره آثار مفید کوکائین منتشر کرد. بعدا این مقاله را از عوامل کمک کننده به شیوع مصرف کوکائین در اروپا و آمریکا دانستند که بیش از 30 سال یعنی تا دهه 1920 ادامه داشت. فروید قویا به خاطر کمک به برداشتن عنان شیوع کوکائین مورد انتقاد قرار گرفت.

    این موضوع به جای شهرت برای او بدنامی آورد و برای باقی عمرش سعی کرد حمایت پیشین خود را از این دارو از بین ببرد و کلیه اشاراتی را که به این دارو نموده بود از کتابنامه خود حذف کرد. با این وجود وی شخصا به مصرف این دارو تا میانسالی ادامه داد. فروید می‌خواست پژوهش‌های علمی خود را در موقعیت دانشگاهی ادامه دهد، اما ارنست بروک این تمایل را به سبب شرایط مالی فروید به یاس مبدل کرد. او به اندازه‌ای تهیدست بود که نمی‌توانست سالها صبر کند تا بتواند یکی از معدود کرسی‌های استادی را بدست آورد.

    فروید با بی‌میلی پذیرفت که حق با بروک است. بنابراین تصمیم گرفت در امتحانات پزشکی شرکت کند و به عنوان یک پزشک به شغل آزاد پزشکی اشتغال یابد. وی در سال ۱۸۸۱ به دریافت درجه دکتری نایل شد و به عنوان متخصص بالینی اعصاب بکار پرداخت. او کار طبابت را پرجاذبه‌تر از آنچه که پیش‌بینی کرده بود نیافت. اما واقعیت‌های اقتصادی در این میان پیروز شد. فروید با مارتا برنایس ازدواج کرد.


    موفقـــیت های فرویــــد

    فروید در این سالها با ژوزف بروئر دوست شد. آن دو اغلب در مورد بعضی از بیماران بروئر از جمله آنا که شرح حال او محور اصلی تحول روانکاوی است، به بحث می‌پرداختند. گزارش بروئر درباره شرح حال آنا در تحول روانکاوی اهمیت دارد، زیرا روش تخلیه هیجانی یعنی معالجه از راه صحبت کردن را که در آثار فروید به گونه‌ای برجسته نمایان است، به او معرفی کرد. در ۱۸۸۵ یک بورس پژوهشی به فروید امکان داد تا چهار ماه و نیم در فرانسه زیر نظر شارکو به مطالعه بپردازد. او استفاده شارکو از هیپنوتیزم را در درمان بیماران هیستریکی مشاهده کرد.

    در ۱۸۹۵ فروید و بروئر پژوهش‌هایی درباره هیستری را منتشر کردند که اغلب نقطه آغاز رسمی روانکاوی تلقی می‌شود. چند مقاله مشترک و چند شرح حال موردی از جمله شرح حال آنا محتوای این کتاب را تشکیل می‌دادند. این آغازی برای شهرت قطعی هر چند نسبتا کم برای فروید که در جستجویش بود محسوب می‌شد. در اوایل دهه ۱۹۰۰ دانشمندانی چون ویلیام جیمز که در حال احتضار بود، افکار پرمخاطره فروید را به عنوان نظامی که روان‌شناسی قرن بیستم را شکل خواهد داد، تصدیق کردند. در واقع او همراه با گروه برجسته‌ای از همکارانی که به انجمن روانکاوی وین پیوسته بودند، روان‌شناسی قرن بیستم را شکل داد. اغلب این همکاران به پیشرفت روانکاوی کمک کردند. در سال ۱۹۰۹ فروید از جامعه روان‌شناسی امریکا قدردانی رسمی دریافت کرد. از او برای یک رشته سخنرانی دعوت شد که در آنجا به او درجه دکترای افتخاری اهدا کردند.

    در طول سال‌های ۱۹۲۰ و ۱۹۳۰ که فروید به اوج موفقیت خود رسیده بود، سلامتی او شروع به تحلیل رفتن می‌کرد. او از سال ۱۹۲۳ تا زمان مرگش که ۱۶ سال بعد بود، تحت ۳۳ عمل جراحی برای سرطان دهان قرار گرفت. زیرا او روزانه ۲۰ سیگار برگ می‌کشید. در سال ۱۹۳۸ نازی‌ها اتریش را اشغال کردند. ولی به رغم اصرار دوستانش فروید ترک کردن وین را نپذیرفت. چندین بار خانه او مورد هجوم دارودسته نازی‌ها قرار گرفت. پس از اینکه دختر او آنا دستگیر شد، فروید موافقت کرد که وین را ترک کند و به لندن برود. چهار خواهر او در اردوگاه کار اجباری نازی‌ها مردند.

    سلامتی فروید به نحو چشمگیری تحلیل رفت. اما او از نظر عقلانی هوشیار ماند و تقریبا تا آخرین روز زندگی‌اش به کار ادامه داد. در اواخر سپتامبر ۱۹۳۹ او به پزشک خود ماکس شور گفت: اکنون این زندگی جز شکنجه چیز دیگری نیست و دیگر معنی ندارد. دکتر قول داده بود که اجازه نخواهد داد فروید بیهوده رنج بکشد. او طی ۲۴ ساعت بعدی سه بار مرفین به او تزریق کرد که هر مقدار مصرف آن بیشتر از اندازه لازم برای تسکین درد بود و سالهای طولانی درد فروید را به پایان رساند.


    فروید به یکی از بهترین دبیرستان‌های وین رفت و آن‌جا را با درجه ممتاز به پایان رساند. نخست می‌خواست حقوق بخواند[نیازمند منبع] اما بعد در سال ۱۸۷۳ به دانشکده پزشکی دانشگاه وین رفت و در سال ۱۸۷۵ برای بورس تحصیلی در رشته جانورشناسی به تریست ایتالیا رفت. در ۱۸۸۲ مدرک پزشکی خود را گرفت و در همان زمان با مارتا برنز ازدواج کرد و در بیمارستان عمومی وین مشغول به کار شد.
    در ۱۸۸۵ برای تححقیقات عصب‌شناسی وارد پاریس شد و در بیمارستان سال‌پتریه با ژان مارتن شارکو که بزرگ‌ترین روان‌پزشک زمان به شمار می‌رفت آشنا شد. شارکو بر کاربرد هیپنوتیزم در درمان هیستری کار می‌کرد.
    سپس به وین بازگشت و مطبی باز کرد و به درمان بیماران روانی با استفاده از هیپنوتیزم پرداخت. در ۱۸۹۶ پس از تحقیقاتی چند با ژوزف برویر به بررسی و تحقیق و درمان بیماران به روشی که خود روان‌کاوی می‌نامید پرداخت.

    فروید بعدها تصمیم گرفت به جای هیپنوتیزم، تداعی آزاد و تحلیل رویاها را برای تشخیص و درمان بیماران روانی به کار گیرد. او بیماران را ترغیب می‌کرد که در باره بیماری خود و خاطرات زندگی خود سخن گویند. بسیاری از آنان با سخن گفتن و یادآوری خاطرات تلخ گذشته، به ویژه دوران کودکی، بهتر می‌شدند. یکی از بیماران او نام «سخن‌درمانی» را بر این شیوه گذاشت.

    در ۱۹۰۱ انجمن بین المللی روان‌کاوی و در ۱۹۰۲ جامعه روانشناسی چهارشنبه را که هر چهارشنبه در خانه او جلسه از برگزار می‌شد تاسیس کرد. در ۱۹۰۹ همراه با کارل یونگ و ساندور فرنزی به دعوت دانشگاه کلارک ماساچوست به آمریکا رفت

    در ۱۹۲۳ برای برداشتن غده سرطانی در سق دهانش مجبور به عمل جراحی می‌شود که طی آن بخش عمده‌ای از سمت راست سق دهانش برداشته می‌شودوقتی که دانشگاه عبری اورشلیم در ۱۹۲۵ برپا شد نام وی به همراه آلبرت انیشتین، مارتین بوبر و حاییم وایزمن در میان اعضای اولین هیئت مدیره آن دانشگاه بود.


    با الحاق اتریش به آلمان در ۱۹۳۸ و بالا گرفتن یهودی‌ستیزی در وین، فروید تصمیم به مهاجرت گرفت و با کمک ویلیام بالیت دیپلمات آمریکایی و پرنسس بناپارت روانکاو فرانسوی در ۱۹۳۸ وین را همراه با خانواده‌اش به قصد پاریس ترک می‌کند و پس از مدتی از آنجا به لندن می‌رود و در همپستد سکنی می‌گزیند.

    در ۲۳ سپتامبر ۱۹۳۹ پس از دو روز اغما که حاصل تزریق مرفین بود در ساعت سه نیمه شب می‌میرد. تزریق مورفین بنابر قراردادی بین فروید و پزشکش بوده‌است که هرگاه درد بر او غلبه کرد پزشک با تزریق سم جان او را بگیرد.



    اندیشـــه‌های فروید

    بنای یادبود زیگموند فروید در همپ استد در جنوب لندن. زیگموند و آنا فروید در این مکان زندگی می‌کردند. این مکان در حال حاضر موزه زندگی و کارهای فروید می‌باشد.به نظر او بسیاری از رفتارهای انسان تحت تأثیر انگیزه‌های ضمیر ناخودآگاه است.

    افکار و خاطرات بخصوص ضمیر ناخودآگاه، بویژه از نوع جنسی و پرخاشگرانه، ریشهٔ اختلالات روانی هستند، و اینگونه اختلالات روانی می‌توانند با تبدیل اندیشه‌ها و خاطرات ناخودآگاه به آگاهی از طریق معالجات روانکاوانه، درمان شوند.


    آثـــار

    تعبیر خواب (۱۹۰۰)
    توتم وتابو (۱۹۱۳)
    روان‌شناسی گروه و تحلیل من (۱۹۲۱)
    تمدن و گله‌مندان از آن (۱۹۳۰) تحت عنوان «فرهنگ و ناخوشایندیهای آن» توسط امید مهرگان از آلمانی به فارسی برگردانده شده‌است.
    بررسی رفتارهای جنسی
    آسیب‌شناسی زندگی روزمره
    موسی و یکتا پرستی
    آینده یک وهم


    منبـــــع
    امضای ایشان
    همــانگونه که روز ِ خــوب خــواب خوش در پـی دارد
    زندگی هــم اگـــر بـــه خوبی سپــری شود
    مرگی آمرزیده و آرام در پی خواهـد داشت


  2. کاربران زیر از *P s y C h e* بابت این پست مفید تشکر کرده اند


  3. بالا | پست 2

    عنوان کاربر
    کاربر انجمن
    تاریخ عضویت
    Jul 2013
    شماره عضویت
    23
    نوشته ها
    350
    تشکـر
    132
    تشکر شده 584 بار در 158 پست
    میزان امتیاز
    11

    پاسخ : زیگمــوند فــرویـد

    سطوح شخصیت


    فروید در برداشت اولیه خود شخصیت را به سه سطح تقسیم کرد: هشیار،نیمه هشیار و ناهشیار



    سطح هشیار(Conscious) به صورتی که فروید آن را توصیف کرد،با معنی متداول آن مطابقت دارد.این سطح تمام احساسهاو تجربیاتی را شامل میشود کهدر لحظه خاص از آنها آگاهیم.برای مثال،هنگامی که این کلمات را میخوانید،ممکن است نسبت به احساس قلم در دستان خود،مفاهیمی که سعی دارید بفهمید،و سگی که در فاصله دور پارس میکند هوشیار باشید.فروید هشیار را جنبه ی محدود شخصیت در نظر گرفت.زیرا فقط بخش کوچکی از افکار،احساسات و خاطرات مادر هر لحظه در آگاهی هشیار وجود دارد.او ذهن را به کوه یخ تشبیه کرد.هشیار قسمت بالای سطح آب است-فقط نوک کوه یخ.



    از نظر فروید،مهمتر از آن ناهشیار(Unconscious) است که قسمت بزرگتر و نادیدنی سطح آب است.نظریه روانکاوی روی این سطح تمرکز دارد.اعماق وسیع و تاریک آن مخزن غرایز است،همین امیالی که رفتار ما را هدایت میکنند.ناهشیار نیروی سوق دهنده در پس تمام رفتارها را شامل میشود و مخزن نیروهایی است که نمیتوانیم آنها را ببینیم یا کنترل کنیم.



    بین این دو سطح،نیمه هشیار(Preconscious) قرار دارد.نیمه هشیار مخزن خاطرات،ادراکها و افکاری است که ما به صورت هشیار در لحظه از آنها آگاه نیستیم ولی میتوانیم به راحتی به هشیاری انتقال دهیم.برای مثال،اگر ذهن شما از این صفحه منحرف شود و فکر کردن به یک دوست یا به کاری که دیشب انجام دادید را شروع کنید،مطالبی را از نیمه هشیار به هشیار خود انتقال میدهید.


    ساختار شخصیت


    فروید بعدا در دیدگاه سه سطحی شخصیت تجدید نظر کرد و سه ساختار را در آناتومی شخصیت معرفی کرد: نهاد،خود و فرا خود



    نهاد(id)

    با مفهوم ناهشیار قبلی فروید مطابقت دارد.(هر چند که خود و فرا خود نیز جنبه های ناهشیار دارند).نهاد مخزن غرایز و لیبیدوست(انرژی روانی که به وسیله ی غرایز آشکار میشود).


    نهاد ساختار قدرتمند شخصیت است زیرا تمام انرژی دو ساختار دیگر را تامین میکند.
    چون نهاد مخزن غرایز است،مستقیما با ارضای نیازهای بدن ارتباط دارد.زمانی که بدن در حالت نیاز قرار دارد تنش به وجود می آید و فرد با ارضا کردن نیاز،این تنش را کاهش می دهد.نهاد طبق آنچه که فروید اصل لذت (Pleasure principle) نامید،عمل می کند،نهاد از طریق ارتباطی که با کاهش تنش دارد،در جهت افزایش لذت و اجتناب از درد عمل می کند.نهاد برای ارضای فوری نیازهایش تلاش میکند و تاخیر و تعویق ارضا را به هر دلیل تحمل نمی کند.نهاد فقط ارضای فوری را می شناسد و ما را برای چیزی که می خواهیم و زمانی که آن را می خواهیم،بدون توجه به اینکه دیگری چه میخواهد،تحریک می کند.

    نهاد ساختاری خود خواه،لذت جو،ابتدایی،غیر اخلاقی،سمج و ناشکیباست.نهاد از واقعیت آگاه نیست.

    ما میتوانیم نهاد را به نوزادی تشبیه کنیم که وقتی نیازهایش برآورده نمی شوند گریه می کند و مشت تکان میدهد ولی نمی داند که چگونه خود را ارضا کند.تنها راهی که نهاد می تواند نیازهایش را ارضا کند از طریق عمل بازتابی و کامروا سازی توهمی یا تجربه خیال پردازی است که فروید آن را تفکر طبق فرایند نخستین (Primary_process thought) نامید.


    خود(ego)


    ارباب منطقی شخصیت است.هدف آن ممانعت از تکانه های نهاد نیست،بلکه می خواهد به آن کمک کند کاهش تنشی را که آرزو دارد،کسب کند.چون خود از واقعیت آگاه است،تصمیم می گیرد که چگونه و چه وقت غرایز نهاد می توانند بهتر ارضا شوند.خود زمانها،مکانها و اشیای جامعه پسندی که تکانه های نهاد را ارضا خواهند کرد تعیین می کند.

    خود از ارضای نهاد جلوگیری نمی کند بلکه می کوشد آن را به تعویق اندازد یا با توجه به ضروریات واقعیت،مسیر آن را تغییر دهد.خود محیط را بصورت عملی و واقع بینانه درک و دستکاری نموده و به همین خاطر مطابق با اصل واقعیت(Reality principle) عمل می کند.(اصل واقعیت با اصل لذت در تضاد است).


    فروید رابطه خود و نهاد را به رابطه ی سوارکار روی اسب تشبیه کرد.سوارکار باید نیروی خام و حیوانی اسب را هدایت،نظارت و مهار کند.در غیر این صورت،اسب می تواند رم کند و بگریزد و سوارکار را بر زمین بیندازد.خود به دو ارباب خدمت می کند-نهاد و واقعیت-و همواره بین درخواست های متضاد آنها میانجی گری کرده و بین آنها سازش برقرار می کند.در ضمن،خود هرگز مستقل از نهاد نیست بلکه همیشه پاسخگوی درخواستهای آن است و نیرو و انرژی خود را از آن می گیرد.این خود،همان ارباب منطقی شخصیت شماست که شما را وادار می سازد با افرادی که دوست ندارید کنار بیایید،وظیفه کنترل کردن و به تعویق انداختن خود باید مرتبا اعمال شود،در غیر این صورت،تکانه های نهاد ممکن است مسلط شوند و خود منطقی را سرنگون کنند.فروید معتقد بود که نباید اجازه دهیم نهاد ما را کنترل کند.


    فراخود (Superego)

    احکام و عقاید قدرتمندی که عمدتا ناهشیار هستند،که اصطلاحا وجدان نام دارد.اساس این جنبه ی اخلاقی شخصیت معمولا در ۵ یا ۶ سالگی آموخته می شود و ابتدا از مقررات سلوکی که والدین ما تعیین می کنند تشکیل می شوند.کودکان از طریق تحسین،تنبیه و سرمشق یاد می گیرند چه رفتارهایی را والدین آنها خوب یا بد می دانند.

    رفتارهایی که کودکان بخاطر آنها تنبیه می شوند،وجدان یا یک قسمت از فراخود را تشکیل می دهند.قسمت دوم فراخود خود آرمانی است که از رفتارهای خوب و درستی تشکیل می شود که کودکان بخاطر آنها تحسین شده اند.یک زمانی کودکان این آموزه ها را درونی کرده و پاداشها و تنبیه ها را خود آنها اجرا می کنند.
    کنترل والدین جای خود را به کنترل خویش می دهد.ما در نتیجه این درونی سازی هر وقت کاری انجام دهیم(یا حتی فکر انجام آن را بکنیم)که بر خلاف این اصول اخلاقی باشد،احساس گناه یا شرم می کنیم.فراخود به عنوان داور اصول اخلاقی،در درخواست خود برای کمال،سنگدل و حتی ظالم است.فراخود از نظر شدت،غیر منطقی بودن و اصرار بر اطاعت بی شباهت به نهاد نیست.هدف آن صرفا به تعویق انداختن درخواست های لذت جویانه ی نهاد نیست،یعنی همان کاری که خود انجام می دهد،بلکه جلوگیری کامل از آنهاست.

    فراخود نه برای لذت تلاش می کند،نه برای رسیدن به هدفهای واقع بینانه.تلاش آن فقط برای کمال اخلاقی است.فراخود مانند نهاد هیچ سازشی را برای درخواستهایش نمی پذیرد.




    منبـــــع : کتاب نظریه های شخصیت از شولتـز / ترجمـه یحیی سید محمدی
    امضای ایشان
    همــانگونه که روز ِ خــوب خــواب خوش در پـی دارد
    زندگی هــم اگـــر بـــه خوبی سپــری شود
    مرگی آمرزیده و آرام در پی خواهـد داشت


  4. بالا | پست 3

    عنوان کاربر
    کاربر انجمن
    تاریخ عضویت
    Jul 2013
    شماره عضویت
    23
    نوشته ها
    350
    تشکـر
    132
    تشکر شده 584 بار در 158 پست
    میزان امتیاز
    11

    پاسخ : زیگمــوند فــرویـد

    انواع اضطراب از دیدگاه فروید



    فروید معتقد است در صورتی که خود شدیدا تحت فشار باشد،اضطراب بوجود می آید.
    فروید سه نوع اضطراب را مطرح میکند:اضطراب واقعی،اضطراب روان رنجور و اضطراب اخلاقی.



    اضطراب واقعی اولین نوع اضطراب است که سایر اضطرابها از آن حاصل می شود.

    این ترس از خطرات ملموس در زندگی عملی است.اغلب ما بطور قابل توجهی از آتش،طوفانها،زلزله و بلایای مشابه میترسیم.ما از حیوانات وحشی،اتموبیلهایی که با سرعت حرکت میکنند و ساختمانهایی که در حال سوختن است می گریزیم.



    اضطراب واقعی (Reality or objective anxiety) رفتار ما را برای گریختن از خطرهای واقعی و محافظت کردن از خودمان هدایت می کند.وقتی که این تهدید دیگر وجود نداشته باشد،ترس ما فروکش می کند.اما این ترسهای مبتنی بر واقعیت می توانند به افراط کشیده شوند.کسی که بخاطر ترس از اینکه اتومبیلی با او برخورد کند از خانه بیرون نمی رود،یا بخاطر ترس از آتش کبریت روشن نمی کند،ترسهای مبتنی بر واقعیت را به نقطه ی نابهنجاری کشانده است.


    اضطراب روان رنجورو اضطراب اخلاقی برای سلامت روانی ما مشکل آفرین هستند.


    اضطراب روان رنجور (Neurotic anxiety) ریشه در کودکی دارد،یعنی در تعارض ارضای غریزی با واقعیت.معمولا کودکان بخاطر ابراز کردن تکانه های جنسی و پرخاشگری تنبیه میشوند.بنابراین،میل به ارضا کردن برخی تکانه های نهاد،موجب اضطراب می شود.


    اضطراب اخلاقی (Moral anxiety) از تعارض بین نهاد و فراخود ناشی می شود.



    در واقع،این ترس از وجدان است.وقتی که برای نشان دادن تکانه ای غریزی که با اصول اخلاقی شما مغایر است تحریک می شوید،فراخود شما باعث می شود احساس شرم و گناه کنید و به این طریق از شما انتقام می گیرد.به زبان روزمره ممکن است خود را دچار عذاب وجدان توصیف کنید.اضطراب به فرد خبر می دهد که خود تهدید شده است و اگر دست به کار نشود،امکان دارد خود ساقط شود.
    خود چگونه می تواند از خودش محافظت یا دفاع کند؟چند گزینه وجود دارد:گریختن از موقعیت تهدید کننده،جلوگیری از نیاز تکانشی که علت خطر است،اطاعت کردن از احکام وجدان.اگر هیچ یک از این روشهای منطقی موثر نباشند،فرد ممکن است به مکانیزمهای دفاعی متوصل شود که راهبردهای غیر منطقی طراحی شده برای دفاع کردن از خود هستند.



    منبـــــع : کتاب نظریه های شخصیت از شولتـز / ترجمـه یحیی سید محمدی
    امضای ایشان
    همــانگونه که روز ِ خــوب خــواب خوش در پـی دارد
    زندگی هــم اگـــر بـــه خوبی سپــری شود
    مرگی آمرزیده و آرام در پی خواهـد داشت


  5. بالا | پست 4

    عنوان کاربر
    کاربر انجمن
    تاریخ عضویت
    Jul 2013
    شماره عضویت
    23
    نوشته ها
    350
    تشکـر
    132
    تشکر شده 584 بار در 158 پست
    میزان امتیاز
    11

    پاسخ : زیگمــوند فــرویـد

    مکانیزمهای دفاعی فروید علیه اضطراب



    ۱) سرکوبی (Repression)

    سرکوبی انتقال غیر ارادی چیزی از آگاهی هشیار است.این نوعی فراموشی ناهشیار وجود چیزی است که موجب ناراحتی ما می شود و اساسی ترین و رایج ترین مکانیزم دفاعی است.سرکوبی می تواند بر خاطراتی که از موقعیتها و افراد داریم،بر برداشتی که از زمان حال داریم و حتی بر عملکرد فیزیولوژیکی بدن ما تاثیر بگذارد.برای مثال ،مردی می تواند سایق جنسی خود را بقدری شدید سرکوب کند که عقیم شود.

    وقتی سرکوبی در جریان باشد،برطرف کردن آن دشوار است.چون ما برای محافظت از خودمان در برابر خطر از سرکوبی استفاده می کنیم.برای اینکه آن را برطرف نماییم مجبوریم بدانیم که آن فکر یا خاطره دیگر خطرناک نیست.




    ۲) انکار (Denial)

    انکار با سرکوبی ارتباط داردو انکار کردن وجود تهدیدهای بیرونی یا رویدادهای آسیب زایی که اتفاق افتاده اند را شامل می شود.برای مثال،فردی که به بیماری لا علاجی مبتلاست شاید قریب الوقوع بودن مرگ را انکار کند.والدین کودکی که مرده است امکان دارد با بدون تغییر نگه داشتن اتاق او فقدان وی را انکار کنند.




    ۳) واکنش وارونه (Reaction formation)

    واکنش وارونه نوعی دفاع علیه تکانه ناراحت کننده،نشان دادن فعال تکانه ی مخالف است.کسی که شدیدا به وسیله ی تکانه های جنسی تهدید کننده تحریک شده است امکان دارد این تکانه ها را سرکوب کرده و رفتارهای جامعه پسندتری را جایگزین آنها کند.
    برای مثال،کسی که توسط تمایلات جنسی تهدید شده است شاید آنها را وارونه کند و مبارز متعصبی علیه هرزه نگاری شود.فرد دیگری که به وسیله ی تکانه های شدیدا پرخاشگرانه آشفته شده است،شاید بیش از حد دلواپس و نگران شود.بنابراین،در ذهن ناهشیار کسی که از این مکانیزم استفاده می کند،شهوت به پاکدامنی،و نفرت به عشق تبدیل می شود.




    ۴) فرافکنی (Projection)

    فرافکنی نسبت دادن تکانه های ناراحت کننده به فرد دیگری است.تکانه های شهوت انگیز،پرخاشگرانه و سایر تکانه های غیر قابل قبول،به صورتی درک می شوند که دیگران،نه خود فرد از آنها برخوردارند.چنین فردی در واقع می گوید "من از او متنفر نیستم،او از من نفرت دارد".




    ۵) واپس روی (Regression)

    واپس روی یعنی اینکه فرد به دوره ی پیشین زندگی که خوشایند تر و بدون ناکامی و اضطراب بوده برگشت می کند.واپس روی معمولا برگشت به یکی از مراحل روانی ـ جنسی رشد کودکی را شامل می شود.فرد با نشان دادن رفتارهایی که در آن زمان داشته است،مانند رفتارهای بچگانه و وابسته،به این دوران امن تر زندگی برگشت می کند.




    ۶) دلیل تراشی (Rationalization)

    دلیل تراشی نوعی مکانیزم دفاعی است که به موجب آن برای اینکه رفتار ما منطقی تر و مقبول تر به نظرمان برسد آن را به صورت متفاوتی تعبیر می کنیم.ما فکر یا عمل تهدید کننده ای را با قانع کردن خود به اینکه توجیهی منطقی برای آن وجود دارد،موجه جلوه می دهیم.کسی که از کار خود اخراج شده ممکن است با گفتن اینکه این کار در هر صورت به درد نمی خورد،دلیل تراشی کند.معشوقی که جواب رد به شما داده اکنون به نظر می رسد ایرادهای زیادی دارد.سرزنش کردن کسی یا چیزی دیگر برای شکست های خود،از سرزنش کردن خودمان کمتر تهدید کننده است.



    ۷) جابجایی (Displacement)


    اگر چیزی که تکانه ی نهاد را ارضا می کند در دسترس نباشد،امکان دارد فرد آن تکانه را با چیز دیگری جابجا کند.این عمل به جابجایی معروف است.

    برای مثال،بچه هایی که از والدین خود نفرت دارند یا بزرگسالانی که از مدیران خود متنفرند ولی از اینکه مبادا تنبیه شوند می ترسند خصومت خود را ابراز کنند.شاید این پرخاشگری را به فرد دیگری جابجا کنند.امکان دارد کودکی خواهر یا برادر کوچکتر خود را کتک بزند،یا فرد بزرگسالی بر سر فردی فریاد بکشد.در این مثالها،موضوعی که تهدید نیست جایگزین موضوع اصلی تکانه ی پرخاشگری شده است.اگر شما درگیر تعدادی جابجایی باشید،مخزن تنش تخلیه نشده انباشته شده و تحریک می شود تا راههای تازه ای را برای کاستن از تنش پیدا کنید.




    ۸) والایش (Sublimation)

    در حالی که جابجایی مستلزم یافتن موضوعی جانشین برای ارضا کردن تکانه های نهاد است.والایش مستلزم تغییر دادن تکانه های نهاد است.در این حالت،انرژی غریزی به مجاری دیگر ابراز منحرف می شود،مجاری ای که جامعه قابل قبول و تحسین برانگیز می داند.
    برای مثال،انرژی جنسی می تواند به رفتارهای هنری خلاق منحرف شده یا والایش یابد.فروید معتقد بود انواع فعالیتهای انسان،مخصوصا آنهایی که ماهیت هنری دارند،جلوه هایی از تکانه های نهاد هستند که به راههای خروجی جامعه پسند منحرف شده اند.
    والایش نوعی مصالحه است.بدین ترتیب ،این مکانیزم ارضای کامل به بار نمی آورد بلکه به تراکم تنش تخلیه نشده می انجامد.


    فروید معتقد بود مکانیزمهای دفاعی انکار ناهشیار یا تحریفهای واقعیت هستند.وقتی که از این مکانیزمها استفاده می کنیم در واقع خودمان را گول می زنیم،ولی از انجام این کار آگاه نیستیم.اگر می دانستیم که خودمان را گول می زنیم،این دفاعها چندان موثر نبودند.علت اینکه دفاعها خوب عمل می کنند این است که مواد تهدید کننده و ناراحت کننده را خارج از آگاهی هشیار نگه می دارند.در نتیجه،ما از واقعیت درباره ی خودمان آگاه نمی شویم ولی تصویر تحریف شده ای از نیازها،ترسها،و امیال خود داریم.
    موقعیت هایی وجود دارند که از واقعیت آگاه می شویم و آن زمانی است که دفاعها شکسته می شوند و نمی توانند از ما محافظت کنند.این در موقع استرس غیر عادی یا زمانی که تحت روان کاوی قرار می گیریم اتفاق می افتد.



    وقتی دفاعها شکست می خورند،غرق در اضطراب کوبنده می شویم.احساس می کنیم اندوهگین،بی ارزش و افسرده هستیم.تا وقتی که دفاعها دوباره برقرار نشوند یا دفاعهای تازه ای برای جایگزین شدن آنها تشکیل نشوند،احتمالا دچار نشانه های روان رنجوری یا روان پریشی می شویم.بنابراین دفاعها برای سلامت روانی ما ضروری هستند.ما بدون آنها نمی توانیم مدت زیادی دوام بیاوریم.



    منبـــــع : کتاب نظریه های شخصیت از شولتـز / ترجمـه یحیی سید محمدی
    ویرایش توسط *P s y C h e* : 08-28-2013 در ساعت 04:23 PM
    امضای ایشان
    همــانگونه که روز ِ خــوب خــواب خوش در پـی دارد
    زندگی هــم اگـــر بـــه خوبی سپــری شود
    مرگی آمرزیده و آرام در پی خواهـد داشت


اطلاعات موضوع

کاربرانی که در حال مشاهده این موضوع هستند

در حال حاضر 1 کاربر در حال مشاهده این موضوع است. (0 کاربران و 1 مهمان ها)

موضوعات مشابه

  1. بهترین جایگزین برای بوتاکس
    توسط R e z a در انجمن زیبایی پوست و مو
    پاسخ: 0
    آخرين نوشته: 10-04-2013, 11:29 PM
  2. اختلـالـات تجــزیــه ای
    توسط *P s y C h e* در انجمن بیماریهای اعصاب و روان
    پاسخ: 6
    آخرين نوشته: 09-22-2013, 03:29 PM
  3. اسباب بازیهای چینی بلای جان کودکان!
    توسط R e z a در انجمن زیبایی پوست و مو
    پاسخ: 0
    آخرين نوشته: 08-28-2013, 11:53 PM
  4. لبــاس زیــر در تحـریکـات جنســــی
    توسط *P s y C h e* در انجمن آموزش ها و مهارت ها
    پاسخ: 0
    آخرين نوشته: 08-26-2013, 07:17 PM
  5. ارزیـابـی جـامـع سـالمـنـدان
    توسط R e z a در انجمن روانشناسی میانسالی و سالمندان
    پاسخ: 0
    آخرين نوشته: 08-20-2013, 05:34 PM

لیست کاربران دعوت شده به این موضوع

کلمات کلیدی این موضوع

© تمامی حقوق برای مشاورکو محفوظ بوده و هرگونه کپی برداري از محتوای انجمن پيگرد قانونی دارد