سلام دوستان.خواهشا كمكم كنيد.واقعا خسته شدم
دختر ٢٢ ساله/دانشجو هستم كه اخلاق هام داره خودم رو هم خسته ميكنه.اكثر اوقات متواضع و خاكي و... هستم.ولي از حد صبرم كه بگذره،ديگه نميشناسم طرفي كه دارم باهاش حرف ميزنم كيه.بي ادبي نميكنم.ولي يه چيزي ميگم،كه اگه يكي به خودم بگه،هزار بار خورد ميشه غرورم
نمونش كه امروز خواهرم مسخرم كرد.منم گفتم همه ي مشكلات من حل ميشن.ولي قد كوتاه تو هيچوقت بلند نميشه اصلا دست خودم نيست.اينجوري صحبت ميكنم،بعد هم از اينكه قلب كسيو شكستم،كلي گريه و ناراحتي ميكنم.
تك تك تيكه هايي كه ميندازم رو احساس ميكنم يكي قبلا به خودم انداخته.سر قد كه مطمئنم.من تا راهنمايي قدم خيلي كوتاه بود.بچه ها همش بهم ميگفتن. الان كه به خواهرم اين حرف رو زدم،همش ميگم كاش قدم كوتاه بود كه به خودم اين اجازرو نميدادم كه اين حرف احمقانرو بزنم اين يكي از هزار نمونس.
اينم بگم كه من تو يه خانواده ي از نظر بقيه مرفه و خوشحال بزرگ شدم.ولي مقصر اصلي اين رفتارم رو حتم به يقين كمبودهاي جزئي اي كه پدر و مادرم گذاشتن ميدونم.اگه جايي رو گُنگ گفتم بگيد كه توضيح بدم فقط خواهشا اگه كوچكترين نظري هم داريد بگيد بهم
راستي،اينم بگم كه با وجود اينكه به هرچي خواستم با تلاش رسيدمو از طرف اطرافيانم آدم موفقيم،اعتماد به نفسم خيلي كمه.