سلام دوستان. من بعد از اون ماجرای دعوایی که بین من و همسرم پیش اومد و من 2 ماه رفتم قهر خونه بابام ( تاپیک میخواهم برگردم به زندگیم) . بعد 2 ماه که آشتی کردیم و از طبقه بالای خونه پدر شوهرم اومدیم بیرون و بیرون خونه اجاره کردیم و الان 1 ماهه که داریم تو خونمون زندگی میکنیم. حالا یه مشکلی دارم اونم اینه که: من و همسرم که برگشتیم سر زندگیمون دیگه تو این 1 ماه نه من رفتم خونه باباش و نه اون اومده خونه بابام. خلاصه که ما هر کدوم تنها میریم خونه پدرهامون. چونکه تو دعوای آخر که پدر و مادر هامونم حضور داشتند و کار به کتک کاری و بی احترامی و فحش رسید و خلاصه که خیلی وضعیت بد شد. حالا 2 تا خانواده ها که دیگه کلا کات کردند و ما هم همینطور. حالا الان تو فامیل های همسرم که همه جا مارو افطار دعوت میکنن به خاطر اینکه همسرم دوست داره بره منم میرم خونه فامیلاش و خواهر هاش . که اونجا پدر و مادرش هم حضور دارن که من وقتی وارد جمع میشم یه سلام کلی میدم و بچه رو هم بغل میکنم و وارد میشم که مجبور نشم تک تک برم جلو و احوالپرسی کنم تا مجبور بشم با پدر و مادر شوهرم هم روبوسی و احوالپرسی کنم. خلاصه ما هر جا که میریم و برمیگردیم خونه. با همسرم بحث داریم سر این موضوع. با این حال که من روزی که برگشتم سر زندگیم باهاش طی کردم که هیچ وقت وقت دیگه تو روی پدر و مادرت نگاه نمیکنم چونکه منو خیلی اذیت کردن و تو زندگیم دخالت کردن. من واقعا کاراشونو نمیتونم فراموش کنم اونا در حق ما خیلی خوبی ها و همچنین بدی ها کردن . من هر دو رو میبینم ولی اصلا کارای پدر و مادرشو نمیتونم فراموش کنم. شوهرم هم هر وقت که از مهمونی میایم میره تو قیافه و همش با من بحث میکنه و منو مقصر میدونه و کلا کارای پدر و مادرشو نمیبینه. اونا خیلی بدیها بهم کردن که من هیچ وقت فراموش نمیکنم . حتی تا جایی که مادر شوهرم تو این دعوای آخر منو زد و از خونه انداخت بیرون ولی من همین طور وایستادمو نگاش کرد. و تا 3 روز هم بچه شیر خوارمو پیش خودش نگه داشت و نداد و بعد 3 روز پدرو مادرم با دعوا رفتنو بچه رو گرفتن و آوردن برام. خلاصه که یاد تک تک این کارا که میوفتم ازشون بیشتر متنفر میشم. من هیچ وقت نمیتونم دیگه دوستشون داشته باشم و قبولشون کنم. ولی از یه طرفم شوهرم اعصابمو خورد کرده و توقع داره که من همیشه دست بوسشون باشم و فراموش کنم. ولی من تا عمر دارم فراموش نمیکنم. کمکم کنید که من باید چطوری با این مشکل کنار بیام و همسرم هم دیگه ازم این توقع رو نداشته باشه. البته اینم بگم که من با خواهر شوهر هام و فامیلای همسرم خوبم و مشکلی نیست.