نمایش نتایج: از 1 به 5 از 5

موضوع: کدورت خانوادگی

1187
  1. بالا | پست 1

    عنوان کاربر
    کاربر انجمن
    تاریخ عضویت
    May 2014
    شماره عضویت
    3572
    نوشته ها
    16
    تشکـر
    0
    تشکر شده 6 بار در 3 پست
    میزان امتیاز
    0

    Unhappy کدورت خانوادگی

    من 31 سالمه سال 89 ازدواج کردم امسال خدا یه بچه بهمون داده
    با همسرم قبل از ازدواج دوست بودیم
    بعد از ازدواج کم کم به واسطه رفتارهای همسرم رابطمون با خانواده من کم رنگ تر شد
    در صورتی که عکس این قضیه رابطمون با خانواده همسرم خیلی پررنگ شد و هنوزم هست
    من دو تا خواهر دارم که هر دو ازدواج کردن
    خواهر بزرگم خیلی مذهبیه و تحصیلات حوزوی داره خواهر کوچکم زیاد نه یعنی مث خودمونه
    همسر من از همون اول از خواهر بزرگ من خوشش نمیومد و سعی می کرد کم تر با هم برخورد کنن
    این اواخر و مخصوصن از زمان بارداری همسرم اوضاع خیلی پیچیده تر شد
    طوری که مثلا خواهر من زنگ میزد احوال همسرمو بپرسه و ایشون تلفن رو جواب نمیداد ولی دقیقن یه مدت بعدش از من گله می کرد که خواهرت اگه ما رو میخواست یه زنگ می زد احوالمو می پرسید
    یا مثلن توی دوران بارداری پدر بزرگ همسرم فوت کرد و خواهرای من بابت تسلیت تماسی با همسرم نگرفتن که این موضوع خیلی ناراحتش کرد ولی وقتی ازشون پرسیدم اونا گفتن چون زنت باردار بوده نخواستیم بیشتر از این ناراحتش کنیم
    خلاصه که قضیه طوری ادامه پیدا کرده که الان همسرم خیلی راحت به خانواده من بد و بیراه میگه البته فقط در حضور من و خدا روشکر هنوز این موضوع رودررو نشده ولی خب همینم خیلی آزار دهندس چون من تا بحال از گل نازک تر به خانواده همسرم نگفتم چه تو رو چه پشت سر
    مثلا همسرم به بچه خواهرای من میگه توله سگای مردم البته وقتایی که خیلی ناراحته اما کافیه من اسم بچه خواهر خودشو بیارم که دیگه تا چند روز دعوا داریم و تا من میگم تو نگو تا منم نگم میگه خانواده خودتو با خهانواده من مقایسه نکن
    در کل خانواده خودشو از من خیلی خیلی بالاتر می دونه
    خلاصه در مودنم نه راه پی دارم نه پیش
    آخرین بار همین 5 شنبه خواهرم زنگیده که من میخوام بیام افطاری خونتون چون ما تازه جابجا شدیم هم بیام دیدن خونت هم ببینمتون هم بچتونو ببینم دلم واسش تنگیده
    چنان قشقرقی به پا کرد که ناچار شدم بزنگم کنسلش کنم
    وقتی هم که میخوام بهش بفهمونم که اونا دوسِت دارن فوری میزنه زیر گریه که تو داری طرفداری خانوادتو می کنی و اونا رو به من و بچمون ترجیح میدی
    تو رو خدا کمکم کنین خیلی داغونم

  2. بالا | پست 2

    عنوان کاربر
    کاربر انجمن
    تاریخ عضویت
    Mar 2015
    شماره عضویت
    14045
    نوشته ها
    717
    تشکـر
    964
    تشکر شده 1,477 بار در 547 پست
    میزان امتیاز
    10

    پاسخ : تو رو خدا کمکم کنین

    سلام.

    دوست عزیز شرایطی که داخلش قرار گرفتید واقعا سخت هست.

    اما این شرایط روشما باید از همون اول مدیریت میکردید.یعنی اگر از همون اول شما هم خانواده خودتون رو احترام میذاشتید

    همسرتون به خودشون اجازه نمیداد که روز به روز جلو تر بره.

    هچ گاه نمیشه زن رو از خانواده ش دور کرد و همچنین هیچ گاه نمیشه پسر رو از خانواده ش دور کرد.

    این شرایط که باعث شده همسرتون با خانواده شما خوب نباشه به این دلیل هست که هر چیزی که همسرتون گفتن جلوش ایستادگی

    نکردید و فقط سر خم کردید.

    این که شما از خانواده تون دوری کردید یک نشانه ای برای همسرتون بوده که زندگی شما رو مدیریت کنه و هر کاری که از شما خواسته براش انجام بدید.

    تبریک میگم بهتون که تا به حال به خانواده همسرتون بی احترامی نکردید اما این نباید باعث این بشه که جلوی همسرتون در زمانی که

    به خانواده تون مخصوصا پدر و مادرتون توهین میکنن ایستادگی نکنید.

    در کمال آرامش بهشون توضیح بدید که از این رفتار هاشون اذیت میشید.

    ودر صورت تکرار بی احترامی ها از مواردی که علاقه ی بسیاری بهشون داره میتونید محرومش کنید.

    و نگران اشک های همسرتون هم نباشید چون ایشون با ابزار گریه احساسات شما رو خریداری میکنه.

    البته این در صورتی هست که خانواده شما هم رفتارشون رو در مورد همسرتون کمی تغییر بدن.

    البته با این تعاریفی که کردید نشون میده عمده اشتباه ها از سوی همسرتون هست.

    پس بهترین کار این هست که هر چه زود تر مدیریت زندگیتون رو خودتون به دست بگیرید.


    ویرایش توسط mahdianshakib : 07-06-2015 در ساعت 01:55 PM

  3. بالا | پست 3

    عنوان کاربر
    کاربر انجمن
    تاریخ عضویت
    May 2015
    شماره عضویت
    16953
    نوشته ها
    547
    تشکـر
    353
    تشکر شده 330 بار در 225 پست
    میزان امتیاز
    0

    پاسخ : تو رو خدا کمکم کنین

    ببخشید ولی به نظر من شما خیلی به همسرتون رو دادین، اگه از همون اول بدون هیچ دلیلی رابطتون رو با خونوادتون کم نمیکردین این اتفاق نمی افتاد، حالا اگه خونوادتون توهینی چیزی به همسرتون میکردن، اره حق داشت ولی اگر این مسایل نبود، شما نباید میذاشتین این اتفاق بیوفته
    البته به نظر من تا دیرتر این نشده باید یه کاری بکنید، مثلا بهش بگین که رفتارش و حرفاش شما رو اذیت میکنه درصورتی که شما با خونوادش اینجوری نیستین، البته هرچه قدر با ملایم تر بهتر
    من از این موردا زیاد دیدم، و الان دیگه خیلی براشون دیر شده، اون آقا داره زجر میکشه به خاطر این حرفا و هیچ کاری نمیتونه بکنه و اصلا از زندگیش راضی نیست، چون دیگه مجبور شده به طور کلی مادر و خواهر برادرای خودشو از زندگیش حذف کنه

  4. بالا | پست 4

    عنوان کاربر
    کاربر انجمن
    تاریخ عضویت
    May 2014
    شماره عضویت
    3572
    نوشته ها
    16
    تشکـر
    0
    تشکر شده 6 بار در 3 پست
    میزان امتیاز
    0

    پاسخ : کدورت خانوادگی

    حرفای شما دوستای عزیز کاملا درست
    ولی باور کنید من تمام روش هایی که فکرش رو بکنید امتحان کردم مثل دعوت به آرامش ، تهدید به مقابله به مثل ، تهدید به علنی کردن موضوع ، قهر ، کم محلی کردن ، صحبت کردن در آرامش و ... که البته در کوتاه مدت جواب گرفتم یعنی بعضی مواقع بعد از این تنش ها همسرم خودش از گفته هاش پشیمون میشه و اظهار ندامت می کنه ولی این موضوع خیلی زود از یادش میره و دوباره روز از نو روزی از نو ... خلاصه که خیلی وضعیت بدیه ... در ضمن من از اول زندگی تمایل داشتم که منزل خواهرام رفت و آمد کنم ولی از همون اول با مخالفت همسرم مواجه شدم حتی چند موردی تو عمل انجام شده قرارش دادم و خودم وعده کردم و بعد بهش گفتم که همین باعث درگیری شدیدی هم بینمون شد ... مثلا اگه همسرم بره منزل خواهرش یا پدرش به من زنگ میزنه میگه امشب اونجاییم بیا ولی من کافیه این کارو بکنم کلی گله و شکایت که چرا قبلش به من نگفتی یعنی اون تصمیم میگیره ولی من باید اجازه بگیرم ... اینطوریاس

  5. بالا | پست 5

    عنوان کاربر
    کاربر فعال
    تاریخ عضویت
    Jul 2015
    شماره عضویت
    19153
    نوشته ها
    2,540
    تشکـر
    1,726
    تشکر شده 5,759 بار در 1,860 پست
    میزان امتیاز
    12

    پاسخ : کدورت خانوادگی

    سلام دوست عزیز
    درسته رفتار ایشون صحیح نیست ولی شما شراط ایشون رو در نطر نگرفتید!
    همینطور که گفتید ایشون باردار هستند!
    دلیل این موضوع تغییرات هورمونی است.
    هورمونهای استروژن و پروژسترون روی رفتار خانم ها تاثیر میگذارند و به خصوص استروژن باعث می شود خانم باردار صبوری خود را از دست بدهد و سر کوچک ترین مساله پرخاش کند.
    حتی ممکن است سرمساله ای بی اهمیت گریه و مرتب اطرافیان را سرزنش کند.
    البته در این میان فقط هورمون ها مقصر نیستند.
    تغییرات فیزیکی دوران بارداری، حالت تهوع و بروز برخی دردها در ۳ ماهه نخست بارداری و ترس از زایمان، ترس از تربیت فرزند آینده و ترس از بی توجهی همسر بعد از تولد فرزند مخصوصا اواخر بارداری و خستگی و مشغله زیاد بعد از زایمان می تواند باعث تغییر رفتار خانم باردار باشد.
    تغییرات خلق و خو در ۳ ماهه اول مشخص تر است. بعد از اتمام ۱۲ هفته نخست بارداری به تدریج این حالت برطرف می شود و در ۳ ماهه آخر دوباره بروز می کند. البته در برخی خانم ها در تمام طول دوران بارداری این تغییر وجود دارد و کاهش آن به رفتار اطرافیان و حمایت های آنها وابسته است.

    شاید بهتر باشه شما
    جای قضاوت و انتقاد از مادر آینده، درک کنید که تغییرات خلق و خو در این دوران طبیعی و البته گذر است و گرچه رفتار مادر آینده تند است و شما را می آزارد اما باید سعی کنید همسرتان را بفهمید و پشتیبان او باشد. صبوری و آرام بودن بهترین رفتار در مقابل خانم بارداری است که پرخاشگر شده است

    و اگر این موضوع خیلی شدت پیدا کرد می تونید با مراجعه به روان پزشک به کمک داروهایی که در بارداری مصرف آنها خطرناک نیست، پرخاشگری و عصبانیت ایشون رو کنترل کنید.

    امضای ایشان
    آیا دوست دارید برای

    صلح جهانی کاری انجام دهید ؟

    به خانه بروید و به خانواده تان
    عشق بورزید


  6. 2 کاربران زیر از سمیراه بابت این پست مفید تشکر کرده اند


اطلاعات موضوع

کاربرانی که در حال مشاهده این موضوع هستند

در حال حاضر 1 کاربر در حال مشاهده این موضوع است. (0 کاربران و 1 مهمان ها)

لیست کاربران دعوت شده به این موضوع

کلمات کلیدی این موضوع

© تمامی حقوق برای مشاورکو محفوظ بوده و هرگونه کپی برداري از محتوای انجمن پيگرد قانونی دارد