نوشته اصلی توسط
shivakhanum
سلام.
خیلی دارم سعی میکنم که اونو از قلبم بیرونش کنم اما...
دارم زجر میکشم چون یه عشق معمولی نبود من تمام این سالها رو فــــــــــــــقط با عشق اون زندگی کردم گرچه ممکن بود هیچ موقع برنگرده ولی حداقل با رویای داشتنش خوش بودم اما حالا که این جوری اومد و منو بازیچه ی خودش کرد همش به این فکر میکنم که نکنه فقط میخواست به خواسته ی دلش برسه و از لج بابام که 10 سال پیش بهش نه گفته منو بدست بیاره و لمسم کنه و...؟؟؟؟؟؟؟! یعنی من فریب خوردم ؟؟؟؟؟؟؟؟ انقدر باهام بد صحبت کرد این آخرین دفعه که هنوز تو شوکم!!!!!!!!!!!
وای اگه باهام بازی کرده باشه .....؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟ حرفایی که تا صبح تلفتی بهم میزد و اون عاشقانه ها که واسم میخوند....؟؟..... نه دارم دیروونه میشم رو دست خوردم بدجوری هم رودست خوردم معلق موندم حتی بهم اجازه ی تماس هم نمیده که یه وقت اون زنه....؟؟؟؟؟؟ آخه آدم جدی ایه من فکر میکنم که همش بهانست و خودش نمیخواد.... من باید چیکار کنم؟؟؟؟؟؟؟؟؟