بسمه تعالی
سلام
دو روز پیش بزرگداشت خالق "قصه های خوب برای بچه های خوب" بود؛ مردی که یادش رفت ازدواج کند وهیچ کس را هم ندارد. شادی روحش فاتحه ای بخوانیم!
و اما خاطره ای از مهدی آذر یزدی:
من هیچ وقت کار دولتی نداشته ام؛ چون مدرک تحصیلی هم نداشتم و اصلاً راه استخدام شدن را بلد نبودم. ازدواج نکردم؛ چون نمی توانستم زندگی خانوادگی را اداره کنم و همیشه از بی کاری و بی پولی می ترسیدم. با مردم هیچ گونه حشر و نشری نداشتم؛ چون همیشه و در همه جا، از بچگی، با تحقیر روبرو بودم. بنابراین از آن جا که نمی خواستم مناعت و مختصر اعتماد به نفس باقی مانده ام را از دست بدهم، همواره به تنهایی و انزوا و گوشه گیری پناه می بردم.
معمولاً با حداقل درآمد و قناعت، مرتاضانه زندگی می کنم و در تنها چیزی که قناعت نمی کنم، خریدن کتاب و مجله است. تاکنون چند بار کتاب خانه نسبتاً مطلوبی برای خود جمع آوری کرده ام؛ اما وقتی بی کار و بی پول شده ام آن ها را به ثمن بخس فروخته ام و بعداً دوباره شروع کرده ام. تنها دلخوشی ام در زندگی این بوده است که کتاب تازه شناخته ای را که لازم داشته ام بخرم و شب، آن را به خانه ببرم؛ خانه ای که نمی دانستم یک ماه بعد در آن هستم یا نه.
تاکنون پنج بار خانه های کوچکی از 35 متری تا 100 متری خریده ام و به ضرر فروخته ام. در کار معامله بی عرضه ام. از آخرین باری که در سال 1354 یک خانه 40 متری را در «نازی آباد» فروختم، دیگر نتوانستم خانه ای بخرم. حسرت این که یک اتاق مناسب برای کار داشته باشم، شریک عمرم شده؛ عمری که دیگر سال های آخرش فرا رسیده است.....
چند خاطرات دیگر از او:
GhoolAbad \ Yazd General Articles \ زندگي نامه خود نوشت مهدي آذر يزدي [1 از 3]
۱۸تیر
روزملی ادبیات کودک ونوجوان
گرامی باد.
روز درگذشت مهدی آذریزدی