نوشته اصلی توسط
tannaz-64
سلام
من الان 6 ساله که ازدواج کردم من 29 و همسرم 36 سالشه.اما هنوز با هم سر مسائل جزیی دعوا داریم واقعیت اینه که من اصلا آدم ریز بینی نبودم اما بعد از ازدواج با همسرم و رفتار اون و خانوادش منم ریز بین شدم، الان اون منو به این مورد متهم میکنه ، همه چیز تو زندگی ما برای شوهرم یک معامله است :یک بار پدر مادر من بیان یک بار هم باید اونا بیان و ...راستش بخاطر رفتارای بچه گانش من خسته شدم یه جورایی احساس امنیت نمیکنم تو زندگیم الان شاغلم و همسرم اگر بخواد برای من خرجی تو زندگی بکنه اینو لطفا خودش میدونه و گاهی با منت این کارو میکنه نه از ته دل احساس میکنم اگه یه روز نرم سرکار همسرم نمیتونه از این نظر آرامش بهم بده اون واسه خرج کردن همیشه یه جورایی ترس داره ، در مورد آینده و زندگیمون که حرف میزنم دعوامون میشه حتی در مورد بچه دار شدن هیچ وقت باهام حرف جدی نزده احساسا میکنم دیگه حرمتها تو این دعواها خیلی از بین رفته و دیگه همو دوست نداریم، بگذریم از اینکه دائم تو ذهنش منو با خواهرش مقایسه میکنه و اون بر خلاف من خیلی چیزهایی که من ندارم رو داره: حمایت شوهرش چه معنوی چه مالی و.... یه جورایی بخاطر بحثایی که بینمون شده با خانوادش همیشه استرس میگیرم وقتی اونا رو میبینم نمیدونم باید چیکار کنم، کاملا افسرده و بی انگیزه شدم دیگه از همه چیز دست برداشتم هیچ هدفی تو زندگی ندارم الان حدود 3 هفتست که با شوهرم حتی حرفم نمیزنیم شدیم دو تا همخونه که دو 2 تا اتاق جدا زندگی میکنیم ، نمیدونم باید به این زندگی ادامه بدم؟ یا نه؟ یه جورایی از این همه دعوا و آشتی دوباره و دعوای دوباره خسته ام!!!! هر بار که میخوام با هاش حرف بزنم استرس تمام وجودم رو میگیره چون میدونم بحثمون میشه و اون منو متهم میکنه که تو دوست داری جر و بحث راه بندازی .تروخدا راهنماییم کنین، یا اگه راه حل مشاور رفتنه بهم یه مشاور خوب معرفی کنین.