سلام دوستان در واقع من این تایپیک رو بخاطر دوستم باز کردم چون مادرش و خانوادش چون من دوست نزدیکش هستم و فرد قابل اعتمادی از نظزشون هستم خواستن که من باهاش صحبت کنم
دوست من ( دختر هست ) 28 سال دارد دوسال پیش عاشق یکی از همکارانش شد و ا او دوست شد اون پسر 25 سالش است هنگامی که دوست شدن مشخص بود که دوست من بیشتر به اون اهمیت میده پسره مدام با رفقاش بود و قبل از دوست من با 5 تا از همکارای دیگش دوست شده بود!!!و دوست من از این اطلاع داشت!حتی با اینکه اون پنج دختر دوست خودش هم بودنند!!البته مدام به دوست من خیانت می کرد و دوستم مدام مچش رو می گرفت تا اینکه پسره گفت نمی خوامت و بهد یک مدت کوتاه با دختر دیگری نامزد کرد!!!!!!!!!!!!!دل دوست من رو ش************د و حتی نامزد رو توی شرکت میوورد!!!!دوست من م کارش غش و ضعف بود!!!!!!!!!و من کارم بردن اینو به بیمارستان!!یه مدت گذشت شش ماه از نامزدی اون اقا گذشت که نامزدش به دلیلی نامعلوم نامزدی رو بهم زدو رفت تو اون مدت اون پسر افسرده شد و دوست من دوباره رفت سمتش و دلداریش داد هروق اون اقا دلش میگرفت باهاش میرفت بیرون تا اینکه اونقد بهش محبت کرد تا این اقا هم شروع کرد ابراز علاقه کردن به دوست من دوران دوستی باهم مسافرت رفتن!و با هم رابطه داشتن ولی نه جوری که بکارت دوستم از بین بره!ولی رابطه جوری بود که مشخص بود دوست من علاقمندتره حتی این اقا جلو بقیه همیشه هیکل دوستم رو مسخره میکرد!!!
تا اینکه این اقا دوستم رو برد خونشون!!!! تا به پدرومادرش نشون بده اونا هم خیلی از دوست من خوششون اومدو دوست من به مدت چندماه هروز اونجا بود خیلی هم تو کارها ککشون میکرد اونام دوسش داشتن!!تا اینکه دوستم هی به اون پسر میگفت بیا ازدواج کنیم انقدر گفت تا اون پسر قبول کرد اومدن خاستگاری و خانواده دوستم مخالفت کردن چون همه اون پسرو به اینکه رففیق بازو دختر بازه و مدام مست میکنه می شناختن فردای روز خاستگاری دوستم این اقارو تعقیب کردو دید ررفته دیدن یکی از دوست دخترای قدیمیش و باهاشم چت میکرده!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!
قضیه رو به مادر پسر میگه و مادر پسر پسرو مجبور میکنه عذرخاهی کنه اونم میکنه و دوست من اشتی میکنه!!!
الان خانواده دوست من مخالفن ولی دوت من اعتصاب غذا کرده و شب روز گریه میکنه میه باید اجازه بدید حتی به اسرار مادر دوستم سه تایی مشاوره رفتن ولی مشاوره ا نتونسته قانعش کنه !! الان من هروز میرم اونجا مادرش ب من میگه منصرفش کن از طرفی دارم میبینم دوستم چجوری اوننو می پرسته و با پسر هم صحبت کردم و اون گفته من دیگه قول دادم که پسر خوبی باشم
نمی دونم چطور راهنماییشون کنم گاهی میگم نکنه واقن عوض شده باشه و من رابطرو بهم نزنم ؟ گاهی میگم مگه میشه این رابطه زشت درست بشه ؟
میشه شما کمک کنین؟
من از پسر گفتم ولی از دوستم نه ( دوسال از پسر بزرگتره که از لحاظ ظاهری و عقلانی کاملا مشهوده و همیشه ارزوی ازدواج داشته و همیشه دنبال شوهر بوده!!از خانوادش بدش میایدو..)
الان بنطرتون امیدی به این رابطه هست ؟