نوشته اصلی توسط
jam
من پسری 23 ساله و مجرد هستم.
از لحاظ فرهنگی نیز مودب و مذهبی تربیت یافته ام.
چند وقت پیش با یک شخصی همسن خودم طرح همکاری و شراکت ریختیم
اگر مشکلی بود با کمک هم حل می کردیم و به یکدیگر در اکثر امور حساب میکردیم و برنامه های مطالعه ، همکاری و گردش و کارمان با هم هماهنگ بود.
من در شهری زندگی می کنم که در آن هیچ فامیلی ندارم و در خانواده نیز تک پسر هستم.
این همکاری و مشارکت بعد از 23 سال واقعا به کارهایم سرعت داده بود و همیشه شاد بودم با ایده های زنده برای کارم و آینده ام و بسیار پر انرژی، چون یک همکار مهربان، دوست و برادر کنار خودم داشتم.
ولی بعد از تقریبا یک ماه، همه چی تموم شد. من هنوز نفهمیدم چی شد و چه اشتباهی کردم و یا کدام کارم اشتباه بوده است!!
فکر کنم توجه و احترام زیاد من باعث این نابودی همکاری شد.
به هر حال بعد از این پایان، یک روز نشده است که افسوس نخورم و افسرده نباشم.
خودم کارم را به تنهایی شروع کردم ولی بعد از گذشت تقریبا یک سال هیچ موفقیتی نداشتم و کارم شده خواندن کتاب های مختلف روانشناسی که بفهمم من چه مشکلی داشتم و چه اشتباهی کردم.
یکساله دارم درجا میزنم و افسرده ام.
اون رابطه اش با دیگران خوبه و خیلی خوشحاله ، ولی من حتی دیگه نمی تونم با کسی صحبت کنم زیاد چه برسد به همکاری و مشارکت...
خواهشا به من بگویید که چه بیماری ای دارم، اگر حتی کمی راهنمایی کنید خودم تحقیق می کنم
چگونه می توانم فراموش کنم و یا احساس نداشته باشم و یا فکر نکنم به چیزی به جز کارم
من به پویایی و نشاط گذشته ام در این شهر غریب برای رسیدن به خواسته هایم نیاز دارم
متشکرم از کمکتان