نام بسیاری از بیماری ها و نشانه های پزشکی به شخصیت ها یا داستان های اسطوره ای اشاره دارد و از انجا که تقریبا تمام این نشانه ها و بیماری ها در غرب نامگذاری شده و ریشه های تمدن و عقل گرایی غربی به یونان نسبت داده میشود منبع این نام گذاری ها معمولا اسطوره های یونانی هستند.
اسطوره ها دنیای راز آلودی دارند بعضی ها می گویند هر ملتی آرزوهای بلندش را در اسطوره هایش جستجو می کند اسطوره هایی که برخی از آنها در عرصه هایی از دنیای طب وطبابت نیز نفوذ کرده اند شواهد موجود نشان می دهد که در طب قدیم از برخی داستان های اسطوره ای برای برخی نام گذاری ها استفاده شده است؛به نحوی که نام بسیاری از نشانه ها،بیماری ها و حتی رشته های علمی از همین قبیل داستان ها اخذ شده است.دراین میان البته سهم روان پزشکی وروانشناسی از سایر رشته ها بیشتر است.
وقتی یک دانشجوی پزشکی کتابهای درسی خود را ورق میزند به نام های نا اشنایی برخورد میکند که رنگ و بوی روزگار مدرن را ندارد و اگر علاقمند باشید وجه تسمیه این نام ها را بدانید به چه نوع نامگذاری برمیخورد .
برخی نامها از روی شخصیتی که برای اولین بار یک نشانه یا یک اختلال را شرح داده گرفته شده اند این احتمالا ساده ترین نوع نامگذاری یک اسیب جسمی یا روانی است برخی دیگر از بیماریها نامشان را از شخصیت هایی گرفته اند که از اختلال مزبور رنج می برده اند نوع سوم این نامگذاری ها ام از همه پیچیده تر و جالب تر است نام بسیاری از بیماری ها و نشانه های پزشکی به شخصیت ها یا داستان های اسطوره ای اشاره دارد و از انجا که تقریبا تمام این نشانه ها و بیماری ها در غرب نامگذاری شده و ریشه های تمدن و عقل گرایی غربی به یونان نسبت داده میشود منبع این نام گذاری ها معمولا اسطوره های یونانی هستند.
ظاهرا برای این گونه نام گذاری ها علل زبان شناختی خاصی وجود دارد؛مثلا این که آنها با این کار یک زبان خاص پزشکان به وجود می آورند که غیر پزشکان از آن سردر نمی آورند واین حریم حرفه ای پزشکان را محفوظ می دارد.اگر موافق باشید ریشه های زبان شناختی چند نشانه وبیماری روان پزشکی را در سرزمین های دوردست اسطوره ای باهم جستجو کنیم.
1- از«پسیخه» زیبارو تا پسیکولوژی
پسیکولوژی، این دم دستی ترین واژه ای که روان پزشکان وروان شناسان از آن استفاده می کنند،به یک اسطوره برمی گردد.ریشه این کلمه psyche است خود یونانی ها آن را پسیخه یا پسیشه تلفظ می کردند:یک شهدخت یا دختر ملکه که از بس زیبا ودلربا بوده همه عاشقش بودند و هیچکس جرات نداشته به خواستگاریش برود. ونوس خدابانوی زیبایی که پسیخه را رقیبی برای خودش می دیده به غیبگوی شهر دستور می دهد که به پدر پسیخه بگوید:«باید دخترت را بیارایی و او را برتخته سنگی بنهی تا عروس مرگ شود» پدر و مادر پسیخه این کار را به اجبار انجام می دهند ودر سوی دیگر داستان ونوس به پسرش دستور می دهد وقتی پسیخه را بر تخته سنگ می گذارند اورا با تیر بزند اما تا چشم پسر ونوس به پسیخه می افتد عاشقش می شود وخلاصه اینکه از او اصرار به ازدواج واز ونوس انکار،که ما جاودانگان نمی توانیم با یک موجود میرا همانند پسیخه ازدواج کنیم. پسر در مقابل این استدلال مادر،از او می خواهد کاری کند که پسیخه جاودان شود. ونوس 4 بار پسیخه را امتحان می کند و پسیخه از هر 4 آزمون سربلند بیرون می آید و جاودان می شود.
بعد از آن یونانی ها به روان آدمی که به جاودانگی می رسد می گویند پسیخه،واحتمالا آن 4 آزمون نیز آزمون هایی مربوط به توانایی های روانی بشر بوده است، مثلا یکی از آزمون های چهار گانه جدا کردن حبوبات از یکدیگر بوده که تآویلش همان توانایی ذهنی در طبقه بندی کردن اشیا ومفاهیم است.