نمایش نتایج: از 1 به 3 از 3

موضوع: درد دل

956
  1. بالا | پست 1

    عنوان کاربر
    کاربر انجمن
    تاریخ عضویت
    Aug 2014
    شماره عضویت
    5537
    نوشته ها
    24
    تشکـر
    0
    تشکر شده 11 بار در 7 پست
    میزان امتیاز
    0

    درد دل

    سلام دوستای عزیز
    دخترم، 28 سالمه و مجردم. چندتا مشکل جسمی دارم که در کل خطری برای سلامتیم نداره و با دارو کنترل میشه، ولی به لحاظ روحی بعضی وقتا اذیتم میکنه. اول اینکه کم کاری تیروئید دارم و مدت 14 ساله که قرص میخورم. تحت کنترل هست ولی مشکلات دیگه ای هم ازش ناشی میشه، مثلا اضافه وزن دارم و به راحتی نمیتونم وزن کم کنم، تنبلی تخمدان و قاعدگی های نامنظم دارم، از چند روز قبل از قاعدگی دردهای شدیدی شروع میشه و تو این مدت خیلی عصبی میشم مخصوصا وقتی با تاخیر باشه. یه کیست درموئید دارم که چند روز دیگه قراره عمل کنم حداقل از شر این یکی راحت میشم، چند ساله پوست سرم خارش میگیره و شوره میزنه، اوایل پوسته هم میزد، چند بار دکتر رفتم ولی درمان ها موقتی بود، این اواخر که دکتر رفتم گفت پزوریازیس دارم که تا آخر عمر همرامه ولی خطری برام نداره، ولی خارش ها و جدیدا پوسته شدن یه قسمت کوچکی جلوی سرم اذیتم میکنه، داروها موقتی خوب میکنن ولی دوباره شروع میشه و به گوشم هم میزنه، پوست دستم حساسه، همه اینا با دارو کنترل شده ست ولی بعضی وقتها همشون باهم درگیر میشن و عصبی میشم. خسته شدم از بس باید قرص بخورم و آزمایش بدم و دردای شدید تحمل کنم و کرم ها و لوسیون ها و شامپوهای مختلف استفاده کنم. مشکل دیگه که بعضی وقتا ذهنمو درگیر میکنه اینه که الان تو این سن آمادگی و تمایل به ازدواج دارم ولی حتی در حد پیشنهاد هم هیچ موردی پیدا نمیشه، بعضی وقتا نگران آینده م میشم، این که تو سنی ازدواج کنم که دیگه خبری از شادابی و ذوق جوونی نباشه، نگران اینم که سنم بالا بره و مخصوصا با توجه به مشکل تنبلی تخمدان که ممکنه رو ناباروری تاثیر بذاره برای بچه دار شدن به مشکل بربخورم. حتی تو اقوام دور هم که میبینم ، موردی پیدا نمیشه. اکثرا ازدواج کردن یا از من کوچکترن. خیلی احساس تنهایی میکنم.
    میدوونم هر کسی با توجه به ظرفیت تحملش یه سری مشکلات خاص خودش رو داره،
    پیشاپیش ممنون از راهنماییتون

  2. کاربران زیر از saraa بابت این پست مفید تشکر کرده اند


  3. بالا | پست 2

    عنوان کاربر
    کاربر انجمن
    تاریخ عضویت
    Sep 2015
    شماره عضویت
    21778
    نوشته ها
    3
    تشکـر
    0
    تشکر شده 1 بار در 1 پست
    میزان امتیاز
    0

    پاسخ : درد دل

    سلام ووقت بخیر.دوستان من یه خواهره بزرگترازخودم دارم که مجرده و23سلشه کم کم داره برامن خواستگارمیادخواهرم به این موضوع حساس شده البته من کنکوری ام واصلاااااقصدازدواج ندارم بخصوص تواین سن.مثل قبل باهامرفتارنمیکنه .چه کنم.قبلاازراهنمایتتون ممنونم

  4. کاربران زیر از *zeinab* بابت این پست مفید تشکر کرده اند


  5. بالا | پست 3

    عنوان کاربر
    کاربر انجمن
    تاریخ عضویت
    Nov 2015
    شماره عضویت
    24173
    نوشته ها
    3
    تشکـر
    30
    تشکر شده 2 بار در 2 پست
    میزان امتیاز
    0

    پاسخ : درد دل

    سلام امیدوارم هیچ آدمی ب زندگی الان من مواجه نشه من ی مشاور میخوام و باهاش حرف بزنم اما از اونجایی که خانواده م اجازه نمیدن امدم اینجا و میخوام کمکم کنید .این احساسات من کار دستم داد ،خانم یا اقای مشاور لطفا هر کمکی از نوع راهکار بهم نشون بدید الان حتی نمیدونم از کجا باید بگم .من 22سال دارم .دانشجوی ترم دو هستم که بعد از پایان ترم اول و ب اصطلاح خستگی درس و امتحان نشستم به بازی کردن و توی این بازی بای نفر اشنا شدم و بهش ایدی دادم ی جا دیگه و بعد از اینجا شروع شد ازم شماره میخواست هی توی برنامه که ایدی دادم ...حرف میزد هرچند خسته شده بودم اما شماره که داده شد بعد از اشنایی .که فقط چون از خودم گفتم و زندگیم ازم سو استفاده ی اخلاقی کرد .ما همیشه در حال جنگ بودیم تا اینکه تحمل نداشتم و هر بار بیشتر زده شدم .ئاسه ائلین بار بیرون دیدمش و باهام بد رفتار کرد یعنی چون ادم حساسیم منتظر همچین چیزی نبودم که سریع صمیمی بشه و ... گفت م اشکال نداره دوسم داره بار دوم بد ت و جدایی ر شد یعنی میخواست نجابتم رو زیر سوال ببره ،ترسو بودم اعترا ف میکنم اما بعد از چندی دعوا و جنگ ،دانشگاه شروع شد هم دانشگاهی نبود اما هم رشته ای تو یکی از دانشگاه دیگه خود شهرمون .خواست با مادرم حرف بزنه اما من میدونستم جواب مادرم از اونجایی که بهش گفته بودم باز اصرار کرد و از ی طرف گفتم مادرم جوابش میکنه و این رابطه خاتمه پیدا میکنه ولی دل غافل که بدتر شد .هرچند به تلافی هم شده چون بااهام بد بود گفتم باس رک حرف بزنم و چون خوردم کرد باس بگم تموم و بگم خیلی بد بودی باهام .تا اینکه مادرم جوابش کرد منم واسه اخرین بار دیدمش و همه عکس و همه پیام هارو حذف کرد و باخیال راحت گفتم تموم دیگه جوابشو نمیدم التبه قبلش گفت که شرط دارم و نباید از بازی بیای بیرون قبول کردم .ام بعد چن روز ذوام نیاوردیم دوباره جنگ شد اونم تو بازی .بعد چندی از بازی خارج شدم یعنی بعد تعریف کردن یک جریاااااااان که عصبی شد شروع به فحش دادن که تو جنده ای باید به داداشت بگم تهدیدم کرد گفت خفه بخدا میام منم ناراحت بودم و هی دلیل که چرا جنده ام .اومد جلو خونه پدر مادرم نبودن خونه مام همون لحظه دادشم اومد .و گوشی رو ازم گرفت و در اخر همه چی برملا شد قبلش ازم پرسید کیه اسمش کجا و .. از ترس همشو گفتم و حتی بودن رابطه و... و گفت برو که نبینمت ...(حالم بد خیعلی) رفت که طرفو بکشه اما نشد چون اونم خودشو گم کرد .الان بعد 24ساعت اجازه بیرون رفت اجازه دانشگاه رفتن کلاس رفتن دیگه تموم حتی نباس برم بیرون خلاصه اینکه خانه نشین شدم ماکردها تعصب داریم خیلی زیاد غیرتی موندم چیکار کنم درسم چی میشه کلاس زبانم تو توج بودم اما در یک آن افتادم زمین ...ممنون میشم کمک کیند وهم دردم بشید.

اطلاعات موضوع

کاربرانی که در حال مشاهده این موضوع هستند

در حال حاضر 1 کاربر در حال مشاهده این موضوع است. (0 کاربران و 1 مهمان ها)

لیست کاربران دعوت شده به این موضوع

کلمات کلیدی این موضوع

© تمامی حقوق برای مشاورکو محفوظ بوده و هرگونه کپی برداري از محتوای انجمن پيگرد قانونی دارد