نمایش نتایج: از 1 به 8 از 8

موضوع: مشکلات دوران عقد

1002
  1. بالا | پست 1

    عنوان کاربر
    کاربر انجمن
    تاریخ عضویت
    Jul 2015
    شماره عضویت
    19767
    نوشته ها
    3
    تشکـر
    2
    تشکر شده 1 بار در 1 پست
    میزان امتیاز
    0

    Question مشکلات دوران عقد

    سلام به دوستان
    من 5ماهه که عقد کردم توی دوران خاستگاری تا عقد برای تاریخ عقد و مهریه با خانواده شوهرم مشکل پیدا کردم ما دوست بودیم و خودمون همه چی رو طبق عرف و منطقی تعیین کردیم و وقتی همه چی علنی شد هر دو خونوادهامون قبول کردن اما روز بله برون خواهراش که البته متاهل هستن بدون هماهنگی با شوهر من میخاستن همه چی و بزنن زیرش اما بالاخره با حفظ آبروی دو طرف همه چی حل شد.حالا از اون موقع تا الان من دیگه با خواهرش ارتباطی نداشتم حتی یک بار هم ندیدمشون اونا گفتن که ما اون روزا به ما برخورده و باید اول من برم پیش قدم بشم و باهاشون در تماس باشم آخه وقتی من تا به حال ندیدمشون و حتی تو جمع خودشون من و دعوت نمیکنن چجوری من پا پیش بزارم توی این 5 ماه من 4 دفعه فقط خونه مادر شوهرم رفتم و خواهرش هم که تا به حال من و به خونشون دعوت نکردن شوهرم من و مچبور میکنه که به اونا زنگ بزنم ولی من نمیتونم این کار و بکنم. ممنون میشم راهنماییم کنید.

  2. بالا | پست 2

    عنوان کاربر
    کاربر ویژه
    تاریخ عضویت
    Sep 2014
    شماره عضویت
    6459
    نوشته ها
    1,228
    تشکـر
    5,007
    تشکر شده 3,611 بار در 1,092 پست
    میزان امتیاز
    12

    پاسخ : مشکلات دوران عقد

    سلام

    ببینید هر خانواده ای آرزوی خوشبختی فرزندش را داره و هرکس به یه نحوی میخواد عزیزش را برای تصمیم بزرگی مثل ازدواج راهنمایی کنه
    خواهرای ایشون هم مطمئنا قصد بدی درکل نداشتن اونا هم به نوعی میخواستن هوای ایشون را داشته باشن و کمک کنن بهتر تصمیم بگیره

    خداروشکر شما و شوهرتون به وصال هم رسیدین و ازدواجتون سر گرفته...
    ازدواج فقط پیوند دو نقر نیست، پیوند دو خانواده س
    شما تا آخر عمر با این دو تا خواهر سرکار دارید، پس بهتره از اول پایه یه ارتباط مثبت را پی ریزی کنید

    هرچند اونا خودشون را کشیدن کنار و شما حق دارید رنجیده شده باشید...
    اما همینکه با خوشرویی سعی کنید باهاشون ارتباط برقرار کنید چه بسا نظرشون را در مورد شما تغییر بده و تحت تاثیر رفتارتون قرار بگیرند
    شاید همین اقدام شما بتونه بهشون ثابت کنه اونقدر ویژگی های مثبت اخلاقی دارید که همسرتون حق داشته برای ازدواج با شما اصرار کنه

    نگید نمیتونم نمیشه، میتونید میشه ، جای دوری نمیره... بازخورد مثبت این بزرگواری رو بعدا خواهید دید
    به این فکر کنید که پیش قدم شدن شما هم پیش خانواده شوهر عزیزتون میکنه و هم شوهرتون را خوشحال میکنه و براش عزیزتر میشین
    امضای ایشان



  3. کاربران زیر از naghme بابت این پست مفید تشکر کرده اند


  4. بالا | پست 3

    عنوان کاربر
    کاربر انجمن
    تاریخ عضویت
    Jul 2015
    شماره عضویت
    19767
    نوشته ها
    3
    تشکـر
    2
    تشکر شده 1 بار در 1 پست
    میزان امتیاز
    0

    پاسخ : مشکلات دوران عقد

    نقل قول نوشته اصلی توسط naghme نمایش پست ها
    سلام

    ببینید هر خانواده ای آرزوی خوشبختی فرزندش را داره و هرکس به یه نحوی میخواد عزیزش را برای تصمیم بزرگی مثل ازدواج راهنمایی کنه
    خواهرای ایشون هم مطمئنا قصد بدی درکل نداشتن اونا هم به نوعی میخواستن هوای ایشون را داشته باشن و کمک کنن بهتر تصمیم بگیره

    خداروشکر شما و شوهرتون به وصال هم رسیدین و ازدواجتون سر گرفته...
    ازدواج فقط پیوند دو نقر نیست، پیوند دو خانواده س
    شما تا آخر عمر با این دو تا خواهر سرکار دارید، پس بهتره از اول پایه یه ارتباط مثبت را پی ریزی کنید

    هرچند اونا خودشون را کشیدن کنار و شما حق دارید رنجیده شده باشید...
    اما همینکه با خوشرویی سعی کنید باهاشون ارتباط برقرار کنید چه بسا نظرشون را در مورد شما تغییر بده و تحت تاثیر رفتارتون قرار بگیرند
    شاید همین اقدام شما بتونه بهشون ثابت کنه اونقدر ویژگی های مثبت اخلاقی دارید که همسرتون حق داشته برای ازدواج با شما اصرار کنه

    نگید نمیتونم نمیشه، میتونید میشه ، جای دوری نمیره... بازخورد مثبت این بزرگواری رو بعدا خواهید دید
    به این فکر کنید که پیش قدم شدن شما هم پیش خانواده شوهر عزیزتون میکنه و هم شوهرتون را خوشحال میکنه و براش عزیزتر میشین
    ممنون از راهنمایی شما نغمه جان اما من واقعا نمیدونم چطور شروع کنم وقتی یک بار هم باهاشون مستقیم حرف نزدم مسئله دیگه ای که هست خونوادشون از لحاظ احساسی خیلی سرد هستن اصلا ارتباط عاطفی بینشون نیست بخاطر این فکر میکنم که اصلا بود و نبود من فرقی براشون نداره.

  5. بالا | پست 4

    عنوان کاربر
    کاربر ویژه
    تاریخ عضویت
    Sep 2014
    شماره عضویت
    6459
    نوشته ها
    1,228
    تشکـر
    5,007
    تشکر شده 3,611 بار در 1,092 پست
    میزان امتیاز
    12

    پاسخ : مشکلات دوران عقد

    نقل قول نوشته اصلی توسط فرزانه66 نمایش پست ها
    ممنون از راهنمایی شما نغمه جان اما من واقعا نمیدونم چطور شروع کنم وقتی یک بار هم باهاشون مستقیم حرف نزدم مسئله دیگه ای که هست خونوادشون از لحاظ احساسی خیلی سرد هستن اصلا ارتباط عاطفی بینشون نیست بخاطر این فکر میکنم که اصلا بود و نبود من فرقی براشون نداره.
    همینطور که شوهرتون گفته باهاشون تماس بگیرید
    به نظر من شما بگید شوهرتون باهاشون تماس بگیره و با چند جمله صحبتای معمول مکالمه را شروع کنه، بعد به خواهرش بگه که شما میخواین با ایشون صحبت کنید
    شما لازم نیست حرف خیلی خاصی بزنید، فقط خیلی عادی احوال پرسی کنید ...
    میتونید بگید از همسرتون خیلی تعریف ایشون را شنیدید و مشتاق دیدار حضوری هستید اما متاسفانه تا الان قسمت نشده
    و بگید خوشحال شدید که بالاخره تونستید با ایشون صحبتی داشته باشید

    بود و نبودتون مطمئنا فرق داره، الان یکم جو سنگین شده اینطور به نظر میاد
    امضای ایشان



  6. کاربران زیر از naghme بابت این پست مفید تشکر کرده اند


  7. بالا | پست 5

    عنوان کاربر
    کاربر انجمن
    تاریخ عضویت
    Jul 2015
    شماره عضویت
    19767
    نوشته ها
    3
    تشکـر
    2
    تشکر شده 1 بار در 1 پست
    میزان امتیاز
    0

    پاسخ : مشکلات دوران عقد

    واااای چقدر شما خوبید به خدا
    باشه این کار و می کنم نتیجه رو بهتون میگم

  8. کاربران زیر از فرزانه66 بابت این پست مفید تشکر کرده اند


  9. بالا | پست 6

    عنوان کاربر
    کاربر ویژه
    تاریخ عضویت
    Sep 2014
    شماره عضویت
    6459
    نوشته ها
    1,228
    تشکـر
    5,007
    تشکر شده 3,611 بار در 1,092 پست
    میزان امتیاز
    12

    پاسخ : مشکلات دوران عقد

    نقل قول نوشته اصلی توسط فرزانه66 نمایش پست ها
    واااای چقدر شما خوبید به خدا
    باشه این کار و می کنم نتیجه رو بهتون میگم
    ای جاان! خوشحالم که براتون مفید بوده

    منتظر خبرای خوب هستیم عزیزم
    امضای ایشان



  10. بالا | پست 7

    عنوان کاربر
    کاربر انجمن
    تاریخ عضویت
    Aug 2015
    شماره عضویت
    20730
    نوشته ها
    1
    تشکـر
    0
    تشکر شده 1 بار در 1 پست
    میزان امتیاز
    0

    پاسخ : مشکلات دوران عقد

    سلام من حدودا 5ماه هس عقدکردیم ماقبل ازدواج باهم دوس بودیم و باسماجت همسرم ازدواج کردیم من کارمند بانک شدم بعد دانشگاه.فوق لیسانس.شوهرم تلاش زیادی برای زندگیمان میکند ولی خانواده شوهرم خیلی بهانه گیر هستن.و بنظر من حسو .من وشوهرم رابطه عاطفی زیادی داریم و خانواده همسرم بخصوص مادرش انتظار دارد این رابطه را با3 خاهرش ک بزرگتر هستن و متهل و خودمادرش داشته باشد.از بهانه هاو دعواهایی ک با همسرم میکند خسته شدم.ما خیلی ازهم دور هستیم باشوهرم جونمون برای هممیره ولی مادرش اعصاب نمیگذاره واسمون.دنبال بهانس ک ب من ایرادبگیرد وبگویدمن ب همسرم خیلی رفتارا رو یاد میدم.دل رو ب دریا زدم و با خاهر همسرم حرف زدم وقرار شددونفری رابطه ها رو درس کنیم ولی رابطه درس ازنظر اونا یطرفس.فقط خودشون رو می بینن.من خیلی برای درسم و کارم به جایی رسدنم زحمت کشیدم حالا با حسادت انها نمیدانم چکارکنم.بعضی وقتا دلم برای ازادی روزهای مجردی تنگ میشه و فکر طلاق .... با وجود اینکه جونم ب جون همسرم بستس.لطفا کمک کنید

  11. کاربران زیر از زیبا67 بابت این پست مفید تشکر کرده اند


  12. بالا | پست 8

    عنوان کاربر
    کاربر انجمن
    تاریخ عضویت
    Jun 2015
    شماره عضویت
    17566
    نوشته ها
    998
    تشکـر
    1,418
    تشکر شده 873 بار در 505 پست
    میزان امتیاز
    10

    پاسخ : مشکلات دوران عقد

    نقل قول نوشته اصلی توسط زیبا67 نمایش پست ها
    سلام من حدودا 5ماه هس عقدکردیم ماقبل ازدواج باهم دوس بودیم و باسماجت همسرم ازدواج کردیم من کارمند بانک شدم بعد دانشگاه.فوق لیسانس.شوهرم تلاش زیادی برای زندگیمان میکند ولی خانواده شوهرم خیلی بهانه گیر هستن.و بنظر من حسو .من وشوهرم رابطه عاطفی زیادی داریم و خانواده همسرم بخصوص مادرش انتظار دارد این رابطه را با3 خاهرش ک بزرگتر هستن و متهل و خودمادرش داشته باشد.از بهانه هاو دعواهایی ک با همسرم میکند خسته شدم.ما خیلی ازهم دور هستیم باشوهرم جونمون برای هممیره ولی مادرش اعصاب نمیگذاره واسمون.دنبال بهانس ک ب من ایرادبگیرد وبگویدمن ب همسرم خیلی رفتارا رو یاد میدم.دل رو ب دریا زدم و با خاهر همسرم حرف زدم وقرار شددونفری رابطه ها رو درس کنیم ولی رابطه درس ازنظر اونا یطرفس.فقط خودشون رو می بینن.من خیلی برای درسم و کارم به جایی رسدنم زحمت کشیدم حالا با حسادت انها نمیدانم چکارکنم.بعضی وقتا دلم برای ازادی روزهای مجردی تنگ میشه و فکر طلاق .... با وجود اینکه جونم ب جون همسرم بستس.لطفا کمک کنید

    ی تاپیک جدا بزن عزیزم
    بزار بچه ها کمکت کنن
    http://forum.moshaver.co/newthread.p...ewthread&f=136
    امضای ایشان


    باید یکبار به خاطر همه چیز گریه کرد
    آن قدر که اشک ها خشک شوند
    باید این تن اندوهگین را چلاند
    و
    بعد دفتر زندگی را ورق زد
    به چیز دیگری فکر کرد
    باید پاها را حرکت داد
    و
    همه چیز را از نو شروع کرد



  13. کاربران زیر از شقایقم بابت این پست مفید تشکر کرده اند


اطلاعات موضوع

کاربرانی که در حال مشاهده این موضوع هستند

در حال حاضر 1 کاربر در حال مشاهده این موضوع است. (0 کاربران و 1 مهمان ها)

لیست کاربران دعوت شده به این موضوع

کلمات کلیدی این موضوع

© تمامی حقوق برای مشاورکو محفوظ بوده و هرگونه کپی برداري از محتوای انجمن پيگرد قانونی دارد