بداخلاقی مادرم

[سیگار صورتی]

سلام من دختر 14 ساله هستم ویک خواهر 4/ 5ساله دارم مامانم مثل مامان های قدیمی بر خورد میکنه حتی بابامم و اطرافیانم هم اینو فهمیدن با خواهرم خوبه ولی با من خیلی رابطه خوبی نداره وقتی به زندگیم نگاه میکنم هیچی کم ندارم جز احساس راحتی با مامانم اکثر دوستام باماماناشون راحتن و هر مشکلی که داشته باشن و مطرح میکنن حتی یکشون دوست پسرشو به مامانش مطرح کرده بود یه راه حلی بگین تا با مامانم بتونم راحت باشم اون درسال من 5 .6 بار بیشر نمی بوسه اونم خودم بهش میگم ولی بابام هر وقت میخواد بره سرکار منو خواهرمو می بوسه واقعا الان داره گریم میگیره

[خليلي]

سلام خواهر کوچولو...
خوش اومدی
فکر میکنی علتی داره ؟
آیا مادرت خدایی نکرده مشکل اعتیاد یا اعصاب داره یا خیر؟از کی این اتفاقو حس کردی؟

[مرسانا 19]

همه ی ما باید محبت و خوبی و برادری و برابری داشته باشیم
اما دلخور نشید
منم یه جورایی طرد شدم
اما دلگیر نیستم
سعی کن بیشتر مادرتون رو تشویق کنید که با خواهرتون خوب باشه که حداقل رابطه ی اون با مادرتون خوب باشه
هر روز شما پیشقدم بشید
دستتون رو دور گردن مادرتون حلقه کنید و بهش محبت کنید
شاید یه زمانی مادرتون هم این حالت رو داشته و الان اینجوری بروزش میده
به هرحال سعی کنید با اعتماد به نفس و بدون توجه به کوتاهی های دیگران(اگر در حقتان کوتاهی شده)زندگی کنید

[سیگار صورتی]

دقیقا همین کار هارو کردم تا خواهرم مثل من نشه اون منو دوس داره ولی نمیتونه ابراز کنه میگه لوس میشی دقیقا مثل مادرش برخورد میکنه اون جوری من شنیدم مامانش به بچهاش رو نمیداده

[سیگار صورتی]

سلام خواهر کوچولو...
خوش اومدی
فکر میکنی علتی داره ؟
آیا مادرت خدایی نکرده مشکل اعتیاد یا اعصاب داره یا خیر؟از کی این اتفاقو حس کردی؟

نه اینو حس کردم خاله من لیسانس راونشناسیه اینو بهش گفتم باهاش حرف میزنه بعد از چند روز دوباره تکرار میشه بی مهریاش اون فکر میکنه مادر خوب یعنی هرچی که بجهدوست داره براش بخره و بپزه و فراهم کنه

[مرسانا 19]

بی توجه باش نسبت به سردی های اطرافیان

[ستیلا]

دختر گلم منم یه مادرم اخلاق مادرتون دلیلی نداره .مادرا همه ی زندگی وعشقشون رو به پای بچه هاشون میریزن .خب خواهرت سنش کمتره شاید به توجه بیشتری نیاز داشته باشه .
این که دختری دوست پسرش رو به مادرش معرفی کنه تو این سن اصلا نشون دهنده رابطه خوب بین مادر ودختر نیست .شما هر شب قبل از خواب دستش رو اگه اجازه نداد پیشونیش رو ببوس .
به قول خودت اینجوری بار اومده .منم سن شما بودم این احساس دوگانگی رو داشتم که اصلا مادرم تنها دخترش رو دوست داره یا بالعکس من مادرم رو دوست دارم یا نه .مادر منم مثل مادر شما
زیاد بچه هاش رو نمیبوسید وبه قول معروف قربون صدقشون نمیرفت .ولی حالا که بزرگتر شدم واحساسات پاک مادرانش رو دیدم متوجه اشتباهات بچگیم شدم .
سعی کن شما برای خواهر کوچولوت وفرزندانت در آینده جبران کنی .خدا پدرت رو برات نگه داره .خدارو شکر که با پدرت میونه خوبی داری .قدر پدر ومادرت رو بدون .
مواظب خوبی هات باش .

[سیگار صورتی]

دختر گلم منم یه مادرم اخلاق مادرتون دلیلی نداره .مادرا همه ی زندگی وعشقشون رو به پای بچه هاشون میریزن .خب خواهرت سنش کمتره شاید به توجه بیشتری نیاز داشته باشه .
این که دختری دوست پسرش رو به مادرش معرفی کنه تو این سن اصلا نشون دهنده رابطه خوب بین مادر ودختر نیست .شما هر شب قبل از خواب دستش رو اگه اجازه نداد پیشونیش رو ببوس .
به قول خودت اینجوری بار اومده .منم سن شما بودم این احساس دوگانگی رو داشتم که اصلا مادرم تنها دخترش رو دوست داره یا بالعکس من مادرم رو دوست دارم یا نه .مادر منم مثل مادر شما
زیاد بچه هاش رو نمیبوسید وبه قول معروف قربون صدقشون نمیرفت .ولی حالا که بزرگتر شدم واحساسات پاک مادرانش رو دیدم متوجه اشتباهات بچگیم شدم .
سعی کن شما برای خواهر کوچولوت وفرزندانت در آینده جبران کنی .خدا پدرت رو برات نگه داره .خدارو شکر که با پدرت میونه خوبی داری .قدر پدر ومادرت رو بدون .
مواظب خوبی هات باش .

ممنون از راهنماییتون

[melik]

سلام من دختر 16ساله هستم .. راستش این روزا که به سنم ازافه میشه حس می کنم دارم کم کم از جو خونوادم دور میشم راستش اونا منو نمی بینند ... من بیشتر اوقات ما مادرم دعوا های شدید می کنم چون اون دختر بودن رو توی یه چیز دیگه می بینه اینکه براش کار کنم .. هرچی گفت بگم چشم .. مادرم حتی به خواننده های که عشق میورزم ایراد می گیره .. من برای اینکه بخوام دو دقیقه با دوستام برم بیرون باید کلی اشک و گریه و زاری بریزم تا شاید بزاره برم.. راستش وقتی بهش می گم برام وقت بزار حتی برای دو دقیقه با من حرف بزن اهمیت نمیده و سرشو با کاری که داشت مشغول می کنه .. راستش این روزا اعصابم داره میره روبه جنون حتی می خوام دست به خود کشی بزنم ولی جرئتشو ندارم .. شاید باورتون نشه حتی حاضر نیست با خود من بره بیرون تا خواهرم نباشه با من بیرون بیا نیست چرا چون خواهر حد اقل پونزده سال باهام اختلاف سنی داره.. شاید باورتون نشه این تابستون که گذشت منو حتی یک بار به پارک نبرد اگر هم برده باشه یه بار زهرمارم کرده برگردوندم.. من با اهنگام زندم با خواننده ها یا بازیگر های که دوست دارم راستش اونا باعث زنده موندنم .. حسرت به دلم مونده تو این چند سال که همیشه با نمره خوب قبول میشدم برام یه چیزی در نظر گرفته باشه حتی کوچیک من رازیم اما نه دیگه من با درس خوندنم زندم با عشقی که به درسم دارم با اهنگام همینو بس .. واین خلا داره روز به روز گنده تر میشه

[آهو خانم]

.خسته نباشید

[ستیلا]

آهو خانم عزیز
این تاپیک سه سال پیشه
تاپیک های قدیمی رو آپ نکنید .