نمایش نتایج: از 1 به 5 از 5

موضوع: 22 سال عدم تفاهم

1556
  1. بالا | پست 1

    عنوان کاربر
    کاربر انجمن
    تاریخ عضویت
    Aug 2015
    شماره عضویت
    20363
    نوشته ها
    3
    تشکـر
    0
    تشکر شده 0 بار در 0 پست
    میزان امتیاز
    0

    22 سال عدم تفاهم

    سلام وقت بخیر
    زنی 43 ساله هستم دبیر متولد تهران سال 72 با توجه به شرایط خاصی که در خانواده ام بود(دعواهای بی انتهای پدر و مادرم) مجبور به ازدواج با یک پسری که تازه ده سالی بود که از روستابه تهران امده بود ازدواج کردم قصد ازدواجم فقط فرار از محیط متشنج خانواده ام بود و بس! و پس از ازدواج بنا به شرایط کاری همسرم به یک شهرستان منتقل شدیم......

    پس از گذشت 22 سال از زندگی مشترکمان هنوز همسرم دوست دارد که چتر حمایتش بر سر تمام اعضای خانواده اش اعم از پدر وبرادر و خواهر های بزرگترش و همچنین برادرهای کوچکترش باشد و مانند یک مادر از آنها پرستاری کند بدون هیچ پاداش و چشمداشتی! اونقدر که همسرم به آنها وابسته هست و پیگیر کارای اوناست که اونا نیستن ...محبت های ما اکثر مواقع بی پاسخ می ماند....وظایف ما نسبت به بزرگترها باید تمام وکمال باشد چون ما کوچکتر هستیم!! و در مقابل اگر کوچکترها کم کاری انجام دادند اشکاری ندارد چون ما بزرگتر هستیم و باید ببخشیم!!!خلاصه یک بام و دو هوا
    تغییر اولویتی برایش در پس از ازدواج ایجاد نشده چرا که می گوید :من تو دنیا دیگه نمیتونم خواهر و برادر غیر اینا داشته باشم ولی میتونم زن دیگه ایی بگیرم ....
    در حالی که من استقلال بیشتری داشته و اولین اولویتم پس از ازدواج همسر و فرزند و بعد خانواده پدریم هست حساب من تو زندگی اینه که محبت کردی محبت ببین ... دوست داشتنت دوست داشته باش....
    آنچنان وابستگی به خانواده ام ندارم گر چه آنها را دوست دارم

    همواره این تناقض ها (و خیلی از موارد دیگه ایی که ذکر نشد) موجب اختلاف و مشاجره و قهر و آشتی های پی در پی می شد.اکنون که نزدیک به 5 سال است به تهران برگشتیم اختلافات ما بیشتر شده و شکل تازه ایی گرفته .... توقعات همسرم از من نسبت خانوادهاش بیشیر و بیشتر شده و تنها حرفش اینه که به خانواده ی من احترام نمیگذاری در حالیکه من هیچ رفتاری که بی احترامی باشد انجام نمیدهم البته مثل او هم خودم را برای دیکران نمیکشم لازم به ذکر است که تا پارسال در ظاهر به خانواده بنده نیز در ظاهر بیش از اندازه احترام میکرد ولی در پشت سر منتش بر سر من بود!...تا اینکه سال کذشته به یک بهانه واهی روز عید به پدر و برادر و خواهرهایم که برای عیددیدنی امده بودند پیام داد که از خانه من برید بیرون (موقع آمدن مهمانها از خانه بیرون زده بود)!!
    در طی این سالها تبدیل به یک فرد لجباز کم طاقت زودرنج حساس و پرخاشگر شده ام از طرفی توقعات و انتظارات ایشان روز به روز بیشتر شده و با کوچکترین بهانه ای قهر میکند وتا هفته ها حرف نمیزند البته بنده نیز کم نیاورده مثل خودش رفتار میکنم
    .... و حالا بهانه جدیدش آن است که حق نداری برای پرستاری پدرت بروی(پدر1/5سال است که بیمار بوده و چندین بار تحت عمل جراحی قرار گرفته) و دلیلش :نتیجه رفتارهای خودت است چرا که بنده 10 ماه پیش وقتی خواهرش بستری بوده فقط تلفنی جویای حالش شدم و به ایشان اصرار نکردم به عیادت خواهرت برویم!!!!!!!!!!!!!!
    فکر میکنم دیگر باید به طلاق بیندیشم

  2. بالا | پست 2

    عنوان کاربر
    کاربر ویژه
    تاریخ عضویت
    May 2014
    شماره عضویت
    3710
    نوشته ها
    9,699
    تشکـر
    4,204
    تشکر شده 10,202 بار در 5,111 پست
    میزان امتیاز
    21

    پاسخ : 22 سال تحمل!!!

    نقل قول نوشته اصلی توسط شادانپور نمایش پست ها
    سلام وقت بخیر
    زنی 43 ساله هستم دبیر متولد تهران سال 72 با توجه به شرایط خاصی که در خانواده ام بود(دعواهای بی انتهای پدر و مادرم) مجبور به ازدواج با یک پسری که تازه ده سالی بود که از روستابه تهران امده بود ازدواج کردم قصد ازدواجم فقط فرار از محیط متشنج خانواده ام بود و بس! و پس از ازدواج بنا به شرایط کاری همسرم به یک شهرستان منتقل شدیم......

    پس از گذشت 22 سال از زندگی مشترکمان هنوز همسرم دوست دارد که چتر حمایتش بر سر تمام اعضای خانواده اش اعم از پدر وبرادر و خواهر های بزرگترش و همچنین برادرهای کوچکترش باشد و مانند یک مادر از آنها پرستاری کند بدون هیچ پاداش و چشمداشتی! اونقدر که همسرم به آنها وابسته هست و پیگیر کارای اوناست که اونا نیستن ...محبت های ما اکثر مواقع بی پاسخ می ماند....وظایف ما نسبت به بزرگترها باید تمام وکمال باشد چون ما کوچکتر هستیم!! و در مقابل اگر کوچکترها کم کاری انجام دادند اشکاری ندارد چون ما بزرگتر هستیم و باید ببخشیم!!!خلاصه یک بام و دو هوا
    تغییر اولویتی برایش در پس از ازدواج ایجاد نشده چرا که می گوید :من تو دنیا دیگه نمیتونم خواهر و برادر غیر اینا داشته باشم ولی میتونم زن دیگه ایی بگیرم ....
    در حالی که من استقلال بیشتری داشته و اولین اولویتم پس از ازدواج همسر و فرزند و بعد خانواده پدریم هست حساب من تو زندگی اینه که محبت کردی محبت ببین ... دوست داشتنت دوست داشته باش....
    آنچنان وابستگی به خانواده ام ندارم گر چه آنها را دوست دارم

    همواره این تناقض ها (و خیلی از موارد دیگه ایی که ذکر نشد) موجب اختلاف و مشاجره و قهر و آشتی های پی در پی می شد.اکنون که نزدیک به 5 سال است به تهران برگشتیم اختلافات ما بیشتر شده و شکل تازه ایی گرفته .... توقعات همسرم از من نسبت خانوادهاش بیشیر و بیشتر شده و تنها حرفش اینه که به خانواده ی من احترام نمیگذاری در حالیکه من هیچ رفتاری که بی احترامی باشد انجام نمیدهم البته مثل او هم خودم را برای دیکران نمیکشم لازم به ذکر است که تا پارسال در ظاهر به خانواده بنده نیز در ظاهر بیش از اندازه احترام میکرد ولی در پشت سر منتش بر سر من بود!...تا اینکه سال کذشته به یک بهانه واهی روز عید به پدر و برادر و خواهرهایم که برای عیددیدنی امده بودند پیام داد که از خانه من برید بیرون (موقع آمدن مهمانها از خانه بیرون زده بود)!!
    در طی این سالها تبدیل به یک فرد لجباز کم طاقت زودرنج حساس و پرخاشگر شده ام از طرفی توقعات و انتظارات ایشان روز به روز بیشتر شده و با کوچکترین بهانه ای قهر میکند وتا هفته ها حرف نمیزند البته بنده نیز کم نیاورده مثل خودش رفتار میکنم
    .... و حالا بهانه جدیدش آن است که حق نداری برای پرستاری پدرت بروی(پدر1/5سال است که بیمار بوده و چندین بار تحت عمل جراحی قرار گرفته) و دلیلش :نتیجه رفتارهای خودت است چرا که بنده 10 ماه پیش وقتی خواهرش بستری بوده فقط تلفنی جویای حالش شدم و به ایشان اصرار نکردم به عیادت خواهرت برویم!!!!!!!!!!!!!!
    فکر میکنم دیگر باید به طلاق بیندیشم

    دوست عزیز مشکل بسیاری از زوجین عدم برقراری ارتباط کلامی مناسبه

    تا وقتی که شما نمیتونید با هم ارتباط برقرار کنید به نوعی هر کدام با زبان خودش صحبت میکنه و نباید از این زندگی انتظار آرامش داشته باشید

    بهتره قبل از اینکه موضوع طلاق رو پیش بکشید با هم صحبت کنید و مشاوره ای حضوری مراجعه کنید

    در این مورد میتونید با این شماره مشاوره تلفنی/تخصصی داشته باشید
    021-22354282
    021-88422495
    021-88472864

    روشهایی برای ارتباط کلامی موفق در خانواده

    مشاورانی که با مسائل ازدواج و خانواده سروکار دارند نبود ارتباط کلامی را به نارضایتی از خانواده مربوط می دانند و از آن بالاتر اعتقاد دارند ارتباط کلامی نامناسب بین زن و شوهر موجب دور شدن از خوشبختی می شود.


    برای اینکه جلوی چنین پیشامدی را در خانواده خود بگیرید باید نکاتی را در نظر بگیرید که خانواده هایی که ارتباط کلامی خوب و مناسب در آنها حاکم است قبلاً به کار بسته اند. تجربه این خانواده ها به ما می آموزد چگونه روش های ارتباطی غلط را کنار بگذاریم و به جای آن روش های موثر را به کار بگیریم. خانواده هایی که ارتباط کلامی موثر دارند ۶ قانون را برای ارتباط موثر و موفق عنوان می کنند.


    ۱) قانون نخست؛ وقت کافی بگذارید
    بیشتر ارتباطات کلامی در خانواده های موفق خودانگیخته و خودجوش است. اعضای چنین خانواده هایی می گویند؛ «وقتی کارهای خانه را انجام می دهیم با هم حرف می زنیم.» یا «هر وقت دور هم هستیم حرف می زنیم.» بعضی خانواده های موفق هم هر روز وقت خاصی را معین می کنند که همه اعضای خانواده دور هم جمع شوند و حرف بزنند.
    بعضی خانواده ها زمان شام خوردن را برای گفت وگو درباره لحظات خوشایند روزشان انتخاب می کنند. بعضی خانواده ها هم وقت دیگری را به صورت «شب خانواده» یا «شورای خانواده» انتخاب می کنند و اعضای خانواده اتفاقات لذت بخش، مشکلات و دغدغه های خود را با یکدیگر در میان می گذارند. این خانواده ها مشکلات و سختی ها را نیز بیان می کنند زیرا اعتقاد دارند جنبه مثبت زندگی در این گفت وگوها نمایان می شود.

    به این ترتیب خانواده های موفق تمام وقت خود را صرف بیان مشکلات و نگرانی های خود نمی کنند و وقت کافی اختصاص می دهند تا همه اعضای خانواده درباره علایق خود هم، چه مهم، چه پیش پا افتاده، صحبت کنند.


    ۲) قانون دوم؛ گوش بدهید
    اعضای خانواده های موفق درک می کنند که ارتباط کلامی درست دو وجه دارد؛ حرف زدن و شنیدن. آنها از افتادن در دام تمرکز بر حرف زدن پرهیز می کنند.
    گوش دادن به صحبت های همدیگر رابطه بین افراد را مستحکم تر می کند چون توجه و احترام را می رساند. خانواده های موفق شنونده های خوب و فعالی هستند و به این ترتیب درک آنها از یکدیگر عمیق تر می شود. شنونده فعال باید به حالت چهره، وضعیت بدن و لحن صدا به اندازه کلماتی که می شنود توجه داشته باشد. باید با سر تایید کند یا چیزی بگوید که نشان دهنده توجه او باشد.


    ۳) قانون سوم؛ تسویه حساب کنید
    شوهری را در نظر بگیرید که تمام بعدازظهر ناراحت بوده است. چند بار به همسرش پرخاش کرده و بقیه روز را برخلاف معمول ساکت نشسته و البته خانم هم از این وضعیت آزرده خاطر شده است. طبیعی است که خانم از شوهرش ناخشنود و دل شکسته شود.
    به هر حال دل شکستگی او براساس این فرض است که آزار و رفتار منفی شوهر مستقیماً او را نشانه گرفته است. خانم تصمیم می گیرد ببیند آیا شوهرش واقعاً از دست او عصبانی یا ناراحت است یا اتفاق دیگری افتاده است. او می گوید؛ «امشب بداخلاق و عبوس شدی. رفتارت به خاطر کاری است که من انجام داده ام یا اتفاق دیگری افتاده است؟ حالت خوب است؟» بعد شوهرش تعریف می کند که بودجه پروژه ای که بر عهده اش بوده تعدیل شده و به همین علت او مجبور شده دوستش را که در آن پروژه همکاری می کرده از کار بیکار کند... او اصلاً از دست همسرش ناراحت و عصبانی نبوده است.

    اگر خانم به درستی ارتباط برقرار نمی کرد و موضوع روشن نمی شد رفتار شوهر را بد تعبیر می کرد و ممکن بود طوری واکنش نشان بدهد که شب شان را از آنچه بود بدتر کند.
    پیام های مبهمی را که از اعضای خانواده دریافت می کنید با این پرسش ها معلوم کنید؛ «مطمئن نیستم منظورت از این کار چیست؟» یا «من از آنچه می گویی یا می کنی این طور برداشت می کنم. آیا درست است؟»


    ۴) قانون چهارم، به دنیای اعضای خانواده نفوذ کنید
    هر یک از ما در دنیای منحصر به فرد خود زندگی می کنیم. هیچ کس زندگی را دقیقاً آن طور که ما می بینیم نمی بیند. دیدگاه شما نسبت به یک مساله معین به تجارب گذشته شما درباره آن مساله، ارزش هایی که به آن باور دارید و ویژگی های شخصیتی تان بستگی دارد. یعنی هنگامی که دو نفر روی موضوعی توافق ندارند همیشه به این معنی نیست که یکی از آنها حق است و دیگری باطل. علت فقط این است که دو نفر از دو دنیای متفاوت و با دو دیدگاه متفاوت مساله را بررسی می کنند.


    ۵) قانون پنجم؛ لولو خورخوره را به فیلم های ترسناک بسپارید
    یادتان می آید وقتی بچه بودیم چه بازی هایی می کردیم؟ یکی داد می زد لولو خورخوره آمد؛ بقیه جیغ می زدند و فرار می کردند. این بازی ها هم ترسناک بودند هم بامزه.
    آدم بزرگ ها هم از این بازی ها دارند اما مدل بازی آدم بزرگ ها خیلی بامزه نیست. این بازی آدم بزرگ ها را عصبی می کند، ارتباطات را خراب می کند و روابط را از بین می برد. لولو خورخوره آدم بزرگ ها انتقاد، ارزشگذاری و برخورد از موضع بالا به صورت قضاوت بی ادبانه و توهین آمیز است. وقتی یکی از طرفین قضاوت توهین آمیز می کند رابطه از بین می رود. خانواده های موفق ناراحتی ها را زود فراموش می کنند و اجازه نمی دهند مشکلات تمام دستاوردهای زندگی شادشان را در هم بشکند.


    ۶) قانون ششم؛ صادق باشید
    ویژگی الگوی ارتباطی در خانواده های موفق صداقت و روراستی است. در چنین خانواده ای هر کس هر حرفی می زند همان منظور را دارد و منظورش همان است که می گوید.
    اعضای خانواده موفق به زورگویی، زرنگی و کلک، سرزنش، سلطه گری و فرمان دادن متوسل نمی شوند. آنها از وابستگی سوءاستفاده نمی کنند، فداکارهای خاموش نیستند که مدت ها رنج می برند و سر آخر به گناه آلوده می شوند. همه روش های فریب دادن دیگران به ریاکاری و تیرگی رابطه می انجامد.
    بعضی ها به غلط «صداقت» را بهانه ای برای نامهربانی بیش از حد می دانند. خانواده ای موفق است که بین صداقت و محبت تعادل برقرار کند. آنها مسائل شان را مسخره جلوه نمی دهند تا با آن مواجه نشوند. از طرف دیگر یک اشتباه را دستاویز قرار نمی دهند تا درباره نظر دیگری قضاوت کنند و سلیقه، مدیریت زمان، بهداشت یا عادات مطالعه دیگری را زیر سوال ببرند.
    اصل مهم این است که هر اختلاف نظر، هر فکر یا هر جنبه ای از روابط انسانی را می توان از راه مثبت، بدون پیش داوری و بدون آزار رساندن به دیگران مطرح کرد.
    محبت و مهربانی ورای به کار نبردن کلمات درشت و آزارنده است. گاهی توجه به نیازهای سایر اعضای خانواده و کمک کردن به آنها پیش از آنکه از شما کمک بخواهند بیشتر مهربانی شما را ثابت می کند.


    ● همسر رویایی بشوید
    اگر بخواهیم در کاری موفق بشویم معمولاً برای آن زمینه چینی می کنیم. اگر کسی بخواهد پیانو بزند معمولاً از معلمی درس می گیرد، نه اینکه یک راست پشت پیانو بنشیند و از همان اول موتزارت یا بتهوون بزند. البته ممکن است کسی به تنهایی شروع کند و در نهایت بتواند آهنگ های ساده ای را از کار در بیاورد اما به ندرت می توان با این روش به موفقیت شایانی دست یافت. مربی به کارآموز یاد می دهد کدام کلید، نت معینی را ایجاد می کند، چه تکنیکی برای استفاده از آن کلید وجود دارد و چطور باید نت های موسیقی را از روی نشانه ها نواخت تا قطعه موسیقی درست اجرا شود.

    هنگامی که آموزش پایه را گرفتیم دیگر دست خودمان است که چقدر تمرین کنیم و آنچه را یاد گرفتیم گسترش بدهیم. پس از سال ها تمرین کارآموز قدیم خودش به جایی می رسد که می تواند آهنگی برای پیانو بسازد. پس واضح است که موفقیت متعلق به تازه کارها نیست.

    با این حال ما معمولاً انتظار داریم بدون هیچ دستورالعمل یا تمرینی در امر ازدواج موفق باشیم. بیشتر اوقات روی علایق مشترک یا تفاهم تاکید می کنیم و وقتی اوضاع بر وفق مراد پیش نرفت به فکر سرزنش تفاوت های فردی یکدیگر می افتیم که در مواردی که کار به طلاق می انجامد آنها را «تفاوت های سازش ناپذیر» می نامند.
    معمولاً کسانی که در ازدواج به مشکلی برخورد کرده اند به روش هایی که به کار گرفته اند فکر نمی کنند یا تصمیم نمی گیرند که از روی کتاب یا با کمک متخصص تمرین کنند. نامزدها هم معمولاً دنبال یادگیری اصول پایه و تکنیک های تمرینی صحیح در زندگی مشترک آینده شان نیستند. به همین علت ها روابط بسیاری از زن و شوهرها طوری تنظیم می شود که در نهایت به شکست می انجامد.

    نجات دادن ازدواجی که رو به نابودی است خیلی کار می برد اما ارزشش را دارد. اگر خدای نکرده ازدواجتان به مرحله بحرانی رسیده است باید هر چه زودتر کاری بکنید. حتی اگر وارد مرحله بحرانی نشده اید ولی بیم آن می رود که وارد این مرحله بشوید می توانید از سه روش بهره بگیرید. حتی اگر خانواده موفقی دارید باز هم این راهکارها کمک می کند همچنان موفق بمانید.

    ۱) ازدواج مثل یک تیم ورزشی است. وقتی با زوج هایی که در مرحله بحرانی هستند صحبت کنیم معمولاً فقط یک طرف داستان را می شنویم. معمولاً این یک طرف داستان شکایت یکی از زوجین از دیگری است که تمام تقصیرها را به گردن او می اندازد؛ «اگر این کار را نمی کرد» یا «اگر فلان کار را می کرد.» همه می دانند که هیچ مشکلی یک طرفه پیش نمی آید. البته ممکن است یکی از طرفین بیشتر از دیگری به ازدواج صدمه زده باشد، مثلاً خیانتی صورت گرفته باشد، اما معمولاً فقط یکی از زوجین مستحق سرزنش نیست.
    انتظار نداشته باشید همسرتان تمام سختی های رابطه را به دوش بکشد. هر یک از دو طرف باید، بدون تلاش برای تغییر یا کنترل همسرش، درون خودش را بکاود. در زندگی زناشویی تان گروهی کار کنید تا همسرتان هم همین روش را برگزیند.

    ۲) رویای همسرتان بشوید. حتماً وقتی جوان تر بودید رویاها و تصوراتی از رابطه تان با همسر آینده تان داشتید. همسرتان هم همین طور.
    یکی از بزرگترین اشتباهاتی که مردم پس از ازدواج مرتکب می شوند این است که نامزدبازی را قطع می کنند و دیگر با هم مثل نامزدها رفتار نمی کنند. حتماً آن دوره را به یاد دارید، وقتی که مودب، مهربان، حمایت گر، فداکار، باملاحظه، مراقب، در دسترس و نسبت به همسر فعلی تان حساس بودید. یادتان می آید که خود را با رویای او مطابقت می دادید؟
    می دانستید دوست دارد چه بپوشید، می دانستید چه چیزی ناراحتش می کند یا او را می ترساند یا آزارش می دهد و از آنها دوری می کردید. تلاش می کردید تا بفهمید چه چیزی برایش مهم است و خودتان هم آن را مهم می دانستید حتی اگر آن مساله پیش از آن برایتان مهم نبود. باز هم همین کارها را بکنید. هیچ کس همسر رویاهایش را فراموش نمی کند. اگر این کار را بکنید کم کم متوجه خواهید شد که همسرتان هم دارد همین کارها را برای شما انجام می دهد.

    ۳) درباره همسرتان به دیگران حرف های خوب بزنید، چه در حضور خودش چه وقتی خودش نیست. اگر روی جنبه های مثبت همسرتان متمرکز شوید درخواهید یافت او نه تنها آن جنبه های مثبت را بیشتر به کار می گیرد بلکه روز به روز بر فهرست جنبه های مثبتش می افزاید.
    اگر آقای خانه آشغال ها را سر ساعت ۹ بیرون می گذارد از او تشکر کنید. از خانم خانه برای غذای خوشمزه ای که پخته تشکر کنید و به دیگران هم بگویید که او چه آشپز خوبی است. حتماً از قدرت یا هوش همسرتان جلوی دوستانتان تعریف کنید. به او بگویید که فکر می کنید او خیلی زیباست. به این ترتیب هم همسرتان از تعریف های شما قدردانی می کند هم خودتان با او راحت تر خواهید شد زیرا خودتان را طوری برنامه ریزی کرده اید که با او با احترام و قدرشناسی رفتار کنید.
    ازدواج کار و تمرین می خواهد اما پاداش آن یک عمر باقی می ماند. به یاد داشته باشید ازدواج موفق یک شبه اتفاق نمی افتد همان طور که مشکلات زناشویی هم در چند روز آشکار نمی شوند.
    امضای ایشان

    خـــــدانـگهــــــدار


  3. بالا | پست 3

    عنوان کاربر
    کاربر انجمن
    تاریخ عضویت
    Aug 2015
    شماره عضویت
    20363
    نوشته ها
    3
    تشکـر
    0
    تشکر شده 0 بار در 0 پست
    میزان امتیاز
    0

    پاسخ : 22 سال تحمل!!!

    با سلام
    تا کنون با اصرار بنده 2 دوره جلسات مشاور رفتیم یکی سال 83 و دیگری سال 93 و در هردو مورد همسرم در اواسط کار همکاری نکرد و مدام میگفت :ما مشکلی نداریم!!!! و دیگر ادامه نداد.
    بنا به نظر مشاورین برای "زوج درمانی"باید هر دو طرف باشند و این که توصیه های پیشنهادی نیز باید عملی می شد و معمولا بعد از هر جلسه مشاوره همسرم کج خلق و ناراحت شده و من نیز مایوس میشدم
    حدود 3 ماه پیش پدر شوهرم در جریان یکی !! از مشکلات ما قرار گرفت.(اجازه ندادن همسرم برای رفتن به خانه پدر که بیمار است) و اقرار کرد که پسرش مقصر است و اشتباه میکند و نباید به خاطر خواهر و برادرانش با من دعوا کند.ولی چه فایده که گوش شنوایی نیست........چرا که دوباره سر همین موضوع دوباره قهر کردیم...
    میخواهم ازاین موضوع استفاده کرده با پدرشوهرم صحبت و اتمام حجت کنم چون من و همسرم واقعا نمیتوانیم با هم حرف بزنیم و به گفته شما ارتباط کلامی درستی نداریم و بعد از چند دقیقه کارمان به مشاجره و بحثهای بی نتیجه میرسد.
    الان دیگر در خودم این تحمل را نمیبینم که برای حفظ آشیان خانواده ام و ایجاد آرامش آن صبر پیشه کنم. ما دو دختر داریم که یکی 20 ساله و دیگری 12 ساله هستند و متاسفانه من و همسرم هنوز اختلافات کسانی که تازه ازدواج کرده اند را داریم. بنده از این که ملعبه دست کسی شده ام که یک روز سر بی ارزشترین موضوع قهر و دعوا میکند و چند روز دیگر میخواهد آشتی کند خسته شده ام و احساس میکنم که همسرم تعادل روانی ندارد و این تغییر رفتارهایش از من هم یک فرد عصبی ساخته که به گفته یکی ازاقوام :"وقتی حرف میزنی انگار داری دعوا میکنی....."
    به یقین میدانم که اگر پیشنهاد رفتن به مشاور را بدهم اصلا قبول نخواهد کرد بگویید چه کنم

  4. بالا | پست 4

    عنوان کاربر
    کاربر انجمن
    تاریخ عضویت
    Aug 2015
    شماره عضویت
    20363
    نوشته ها
    3
    تشکـر
    0
    تشکر شده 0 بار در 0 پست
    میزان امتیاز
    0

    22 سال تحمل!!!

    با سلام
    تا کنون با اصرار بنده 2 دوره جلسات مشاوررفتیم یکی سال 83 و دیگری سال 93 و در هردو مورد همسرم در اواسط کار همکاری نکرد و مدام میگفت :ما مشکلی نداریم!!!! و دیگر ادامه نداد.
    بنا به نظر مشاورین برای "زوج درمانی"باید هر دو طرف باشند و این که توصیه های پیشنهادی نیز باید عملی می شد و معمولا بعد از هر جلسه مشاورههمسرم کج خلق و ناراحت شده و من نیز مایوس میشدم
    حدود 3 ماه پیش پدر شوهرم در جریان یکی !! از مشکلات ما قرار گرفت.(اجازه ندادن همسرم برای رفتن به خانه پدر که بیمار است) و اقرار کرد که پسرش مقصر است و اشتباه میکند و نباید به خاطر خواهر و برادرانش با من دعوا کند.ولی چه فایده که گوش شنوایی نیست........چرا که دوباره همین موضوع باعث قهر شده...
    میخواهم ازاین موضوع استفاده کرده با پدرشوهرم صحبت و اتمام حجت کنم چون من و همسرم واقعا نمیتوانیم با هم حرف بزنیم و به گفته شما ارتباط کلامی درستی نداریم و بعد از چند دقیقه کارمان به مشاجره و بحثهای بی نتیجه میرسد.
    الان دیگر در خودم این تحمل را نمیبینم که برای حفظ آشیان خانواده ام و ایجاد آرامش آن صبر پیشه کنم. ما دو دختر داریم که یکی 20 ساله و دیگری 12 ساله هستند و متاسفانه من و همسرم هنوز اختلافات کسانی که تازه ازدواج کرده اند را داریم. بنده از این که ملعبه دست کسی شده ام که یک روز سر بی ارزشترین موضوع قهر و دعوا میکند و چند روز دیگر میخواهد آشتی کند خسته شده ام و احساس میکنم که همسرم تعادل روانی ندارد و این تغییر رفتارهایش از من هم یک فرد عصبی ساخته که به گفته یکی ازاقوام :"وقتی حرف میزنی انگار داری دعوا میکنی....."
    به یقین میدانم که اگر پیشنهاد رفتن به مشاوررا بدهم اصلا قبول نخواهد کرد بگویید چه کنم

  5. بالا | پست 5

    عنوان کاربر
    کاربر انجمن
    تاریخ عضویت
    Sep 2015
    شماره عضویت
    21772
    نوشته ها
    56
    تشکـر
    12
    تشکر شده 84 بار در 39 پست
    میزان امتیاز
    9

    پاسخ : 22 سال عدم تفاهم

    احترام همسر شما به پدر و مادرش نشانه حق شناسی ایشان است. البته حتما اگر شما هم به ایشان محبتی بکنید از شما هم حق شناسی خواهد کرد. باید خدا را شاکر باشید که چنین مشکلی دارید. در حقیقت نسبت به خیلی از کسانی که دوروبرتان هستند آسوده ترید. باید خدا را شکر کنید که همسرتان به والدین خود عشق می ورزد نه یک خانم دیگری!. به هر حال قانون عمل و عکس العمل می گوید هر کس مهر بورزد به خودش می رسد. خوبیها گم نمیشود و کم هم نمیشود. مطوئن باشید اثرات خوبی به دیگران در زندگیتان شادی افرین خواهد بود. به هر حال بنده فکر می کنم علت عدم درک متقابل شما و عصبی شدن شما کم شدن ارتباطات و خلوتهایتان است. پیشنهاد میکنم در اولین فرصت مثل با فراموش کردن همه کدورتها مثل سالهای اول زندگی با لباس مربت و آرایش کامل سعی کنید همسرتان را به یک شب بخاطر ماندنی دعوت کنید. همه سعی خود را بکنید تا یک محیط آرام جهت یک معاشقه تمام عیار شکل بگیرد. به اجبار هم که شده به خود بقبولانید که ناز همسرتان را بکشید حتی اگر شده از ایشان معذرت خواهی کنید تا این مساله اتفاق بیفتد، خواهید دید که چگونه مسیر ارتباط کلامی باز خواهد شد و آرامش عصبی را دوباره تجربه خواهید کرد. دین ما میگوید که در لجبازیها زن باید کوتاه بیاید و خوب شوهرداری کردن را جهاد زن دانسته است

اطلاعات موضوع

کاربرانی که در حال مشاهده این موضوع هستند

در حال حاضر 1 کاربر در حال مشاهده این موضوع است. (0 کاربران و 1 مهمان ها)

لیست کاربران دعوت شده به این موضوع

کلمات کلیدی این موضوع

© تمامی حقوق برای مشاورکو محفوظ بوده و هرگونه کپی برداري از محتوای انجمن پيگرد قانونی دارد