نمایش نتایج: از 1 به 16 از 16

موضوع: حضور مادر شوهرم مرا عذاب میدهد

1781
  1. بالا | پست 1

    عنوان کاربر
    کاربر انجمن
    تاریخ عضویت
    Aug 2015
    شماره عضویت
    19924
    نوشته ها
    71
    تشکـر
    4
    تشکر شده 24 بار در 19 پست
    میزان امتیاز
    9

    حضور مادر شوهرم مرا عذاب میدهد

    سلام دوستان من آدم حساسیم مخصوصا به شوهرم دوست دارم بیشتر محبتا و توجهش برا من باشه و رابطش با مادرش و محبت کردنش به مادرش در حالی که اصلا زیادم نیس من رو ناراحت میکنه.حالا این ها به کنار چهارشنبه مادرشوهرم رفت .... تا امروز این چند روز که نبود من حس میکردم خیلی راحتم حضورش تو شهرمون نیست البته خاطرنشان کنم که مادرشوهرم ظاهرا خوب و مهربونه هرچند مادرشوهره دیگه گاها شایدم از کارام برنجه و به روم نیاره اما من انگاری حس میکنم حالات درونیشو یطور میشه گفت قضاوت راجع به احساسش به من و رابطم با همسرم و زندگیم و رابطه همسرم با خانوادم در شرایط های مختلف که مثلا الان مادرش چه حسی داره و چه فکری میکنه من حتی از همسرم خواستم با من به دیدن مادرش بره البته 2.3روز یکبار با هم میریم و با اینکه همسرم دوسم داره و خ منطقیه و گفته بهم که اگر تنها رفتنم به دیدن مادرم تو رو ناراحت میکنه تنها نمیرم با تو میرم اما باز با این حال همیشه یه ترس تو وجودمه که نکنه بره پیش مامانش یا تو دفتر کار باباش مامانشم بیاد و شوهرم اونجا مامانشو ببینه کلا خسته شدم از دست خودم حتی این 2.3روز که مادرش نبود زیاد شوهرمو نمیبستم به زنگ که ببینم کجاست و با خیال آسوده به مهمونی رفتم یه حس خوب و آرامش داشتم اما دیشب داشتم فکر میکردم چرا همچین حسی به مادرش دارم در حالی که رابطم با مادرشوهرم در ظاهر خوبه حتی شاید باور نکنید رفتم خونشو نظافت کردم جارو زدم مرتب کردم این حس دوگانم آزارم میده حتی زیاد تمایل ندارم با مادرشوهرم به گردش و سفر برم در حالی که تو دلم دوسش دارم خلاصه داشتم فکر میکردم این خانم بیچاره چیکار به من داره که وقتی شهرمون نبود من انگار از بند رها بودم و آرامش داشتم اما الان که باز برگشته استرس گرفتم.از رفتارم خسته شدم کمکم کنید.ضمنا یه سوال دیگه دارم امروز که مادرشوهرم برگشته وظیفمون بود باشوهرم به دیدنشون بریم اما شوهرم شیفته و موکول میشه به فردا از طرفی هم فردا تولدمه و مادرم خانواده شوهرم رو هم به شام دعوت کرده یعنی فردا میبینیمشون خواستم بدونم باز قبلش به دیدنشون بریم یا نه؟حس میکنم شوهرم دوست داشته باشه که بریم ضمنا مادرش 45 سال سن داره
    ویرایش توسط saharebehzad : 08-10-2015 در ساعت 05:36 PM

  2. بالا | پست 2

    عنوان کاربر
    کاربر فعال
    تاریخ عضویت
    Jun 2015
    شماره عضویت
    17587
    نوشته ها
    1,663
    تشکـر
    480
    تشکر شده 1,427 بار در 770 پست
    میزان امتیاز
    10

    پاسخ : حضور مادر شوهرم مرا عذاب میدهد

    من میدونم که بعضی آدمها موجب آزار دادن بقیه میشند...اما محبت شما جوری باشه که محبت مادر و فرزندی شوهرتان را قطع نکند...شما باید با متانت و مهربانی رفتار کنید...مادر شوهرتان را نه تنها بخاطر شوهرتان بلکه بخاطر هر سه نفرتان دوست بدارید...و بدانید هرکسی جایگاه خود را دارد...شما زن او هستید و مادرشوهرتان هم مادر او هست...پس جایگاه شما کاملا با مادرشوهرتان تفاوت دارد...سعی کنید رابطه ی مادر و فرزندیشان را درک کنید...

  3. 2 کاربران زیر از مرسانا 19 بابت این پست مفید تشکر کرده اند


  4. بالا | پست 3

    عنوان کاربر
    کاربر انجمن
    تاریخ عضویت
    Aug 2015
    شماره عضویت
    19924
    نوشته ها
    71
    تشکـر
    4
    تشکر شده 24 بار در 19 پست
    میزان امتیاز
    9

    پاسخ : حضور مادر شوهرم مرا عذاب میدهد

    آخه حس میکنم ایشونم یه حس خاصی به من داره مثل رقابت همسر من 2 سال پیش شهر دیگه ای سرباز بود روز اول نه روز دوم که رفته بود 3.4 مرتبه به من زنگ زد اما به مادرش نزد چون دیروزش با مادرشم حرف زده بود من تو حرفام به مادر شوهرم تماس های شوهرم رو گفتم نگو نشسته پشت سر گریه میکنه که پسرم منو فراموش کرده خواهر شوهرم که کوچیکه و بچست بهم گفت حتی 2.3 ساعت بعد من با مادرشوهرم حرف زدم خودشم به ناراحتیش اغرار کرد و اینم گفت که من انتظار نداشتم به منم 3.4 بار زنگ بزنه اما انتظار دشتم حداقل به منم یکبار زنگ بزنه چون از قدیمم میگن یار از پدر مادر آدمم شیرین تره اونجا بود که من حس کردم مامانش حس رقابت شایدم حسادت داره به من.اینکه شما میگی هرکس جایگاه خودشو داره قبول دارم اما بشرطی که مادرش با حرفاش حسادت به جایگاه من نداشت تا منم حساس بشم بهش

  5. بالا | پست 4

    عنوان کاربر
    کاربر فعال
    تاریخ عضویت
    Jun 2015
    شماره عضویت
    17587
    نوشته ها
    1,663
    تشکـر
    480
    تشکر شده 1,427 بار در 770 پست
    میزان امتیاز
    10

    پاسخ : حضور مادر شوهرم مرا عذاب میدهد

    اصلا حرف شما درست...شما که میدونید جایگاهتون با ایشون کاملا متفاوته نباید حساس باشید...مهربون باشید با همسرتون ولی صله ی رحم بین مادر و فرزندی رو تقویت کنید...اینجوری مادرشوهرتون متوجه میشه که داره اشتباه فکر میکنه

  6. کاربران زیر از مرسانا 19 بابت این پست مفید تشکر کرده اند


  7. بالا | پست 5

    عنوان کاربر
    کاربر انجمن
    تاریخ عضویت
    Feb 2015
    شماره عضویت
    12089
    نوشته ها
    770
    تشکـر
    572
    تشکر شده 462 بار در 297 پست
    میزان امتیاز
    10

    پاسخ : حضور مادر شوهرم مرا عذاب میدهد

    عزیزم.ب خودت سخت نگیر.این ها همش احساس شخصی تو است.زندگی خوبت رو با این احساس خراب نکن.
    اقایون مادرشون رو خیلی دوست دارن.جلوی همسرت ب مادرت محبت کن.
    اونو مث مادرت خودت بدون.این ی سری تفکرات مربوط ب نسل های گذشته است ک نمیذاره افراد با هم صمیمی بشن.تو این تفکرات توخالی اطرافتو بشکن و باهاش صمیمی باش.این جوری هم واسه زندگیت خوبه هم خودت حس بهتری داری.من کسی رو میشناسم با اینکه با همسرش ی سری مشکل داره ولی از ی دختر بیشتر واسه مادر شوهرش زحمت میکشه.کاری هایی واسش انجام میده ک شاید دخترشم انجام نده.برعکسشم دیدم.کسی ک ب خاطر حس ناخوش ایندش ب مادرشوهرش ،زندگیش خوب نیست.
    امیدوارم موفق باشی.
    امضای ایشان
    ...!

  8. 2 کاربران زیر از 2015 بابت این پست مفید تشکر کرده اند


  9. بالا | پست 6

    عنوان کاربر
    کاربر ویژه
    تاریخ عضویت
    Jun 2015
    شماره عضویت
    17322
    نوشته ها
    3,619
    تشکـر
    3,638
    تشکر شده 6,747 بار در 2,688 پست
    میزان امتیاز
    13

    پاسخ : حضور مادر شوهرم مرا عذاب میدهد

    سحر جان عزیزم اگه مهربونه اگه اذیت نمی کنه اگه رابطت خوبه ودخالت نمی کنه تو زندگیت .پس نگرانیت بی مورده .

    به قول خانم خاص جایگاه شما ومادرشوهرت در زندگی همسرت کاملا مشخصه .هیچ کدام از شما دونفر رقیب هم نیستید

    ونخواهید بود پس تهدیدی برای هم محسوب نمیشید .

    تولدت مبارک .فردا روز خوبیه هم برای شما هم همسرت پس با حساسیت بی جا خرابش نکن .اول برید خونه مادر شوهرت بعد با اون ها برید منزل مادرتون .

    یادت که نرفته تولد بعدی خونه شما با ۴۶ تا شمع ویه کیک زیبا برای مادر شوهرتون .البته اگه همسرت پیش دستی نکنه .

    سحر جان شما که اینقدر مهربون وخانمی که در نبودش بدون این که کسی ازت بخواد خونشون رو نظافت کردی پس باز هم به خوبی

    هات ادامه بده .مواظب خوبی هات باش عروس خانم .
    ویرایش توسط ستیلا : 08-10-2015 در ساعت 06:18 PM
    امضای ایشان
    خدا مرهم تمام دردهاست هر چه عمق

    خراش های وجودت بیشتر باشد

    خدا برای پر کردن آن بیشتر در وجودت جای می گیرد

    خدایا دردهایم دلنشین می شود

    وقتی درمانم " تویی "

  10. بالا | پست 7

    عنوان کاربر
    کاربر انجمن
    تاریخ عضویت
    Aug 2015
    شماره عضویت
    19924
    نوشته ها
    71
    تشکـر
    4
    تشکر شده 24 بار در 19 پست
    میزان امتیاز
    9

    پاسخ : حضور مادر شوهرم مرا عذاب میدهد

    2015 بخدا بدم نمیاد اما حس بدی که دارم بهش نمیدونم از کجا سرچشمه گرفته

  11. بالا | پست 8

    عنوان کاربر
    کاربر فعال
    تاریخ عضویت
    Jun 2015
    شماره عضویت
    17587
    نوشته ها
    1,663
    تشکـر
    480
    تشکر شده 1,427 بار در 770 پست
    میزان امتیاز
    10

    پاسخ : حضور مادر شوهرم مرا عذاب میدهد

    از فکر بدی که درموردشون دارید...قبل از به وجود اومدن هر حدسی فکری کردید...چه حس بد...و چه حس خوب
    به نظرم باید تفکرتون رو تغییر بدید

  12. بالا | پست 9

    عنوان کاربر
    کاربر فعال
    تاریخ عضویت
    Dec 2014
    شماره عضویت
    9968
    نوشته ها
    5,264
    تشکـر
    6,024
    تشکر شده 6,187 بار در 2,950 پست
    میزان امتیاز
    17

    پاسخ : حضور مادر شوهرم مرا عذاب میدهد

    👵هرکی مادرشوهر داره بخونه ⤵⤵⤵😊😀😊😀

    وقتی عروس یه خانواده میشی باید به چند تا نکته توجه کنی:
    👩1-مادرشوهرت هم یک انسانه! که خوبی هارو میبینه،احترام ها رو درک میکنه.
    👩2-مادرشوهرت هم مادر چندتا بچه است 👶که برای بزرگ کردنشون زحمت کشیده'پس بذار شوهرت به مادرش محبت کنه، براش کادو بخره.🎁
    3-مخصوصا اگه شوهرت تک پسره باید هوای مادرشو بیشتر داشته باشه چون مادرا رو پسراشون یجور دیگه حساب میکنن،اینطوری توهم عزیزتری😘
    4-اگرم چندتا برادرشوهر داری بازم کاری کن که شوهرت بیشتر از بقیه هوای مادرشو داشته باشه👩 5-حواست باشه احترام گذاشتن جدا از بچه ننه بودنه،محیت کردن جدا از اجازه ی دخالت دادنه.باید این هارو از هم تفکیک کنی تا زندگیت شیرین بشه🍹
    6-اینو بدون همه آدما یه وقتایی نیاز دارن خودشونو برا مادرشون لوس کنن،دختر و پسر هم نداره، جوون و پیر هم نداره یه وقتایی بذار از مادرش بخواد غذای مورد علاقشو براش درست کنه.🍔
    7-اگه مجرد هستی هیچوقت دعا نکن که مادرشوهر نداشته باشی،پسری که مادرشو از دست داده اصلا دلش تو این دنیا نیست، 😩هیچوقت نمیتونه از ته دل بخنده،امید به زندگی تو وجودش کمه،مادرشوهر یه نعمته که باید درکش کنی.👵
    8-اینو بدون پسری که پایبند به خونوادشه پایبند به زندگی مشترکش هم هست.پسری که هوای خواهراشوداره همه حواسش تو زندگی به اینه که زنش کمبود نداشته باشه.پس مراقب رابطه ی شوهرت با خانوادش باش اگه یه روز فراموش کرد بهشون سربزنه تو بهش پیشنهاد بده.💝
    9-به مادرشوهرت به چشم رقیب نگاه نکن.تو این دنیا هرکسی جایگاه خودشو داره (هرگلی یه🌺 بویی داره) جای مادر روسر آدمه جای همسر تو قلب آدم،💞اگه این حقیقت رو درک کنی زندگیت شیرین میشه.😀
    10-همیشه به مادرشوهرت به چشم یه بزرگتر دلسوز نگاه کن که خیر و صلاح تو و شوهرت رو میخواد اینطوری نصیحتها و راهنماییهاش راهگشای زندگیت میشه نه شروع دعواهات با خانواده شوهر😀😀

    تنها خدا،آرام بخش دلها

  13. بالا | پست 10

    عنوان کاربر
    کاربر انجمن
    تاریخ عضویت
    Aug 2015
    شماره عضویت
    19924
    نوشته ها
    71
    تشکـر
    4
    تشکر شده 24 بار در 19 پست
    میزان امتیاز
    9

    پاسخ : حضور مادر شوهرم مرا عذاب میدهد

    ستیلای عزیز شاید تعریف از خودم بی مورد باشه اما بخدا قسم واقعا دل ریوفی دارم خ وقتا که میرم خرید هر چی میبینم میگم کاش برا مادرشوهرم میتونستم بخرم 3.4 بار که مهمونی های خاص داشته بدون اینکه بهش بگم چندجور غذا درست کردم بردم که سربلند باشه پیش مهموناش و خیلی کارای دیگه اما نمیدونم چرا دلم با زبونم متضاده همش حس ترس و دلهره دارم به وجودش مثلا میترسم بخوام برم سفر با همسرم تعارف بزنیک که مثلا شمام بیاین بیان چون فوق العاده راحتن و تعارف ندارن یا چند روز دیگه اسباب کشی دارم دوس ندارم بیاد برا کمک چون کارشو قبول ندارم از نظر بهداشتی با هم نظرات مغایری داریم و کلا مدام در حال استرسم این حس دو گانه تو وجودم مثل تبر داره تیشه به ریشم میزنه.راستی ستیلا جان تو جای مادرشوهرم بودی از عروست انتظار داشتی روز تولدش که شبش میبینیشون باز به دیدنت بیان؟

  14. بالا | پست 11

    عنوان کاربر
    کاربر انجمن
    تاریخ عضویت
    Aug 2015
    شماره عضویت
    19924
    نوشته ها
    71
    تشکـر
    4
    تشکر شده 24 بار در 19 پست
    میزان امتیاز
    9

    پاسخ : حضور مادر شوهرم مرا عذاب میدهد

    من خاص چطور تغییر بدم تفکرم رو؟مادرشوهرم با یه سری حرفاش که شایدم نا آگاهانه بوده حساسم کرده مخصوصا اگر دیر به دیر ببینمش حسم بدتر میشه بهش باز زود زود دیدنی حالم بهتره کلا هر اتفاقی تو گذشته که راجع به ایشون ناراحتم کرده چندوقت یکبار یادم میفته و ذهنم درگیر میشه و حالم داغون خسته شدم بخدا ذهنم استراحت میخواد.

  15. بالا | پست 12

    عنوان کاربر
    کاربر فعال
    تاریخ عضویت
    Jun 2015
    شماره عضویت
    17587
    نوشته ها
    1,663
    تشکـر
    480
    تشکر شده 1,427 بار در 770 پست
    میزان امتیاز
    10

    پاسخ : حضور مادر شوهرم مرا عذاب میدهد

    منم خیلی چیزها از آدمهای اطرافم یادمه...باورکنید کاری باهام کردندکه خدا میدونه...
    اتفاقا منم همین مشکل رو داشتم...چون کاراشون تکرار میشد...چون آدمای بد گذشتم هنوزم جلو چشمام بودند...هنوزهم بد بودند
    ولی به حال خودشون رهاشون کردم...فرهنگ لغاتتون رو ازشون جدا کن...اگه حرفی میزنند دلخور بشید سعی کنید نفهمیدشون...واقعا متوجه سوء نیتشو نشید...محتاط باشید ولی ببخشید و بازم مهربون باشید

  16. بالا | پست 13

    عنوان کاربر
    کاربر فعال
    تاریخ عضویت
    Jun 2015
    شماره عضویت
    17587
    نوشته ها
    1,663
    تشکـر
    480
    تشکر شده 1,427 بار در 770 پست
    میزان امتیاز
    10

    پاسخ : حضور مادر شوهرم مرا عذاب میدهد

    تمام بیماری ها از افکار سرچشمه میگیرند یعنی افکار ما هستند که بیماریها را تولید میکنند:

    تيروييد:
    وجود بغضي در گلو كه تركيده نمي شود

    سرطان:
    ناشی از نبخشیدن است

    بیماری قند:
    بخاطر افسوس گذشته ها را خوردن

    سردرد:
    انتقاد از خود وترس

    زکام:
    آشفتگی ذهنی

    درد:
    نیاز به محبت وآغوش گرم

    فشار خون:
    مشکل عاطفی دراز مدتی که حل نشده

    پس بیاید ذهن مان را بشوییم :

    دیگران را ببخشیم
    خودمان را ببخشیم
    بدانیم هر کسی در سطح آگاهیش عمل کرده

    حتی خودمان:

    گذشته را رها کنیم
    لباس شادی به تن کنیم
    کارهایی را انجام دهیم که فکر می کنیم از عهده انجام ان برمي اييم
    اﻧﺴﺎن ﮐﻪ ﻏﺮق ﺷﻮد
    ﻗﻄﻌﺎً می میرد
    ﭼﻪ در درﯾﺎ
    ﭼﻪ در رؤﯾﺎ
    چه در دروغ
    ﭼﻪ در ﮔﻨﺎﻩ
    چه در خوشی
    چه در قدرت
    چه در جهل
    چه در انکار
    چه در حسد
    چه در بخل
    چه در کینه
    چه در انتقام
    مواظب باشیم غرق ﻧﺸﻮﻳﻢ! انسان بودن، خود به تنهایی یک دین خاص است که پیروان چندانی ندارد…√
    لوییز هی درکتاب شفای درون

  17. بالا | پست 14

    عنوان کاربر
    کاربر انجمن
    تاریخ عضویت
    Feb 2015
    شماره عضویت
    12089
    نوشته ها
    770
    تشکـر
    572
    تشکر شده 462 بار در 297 پست
    میزان امتیاز
    10

    پاسخ : حضور مادر شوهرم مرا عذاب میدهد

    نقل قول نوشته اصلی توسط saharebehzad نمایش پست ها
    2015 بخدا بدم نمیاد اما حس بدی که دارم بهش نمیدونم از کجا سرچشمه گرفته

    صحبت هات رو شنیدم.همون طور ک خودت گفتی ب خاطر گذشته هاست.فکر ب گذشته خیلی روی توتاثیر بد گذاشته.سعی کن مشغله هاتو بیشتر کنی تا کمتر ب فکر فرو بری.این جوری برات بهتره.
    اینم بدون گذشته ها گذشته.اگه بخوای با گذشته زندگی کنی حال رو از دست میدی.
    افکار منفی رو هم دور کن.
    امضای ایشان
    ...!

  18. کاربران زیر از 2015 بابت این پست مفید تشکر کرده اند


  19. بالا | پست 15

    عنوان کاربر
    کاربر انجمن
    تاریخ عضویت
    Aug 2015
    شماره عضویت
    19924
    نوشته ها
    71
    تشکـر
    4
    تشکر شده 24 بار در 19 پست
    میزان امتیاز
    9

    پاسخ : حضور مادر شوهرم مرا عذاب میدهد

    بخدا از صبح که فهمیدم برگشتن بازم حالت نا امیدی و بی حوصلگی سراغم اومده خ دوس دارم شاد باشم اما همش انگار یه غم ته دلمه یه دلشوره یه اضطراب.کاش خدا کمکم کنه.خیلی این فکر تو سرمه که مادرشوهرم درباره رابطه من و شوهرم چه فکری میکنه؟آیا میدونه شوهرم چقدر عاشقمه نمیدونم چرا انقدر برام مهمه که بدونه دیوانه وار شوهرم دوسم داره آخه چرا؟مگه اون هووی منه؟؟؟؟؟

  20. بالا | پست 16

    عنوان کاربر
    کاربر ویژه
    تاریخ عضویت
    Jun 2015
    شماره عضویت
    17322
    نوشته ها
    3,619
    تشکـر
    3,638
    تشکر شده 6,747 بار در 2,688 پست
    میزان امتیاز
    13

    پاسخ : حضور مادر شوهرم مرا عذاب میدهد

    نه عزیزم انتظار نداشتم ولی کاشکی مادر شوهرم زنده بود خودم میرفتم دیدنش .حتی اگه شب می خواست بیاد خونم .حالا اگه نظر همسرته که اول برید اونجا چرا سخت میگیری .

    برو اینجوری محبت همسرت به تو بیشتر میشه .این که اینقدر دوستش داری وبهش احترام میزاری قابل ستایشه .

    بهش بگو ستیلا هم اسباب کشی داره بیاد کمک من
    امضای ایشان
    خدا مرهم تمام دردهاست هر چه عمق

    خراش های وجودت بیشتر باشد

    خدا برای پر کردن آن بیشتر در وجودت جای می گیرد

    خدایا دردهایم دلنشین می شود

    وقتی درمانم " تویی "

اطلاعات موضوع

کاربرانی که در حال مشاهده این موضوع هستند

در حال حاضر 1 کاربر در حال مشاهده این موضوع است. (0 کاربران و 1 مهمان ها)

لیست کاربران دعوت شده به این موضوع

کلمات کلیدی این موضوع

© تمامی حقوق برای مشاورکو محفوظ بوده و هرگونه کپی برداري از محتوای انجمن پيگرد قانونی دارد