باسلام
شوهرم رابطه جنسی یادش میره تااعتراض نکنم یادش نمیاد
مشکل اصلی ترم اینه که وقت خاب اصلا منو بغل نمیکنه و ازهمون اول بهم پشت میکرد خسته شدم مخصوصا الان که دیگه بچه کوچکمو بهانه کرده و کلا جای خابمونو جدا کرده اوایل التماسش میکردم اما وقتی دیدم حساسیتم شده ابزارش برای ازار دیگه اعتراض نکردم
ببخشید وقتی موقع خواب بهتون پشت میکنه ، شما هم بهش پشت میکنیدو میخوابید؟
اگه اون این اشتباهو میکنه ، شما هم مقابله به مثل نکنید ، اینطوری روز به روز اوضاع بدتر میشه ، اگه اون بلد نیست اینکارارو شما یادش بدید ، نباید خسته بشیی اگه جا بزنیو مثل الان بگی دیگه منم انجام نمیدم بدون زندگیت رو به سردی میره .
هیچوقت جای خوابتونو جدا نکنید ، اگه شوهرت رفت جدا بخوابه شما هم برو پیشش بخواب ، نباید کوتاه بیای اگه شما هم عقب نشینی کنی خودت زجر میکشی چون اون که براش فرقی نمیکنه .
میتونی اگه موقع خواب بهت پشت کرد بری سمتش باهاش اروم اروم حرف بزنی ، حرفای عاشقانه بگو ، کلماته محبت آمیز بگو کمرش که سمتته رو نوازش کن اینجوری کم کم راغبش میکنی که تو بغل بگیرتت . تو خونه هم در حالت عادی اینکارارو کن ، ازش دور نشو ، بهش نزدیک شو ، غرورو لجبازیو تو بزار کنارو بهش نزدیک شو ، کم کم با کارایی که گفتم نرمش کن . وقتیم که بهت توجه کرد باهاش حرف بزن بهش بگو من سردیو دوس ندارم ، نمیخوام زندگیمون رو به سردی بره .
خلاصه اگه اون محلت نمیزاره تو لج نکنو کارایی که گفتمو انجام بده ،بدون که مرد هرچقدم بی احساس تشنه ی اینکاراستو نرم میشه و میاد سمتت .
برای رابطه هم اگه اون نمیاد خوب نیاد تو برو . شاید اون نخواد ولی تو به خاطر خودت برو سمتش .
ولی حتما حتما تا فرصت مساعدی گیر اوردی باهاش صحبت کن و خواسته هاتو بگو .
خانم شوهرتون از اول اینجوری بوده یا الان نسبت به شما سرد شده ؟ اگه الان نسبت به شما احساس نداره حتما مشکلی پیش اومده .
اگر مشکل همسرتون رو بدونید که به چه علت به شما نزدیک نمیشه شاید بهتر بتونیم کمک کنیم .
خدا مرهم تمام دردهاست هر چه عمق
خراش های وجودت بیشتر باشد
خدا برای پر کردن آن بیشتر در وجودت جای می گیرد
خدایا دردهایم دلنشین می شود
وقتی درمانم " تویی "
از اولشم همینطور بود کارهایی که میگید رو نزدیک چهارساله انجام میدم اما به محض تولد بچمون به بهانه سروصدای بچه و تنگی جا و.... جاشو رسما جداکرد نزدیک 7 ماهه جدا میخابیم
قبلا خودم بغلش میگرفتم اونم پشتش بمن میخابید اما موقع حاملگیم بخاطر شکمم نمیشد بغلش کنم اونم بیخیال راحت میخابید
میدونید دیگه کم کم دارم خسته میشم حس میکنم نمیشه چون بین پدرمادرش هیچ علاقه ومحبتی نمیبینم حس میکنم اینو نمیدونه وقبول نداره دیگه روحمم خسته شده
قبول شما خسته شدید ولی اولو آخرش اینو بدون نباید جا بزنی ، نباید بیخیال بشی که اگه بیخیال شدی باید یه عمر بی محبتیو سردیه زندگی رو تحمل کنی . ولی اگه این سردی رو نمیخوای حداقل به خاطر خودتم که شده چیزاییو که میخوای ازش بگیر ، منتظر نشین تا بهت بده .
جای خوابتم خیلی اشتباه کردید که هفت ماهه جدا میخوابید ، هرطور که میدونی هرکاری که میتونی بکن که کنارش بخوابی .
در حال حاضر 1 کاربر در حال مشاهده این موضوع است. (0 کاربران و 1 مهمان ها)
نظرت چیه؟
