با سلام
من 21 سالمه و حدود 4 سال پیش کاملا اعتماد خانوادم رو نسبت به خودم از بین بردم. از ابتدای سن بلوغ بر خلاف اعتقادهای خونوادم (مذهبی نیستن اما شدیدا متعصبن )با پسرای زیادی دوست بودم و همیشه دعوا و محدودیت و ... بود برام.
4 ساله پیش من با یه پسری ک از دوستای بابام بود دوست شدم و متاسفانه رابطه جنسی بینمون شکل گرفت و خونوادم فهمیدن... اون موقع ترم اول دانشگاه بودم. پدرم دیگه نذاشت پامو از خونه بیرون بذارم... حقم داشت...من واقعا از اون کارایی ک میکردم پشیمونم و دیگه نمیخوام تا زمان ازدواجم با کسی باشم... اینو صادقانه میگم!
الان 4 سال گذشته و من کلی عوض شده افکارم. دیگه تمایل به کارای یواشکی و زیرابی و ... ندارم اما با این حال پدرم هنوزم منو تو خونه نگه داشته و به جز با مادرم حق ندارم برم بیرون. 4 ساله به فامیل گفتیم رشته دانشگاهمو دوس نداشتم و میخوام واسه پزشکی بخونم . هر سالم یه رشته ای قبول شدم و به بهانه های مختلف نرفتم... شاید باورتون نشه ولی من با 21 سال سن هنوز گوشیه موبایلم ندارم... بابت این موضوع توی فامیل دارم جلوه ی بدی پیدا میکنم . همه براشون عجیبه ک نه دانشگاهی نه گوشی نه بیرونی نه هیچی .رابطه من با پدرم 1 ساله خدارو شکر خیلی بهتر شده. دیگه حرف میزنیم. مهربون شده باهام . اما سر گوشی و دانشگاه لج کرده با من ، میگه تا تو خونه ای خوبی. میگه بری بیرون زیرابی میری و ...نمیتونه اعتماد کنه بهم البته یجوراییم لج کرده. مثلا گوشی نمیگیره برام اما با لب تاب کار کردن رو اصلا گیر نمیده با اینکه میدونه تو اینترنت زیاد میچرخم.
من زندگیم رو هواس، درسم، آیندم... گزینه های ازدواجمو دارم از دست میدم بابت اینکه دارو و فامیل و آشنا تابلو میشم ، تورو خدا بگید من چیکار کنم؟!
مادرم هیچ برش و تاثیری رو بابام نداره . خواهره بزرگم دارم نمیشه قبل اون ازدواج کنم ک برم و راحت شم...
چیکار کنم گوشی و دانشگاه رفتنم درست شه؟ بابام شدیدا لجبازه