نمایش نتایج: از 1 به 5 از 5

موضوع: مخالفت خانواده

908
  1. بالا | پست 1

    عنوان کاربر
    کاربر انجمن
    تاریخ عضویت
    Aug 2015
    شماره عضویت
    20508
    نوشته ها
    3
    تشکـر
    0
    تشکر شده 1 بار در 1 پست
    میزان امتیاز
    0

    مخالفت خانواده

    سلام
    من دانشجو ارشد هستم . یکی از دوستای همکلاسیم بعد از 4-5 ماه نشست و برخواست با من از من برای برادرش خوشش اومد و خیلی محترمانه با خانوادش درمیون گذاشت . قصدشون اصلا دوستی نبود . منم موضوع و با خانوادم درمیون گذاشتم ، البته قبل اطلاع به خانواده یک بار با دوستم و داداشش بیرون رفتیم و اون اقا یکی از شرایط زندگی و خصوصیت اخلاقیش گفت ... بعدش موقع امتحانات من بود و من خواستم بعد امتحانات موضوع و با خانوادم درمیان بگذارم . تو این یه ماه با هم صحبت می کردیم . در مورد اخلاق و رفتار و شرایط زندگی و .... از صحبت کردنشون مشخص بود که آدم محترم و با دین و ایمانی هستند . خلاصه همه چی اوکی بود تا این که به خانواده گفتم و با مخالفت شدید مواجه شدم . دلیل مخالفتشون اختلاف سنی هست که من متولد 72 هستم و اون اقا 65. 7 سال از من بزرگتر که واقعا فکر نمیکنم سن زیادی باشه . پسر تا درسشو بخونه مدرک ارشد و بگیره سربازی بره ، یه کاری جور کنه خونه و ماشین و اوکی کنه به همین سن میرسه ... و دلیل دیگه مخالفتتشون و دلیل اصلی دوری راه هست . من ساکن شمالم و اون اقا ساکن چهارمحال بختیاری، 9 ساعت فاصله ... یکی از برنامه هاشم اینه که از اونجا بیاد بیرون اما بخاطر شرایط خوب کاری که الان اونجا داره ترجیح میده 3-4 سالی همونجا باشه تا با وضعیت مالی خیلی عالی از اونجا بزنه بیرون .. بخاطر حرف خانوادم تهرانم یه خونه رهن کرده .. اما پدر من اصلا راضی نمیشه جواب تلفن بابای اون اقا رو بده ... میگه سوژه های خیلی بهتر همین جا میان سراغت ... من سوژه بهتر نمیخام من صاف و ساده بودن و پاک بودن این اقا رو دوست دارم .... خانواده اون اقا هم میگن یه بار شما بیاید اینجا شرایط و ببینید یا اصلا سختتونه ما میایم اونجا با هم بحرفیم اگه قبول نکررددید ایرادی نداره .. اما خانواده من به هیچ وجه راضی نمیشنن ... چیکار کنم باهاشون ؟؟؟ چطور راضیشون کنم ؟
    اینم بگم من تک دختر خانوادم وابستگی شدیدی بهم دارن ، موردای زیادی دورمه ، ااما من به شدت از اخلاق رفتار همین یکی خوشم اومده ..

  2. کاربران زیر از mahsa.20 بابت این پست مفید تشکر کرده اند


  3. بالا | پست 2

    عنوان کاربر
    کاربر انجمن
    تاریخ عضویت
    Aug 2015
    شماره عضویت
    20242
    نوشته ها
    23
    تشکـر
    0
    تشکر شده 5 بار در 5 پست
    میزان امتیاز
    0

    پاسخ : مخالفت ماماااااااانم :(

    نقل قول نوشته اصلی توسط mahsa.20 نمایش پست ها
    سلام
    من دانشجو ارشد هستم . یکی از دوستای همکلاسیم بعد از 4-5 ماه نشست و برخواست با من از من برای برادرش خوشش اومد و خیلی محترمانه با خانوادش درمیون گذاشت . قصدشون اصلا دوستی نبود . منم موضوع و با خانوادم درمیون گذاشتم ، البته قبل اطلاع به خانواده یک بار با دوستم و داداشش بیرون رفتیم و اون اقا یکی از شرایط زندگی و خصوصیت اخلاقیش گفت ... بعدش موقع امتحانات من بود و من خواستم بعد امتحانات موضوع و با خانوادم درمیان بگذارم . تو این یه ماه با هم صحبت می کردیم . در مورد اخلاق و رفتار و شرایط زندگی و .... از صحبت کردنشون مشخص بود که آدم محترم و با دین و ایمانی هستند . خلاصه همه چی اوکی بود تا این که به خانواده گفتم و با مخالفت شدید مواجه شدم . دلیل مخالفتشون اختلاف سنی هست که من متولد 72 هستم و اون اقا 65. 7 سال از من بزرگتر که واقعا فکر نمیکنم سن زیادی باشه . پسر تا درسشو بخونه مدرک ارشد و بگیره سربازی بره ، یه کاری جور کنه خونه و ماشین و اوکی کنه به همین سن میرسه ... و دلیل دیگه مخالفتتشون و دلیل اصلی دوری راه هست . من ساکن شمالم و اون اقا ساکن چهارمحال بختیاری، 9 ساعت فاصله ... یکی از برنامه هاشم اینه که از اونجا بیاد بیرون اما بخاطر شرایط خوب کاری که الان اونجا داره ترجیح میده 3-4 سالی همونجا باشه تا با وضعیت مالی خیلی عالی از اونجا بزنه بیرون .. بخاطر حرف خانوادم تهرانم یه خونه رهن کرده .. اما پدر من اصلا راضی نمیشه جواب تلفن بابای اون اقا رو بده ... میگه سوژه های خیلی بهتر همین جا میان سراغت ... من سوژه بهتر نمیخام من صاف و ساده بودن و پاک بودن این اقا رو دوست دارم .... خانواده اون اقا هم میگن یه بار شما بیاید اینجا شرایط و ببینید یا اصلا سختتونه ما میایم اونجا با هم بحرفیم اگه قبول نکررددید ایرادی نداره .. اما خانواده من به هیچ وجه راضی نمیشنن ... چیکار کنم باهاشون ؟؟؟ چطور راضیشون کنم ؟
    اینم بگم من تک دختر خانوادم وابستگی شدیدی بهم دارن ، موردای زیادی دورمه ، ااما من به شدت از اخلاق رفتار همین یکی خوشم اومده ..
    سلام
    یه پیشنهاد به اون آقا بگین بیان با خانوادتون حرف بزنن، مخصوصا پدرتون. این آقا باید خودشون رو به پدرتون اثبات کنن. آدرس محل کار پدرتون رو بدید بگین برن اونجا و باهاشون گفتگو کنن.موفق باشین

  4. بالا | پست 3

    عنوان کاربر
    کاربر انجمن
    تاریخ عضویت
    Feb 2015
    شماره عضویت
    12914
    نوشته ها
    271
    تشکـر
    214
    تشکر شده 178 بار در 112 پست
    میزان امتیاز
    0

    پاسخ : مخالفت ماماااااااانم :(

    نقل قول نوشته اصلی توسط mahsa.20 نمایش پست ها
    سلام
    من دانشجو ارشد هستم . یکی از دوستای همکلاسیم بعد از 4-5 ماه نشست و برخواست با من از من برای برادرش خوشش اومد و خیلی محترمانه با خانوادش درمیون گذاشت . قصدشون اصلا دوستی نبود . منم موضوع و با خانوادم درمیون گذاشتم ، البته قبل اطلاع به خانواده یک بار با دوستم و داداشش بیرون رفتیم و اون اقا یکی از شرایط زندگی و خصوصیت اخلاقیش گفت ... بعدش موقع امتحانات من بود و من خواستم بعد امتحانات موضوع و با خانوادم درمیان بگذارم . تو این یه ماه با هم صحبت می کردیم . در مورد اخلاق و رفتار و شرایط زندگی و .... از صحبت کردنشون مشخص بود که آدم محترم و با دین و ایمانی هستند . خلاصه همه چی اوکی بود تا این که به خانواده گفتم و با مخالفت شدید مواجه شدم . دلیل مخالفتشون اختلاف سنی هست که من متولد 72 هستم و اون اقا 65. 7 سال از من بزرگتر که واقعا فکر نمیکنم سن زیادی باشه . پسر تا درسشو بخونه مدرک ارشد و بگیره سربازی بره ، یه کاری جور کنه خونه و ماشین و اوکی کنه به همین سن میرسه ... و دلیل دیگه مخالفتتشون و دلیل اصلی دوری راه هست . من ساکن شمالم و اون اقا ساکن چهارمحال بختیاری، 9 ساعت فاصله ... یکی از برنامه هاشم اینه که از اونجا بیاد بیرون اما بخاطر شرایط خوب کاری که الان اونجا داره ترجیح میده 3-4 سالی همونجا باشه تا با وضعیت مالی خیلی عالی از اونجا بزنه بیرون .. بخاطر حرف خانوادم تهرانم یه خونه رهن کرده .. اما پدر من اصلا راضی نمیشه جواب تلفن بابای اون اقا رو بده ... میگه سوژه های خیلی بهتر همین جا میان سراغت ... من سوژه بهتر نمیخام من صاف و ساده بودن و پاک بودن این اقا رو دوست دارم .... خانواده اون اقا هم میگن یه بار شما بیاید اینجا شرایط و ببینید یا اصلا سختتونه ما میایم اونجا با هم بحرفیم اگه قبول نکررددید ایرادی نداره .. اما خانواده من به هیچ وجه راضی نمیشنن ... چیکار کنم باهاشون ؟؟؟ چطور راضیشون کنم ؟
    اینم بگم من تک دختر خانوادم وابستگی شدیدی بهم دارن ، موردای زیادی دورمه ، ااما من به شدت از اخلاق رفتار همین یکی خوشم اومده ..

    سلام

    والا چی بگم. بنظر من اختلاف سنی تون زیاد هم نیست. عذر می خوام اینو میگم ولی بنظرم پدرتون الکی سخت میگیرن و همه چی رو بزرگ می کنن و یا کرده ان.

    آدمی که توقعاتش بالا باشه هرگز نمی تونه ازدواج کنه و تجربه هم اینم کاملا ثابت کرده است. الان خواهر من بیست و هشت سالشه و هنوز مجرده، اما پشیمون هم هست. خواهر من بهترین موقعیت ها رو واسه ازدواج داشت و به دور از تعریف خواستگار هم داشت که می خواست به دانمارک مهاجرت کنه که کرده ولی چرا؟ چون توقعات خواهرم خیلی بالابوده و البته هنوزم هست بنظر من با خواستگارت صحبت کن و بگو که پدرت راضی نمیشه و از این حرفا. با همم دنبال یه راه حلی بگردین که بشه پدرتونو راضی کنین اگه از این راه نمیتونی پیش بری یا قبولش نداری یا هرچی به پدرت بگو "یا فلانی یا هیچ کسه دیگه. اگه قبول نمیکنین من هرگز با کسه دیگه ای ازدواج نخواهم کرد " اونم کاملا قاطع و محکم بگو. یا الکی بگو" خودکشی می کنم اگه با فلانی ازدواج نکنم"

    توصیه آخر من اینه که خوب در انتخاب همسر دقت کنین. ملاک هاشو بسنجین و ببینین آیا می توانید او را همان طور که هست بپذیرید بدون اینکه سعی در تغییر دادن رفتار او داشته باشید یا خیر؟ آیا تفاوت هایتان زیاد است یا شباهت ها؟ آیامادیات برای شما بسیار مهم است یا خیر؟ تا چه اندازه و و و و و...

    با آرزوی موفقیت

  5. بالا | پست 4

    عنوان کاربر
    کاربر انجمن
    تاریخ عضویت
    Aug 2015
    شماره عضویت
    20508
    نوشته ها
    3
    تشکـر
    0
    تشکر شده 1 بار در 1 پست
    میزان امتیاز
    0

    پاسخ : مخالفت ماماااااااانم :(

    من 2 ماه با بابام صحبت کردم تا راضی شد جواب تلفن بابای اون اقا رو بده ...
    مشکل منم همینه که بابا راضی به صحبت نیست وگرنه اون آقا فردا صب دم در دفتر بابامه ...
    نمیدونم چطور بابارو راضی کنم تا یه شناختی نسبت به خانوادش پیدا کنه

  6. بالا | پست 5

    عنوان کاربر
    کاربر انجمن
    تاریخ عضویت
    Aug 2015
    شماره عضویت
    20508
    نوشته ها
    3
    تشکـر
    0
    تشکر شده 1 بار در 1 پست
    میزان امتیاز
    0

    پاسخ : مخالفت ماماااااااانم :(

    من به بابام میگم انتخاب اول و اخر من همینه میگه بچه ای نمیتونی خوب و از بد تشخیص بدی ...
    میگم خوب یه عیب بگو . میگه من اصن از این اقا خوشم نمیاد . تو که کم خواستگار نداری میان حالا غصه نخور و این طرز صحبتشون منو ب شدت ناراحت میکنه
    کمیت مهم نیس کیفیت مهمه ... تعداد خواستگار مهم نیس ادم بودنش مهمه اونم تو این دوره زمونه ...
    هی هی هی

اطلاعات موضوع

کاربرانی که در حال مشاهده این موضوع هستند

در حال حاضر 1 کاربر در حال مشاهده این موضوع است. (0 کاربران و 1 مهمان ها)

لیست کاربران دعوت شده به این موضوع

کلمات کلیدی این موضوع

© تمامی حقوق برای مشاورکو محفوظ بوده و هرگونه کپی برداري از محتوای انجمن پيگرد قانونی دارد